«سه تا از وزرا از جمله دکتر ظریف، کفشهایشان را از اینجا تهیه میکنند»، «حتی کفشهای آقای کفاشیان، رئیس سابق فدراسیون فوتبال، نیز در اینجا تولید میشود».
این جملات کافی بود تا ما را به دیدن کیف و کفشفروشی خاص محمدرضا قدرتی، کارآفرین محله کوی دکتری ترغیب کند. مغازهاش درست نبش بابک است. آپارتمانی سه طبقه که در طبقه بالا خودش مینشیند و با محل کارش تنها یک طبقه فاصله دارد.
مغازه آنقدر بزرگ نیست که ذهن آدم را به سمت یک کفشفروشی غیرمعمولی ببرد، اما به مغازه و کارگاهش که وارد میشوی تا بخواهی خاص و غیرمعمولی است. محمدرضا قدرتی، متولد ۱۳۴۴ در محله سراب است و از آن مشهدیهای استخواندار.
میگوید: در کوچه سوم محله سراب به دنیا آمدم و کودکیام را همانجا گذراندم. پس از آن پدرم منزلمان را به سعدآباد (میدان تختی) آورد و دوران نوجوانیام را آنجا گذراندم.
اولین پسر خانواده است. یک برادر به نام علی دارد که تقریبا ۱۸ سال از خودش کوچکتر است. او که مهندس عمران است، پس از مدتی تصمیم میگیرد که مهندس بودن را به لقایش ببخشد و وارد شغل پدری شود.
علی در همینباره میگوید: یک روز تصمیم گرفتم وارد حرفه پدرم شوم. آمدم پیش برادر بزرگترم و قضیه را گفتم. برادرم گفت: حیف است این همه درس خواندی رشتهات را ادامه ندهی. من گفتم دوست دارم دستهایم مانند پدر پینه ببندد و برای موفقیت تلاش کنم. پس از آن با هم عهد بستیم که در این حرفه آنقدر کار کنیم که در ایران بهترین بشویم.
محمدرضا در مدرسه حکیمنظامی و دبیرستان شریعتی تحصیل را تا مقطع دیپلم پی میگیرد و همزمان با تحصیل، کناردست پدر به تولید کفش میپردازد. اینطور که خودش میگوید، پدرش نیز برای رجال معروف آن زمان کفش تولید میکرده و کارگاهش در خیابان سعدی بوده است.
میگوید: پس از فوت پدرم در سال ۸۳ کارگاه سعدی را نگه داشتیم که در حال حاضر برادر کوچکترم در آن مشغول فعالیت است. خود من هم نبش خیابان بابک ملکی خریدم و مشغول فعالیت هستم.
محمدرضا در سال ۶۸ ازدواج میکند که حاصل این ازدواج دو دختر است که یکی از آنها در مقطع ارشد حقوق و دیگری در رشته کامپیوتر درس میخواند. میگوید: ارتباط همسر و دخترانم با شغل من خوب است؛ دخترم که کامپیوتر میخواند، گاهی ارتباطات من با اروپا را انجام میدهد و برایم سایت طراحی میکند. حتی آنها وقتی از معلم و یا دوستی خوششان بیاید برایشان کیف و کفش مخصوص هدیه میگیرند.
کمکم سر وکله مشتری در مغازه پیدا میشود. سریع موضوع اولی که مرا به اینجا کشانده مطرح میکنم و از او میپرسم مگر در تهران کفشفروشی خوب نیست که برخی از وزیران و افراد سرشناس از شما کفش میخرند؟ بلافاصله میگوید: کفش هست، کفش مخصوص هر شخص نیست.
من اینجا خودم قالب هر کسی را میسازم. یعنی پای فرد را اندازه میگیرم و متناسب با نوع انگشتان و لاغر یا پهن بودن پا کفش مخصوص هر کسی را میسازم. اینگونه است که مشتری وقتی کفش را میپوشد، کفش از آنچه فکر میکرده هم بهتر است؛ من این بازخورد را بارها دیدهام.
رفتن از مغازه به کارگاه آقای قدرتی درست مانند رفتن آلیس از کمدش به سرزمین عجایب است! انتهای مغازه در آهنی قهوهای رنگی است که دو پله به بالا میخورد. وارد که میشوم سمت راست پلههای بلند قدیمی مانند ماری به سمت پایین پیچ میخورد و کارگاه را بیش از تصور مرموز میکند. از ابتدای پله صدای چکش و پرس کفش میآید.
آخرین پله را که طی میکنم زیرزمینی پنجاهشصتمتری روبهرویم ظاهر میشود که دورتادور آن کارگران روی صندلی مشغول کار هستند. تعدادشان به گفته خودش به ۱۷ نفر میرسد. یکیدو نفر به زور سرشان را بالا میآوردند و سری تکان میدهند. کار جدی است.
پستوی این زیرزمینی اتاقکی مخصوص نگهداری چرمهای خاص و عجیب است. از پوست مار گرفته تا بوفالو، شترمرغ و.... آقای قدرتی ما را به این اتاق راهنمایی میکند و انواع پوستها را نشانمان میدهد.
فعالیتهایش آنقدر خاص و معتبر میشود که اعضای سازمان یونیدو (سازمان توسعه صنعتی ملل متحد) به عنوان منتخب کارآفرین ایران در حوزه کفش سراغ او میآیند و یک روز در همین کارگاه زیرزمینی با کارگران آقای قدرتی آبگوشت مخصوص میخورند.
قدرتی بیش از ۷۰ بار به استامبول و کشورهای اروپایی مثل ایتالیا، اتریش، کانادا و... سفرکرده است.
او که از کشورهایی مثل اتریش و ایتالیا مشتری کفش دارد، میگوید: خانم مداپله و آقای آمادیو از سازمان یونیدو وقتی فعالیتهای من را از نزدیک دیدند، گفتند هر موقعی که خواستی کاری بکنی با ما مشورت کن! آنها آنقدر از آبگوشت محلی ما خوششان آمده بود که همینجا روی زمین کارگاه نشسته بودند و آبگوشت میخوردند! پس از این ماجرا محمدرضا قدرتی به ایتالیا میرود و با آنها برای توسعه کسبوکار کارهایی انجام میدهد.
اما حس وطندوستیاش اجازه نمیدهد که در همه این فعالیتها ایران و ایرانی را فراموش کند. خودش میگوید: به ایتالیاییها گفتهام که اگر یک روز کار مشترکی با هم انجام دادیم، نیروهای من اغلب ایرانیاند و مواد اولیه هم تا جایی که امکان دارد باید ایرانی باشد.
سه ماه پیش اروپا بودم. وقتی یک اروپایی یک نمونه از کفش تولیدی من را دید، گفت من دیگر کفش تولید نمیکنم، از این به بعد میخواهم بیایم پیش شما شاگردی کنم تا یاد بگیرم چطور اینگونه کفش تولید کنم.
اینها را میگوید و ادامه میدهد: همه چیز در رعایت کیفیت و رضایت مشتری است. اگر تولیدکننده کیفیت محصول خود را بالا ببرد، چرا از خارج جنس بخریم؟ اگر توانستیم کیفیت را بالا ببریم و رضایت مشتری را جلب کنیم، قطعا تولیدات ما نه تنها برای داخل که برای خارج نیز مفید خواهد بود و میتوان به صادرات فکر کرد.
متأسفانه گاهی برخی همکارانی که حتی از من کفش میخرند، این طرف و آن طرف که میروند و میگویند من گرانفروشم. بله قیمت کفشهای من بالاست، اما کفش من معمولی نیست. در همین مشهد کارگاههایی هستند که روزانه ۲۰۰ عدد کفش تولید میکند، در حالی که ما در یک روز تنها بین ۱۰ تا ۱۵ کفش خاص میتوانیم تولید کنیم.
من به این همکاران میگویم که شما هم کفش خوب بدوزید. اگر مشتری از کفشی که میخرد راضی باشد، خودش با تمایل پولش را پرداخت میکند. مشتری به من میگوید من این نوع کفش خاص را میخواهم، من هم برایش اختصاصی همان کفشی را که میخواهد تولید میکنم. خب این کجایش اشکال دارد که من در این بین قیمت کیفیت و وقتی که میگذارم را بگیرم؟
قیمت کفشهای خاصی که آقای قدرتی میگوید از یک میلیون تومان شروع میشود و بسته به میزان وقت و مواد به کار رفته به ۶ میلیون تومان هم میرسد.
اما ماجرایی که این کارآفرین محله سلمان را ناراحت کرده است، نحوه تعامل یک بانک با او برای اعطای تسهیلات است. خودش در اینباره میگوید: چندی پیش در مناقصه یک بانک شرکت کردم و برنده شدم. طبق مناقصه باید محل مورد نظر را برای فعالیت به من میدادند، اما در کمال ناباوری بعد از برنده شدن به من گفتند باید از ما وام بگیری.
گفتم شما در مناقصه چیزی از وام نگفته بودید؟ اصلا این وام چقدر است و چقدر سود دارد؟ گفتند شرایط ما همین است و این وام هم به شما تعلق نمیگیرد. در واقع اصل این وام به شما تعلق نمیگیرد و شما باید فقط ۲۰۰ میلیون تومان سود این وام را بدهی!
میگوید: همین کارها باعث شده کسی سمت تولید نرود و کمر تولیدکنندگان ما بشکند. من تا الان که به این سن و موقعیت شغلی رسیدهام، هیچ وقت وامی نگرفتهام که بخواهم سود دهم؛ حتی شاید باور نکنید، من دسته چک هم ندارم. حالا یک بانک پیدا شده و به جای اینکه حامی تولید من باشد به من میگوید برای وامی که نمیگیری ۲۰۰ میلیون تومان سود بده!
کارآفرین گزارش این هفته ما بعد از لطف خدا و پدرش، موفقیت امروز خود را مدیون استاد سهرابی، مرد پنجه طلایی کفش ایران در مشهد میداند. او در همین زمینه میگوید: هنگامی که پدرم در محله سعدی کارگاه کفش داشت او با پدرم همکار بود. علاوه بر همکار بودن خیلی با پدرم صمیمی بود و رفتوآمد خانوادگی داشتیم.
به طوریکه حتی بعد از آن سالها در کارگاه محقر کفاشی پدرم در خانه ما نیز کار کفاشی میکرد. او بعد از سالها کفاشی، بنا به دلایلی از این شغل فاصله میگیرد، اما زمانی که متوجه شد من به کفاشی علاقه دارم، تصمیم میگیرد در این کار به من کمک کند. ارتباط من با استاد سالیان سال ادامه داشت، تا اینکه در کمال ناباوری او را از دست دادم به هر حال من تمام کار و موفقیتم را مدیون او هستم.
پایان گفتوگوی ما میشود گلایه محمدرضا قدرتی از واردات کفشهای چینی که به گفته او دوسال وضعیت بازار را خراب کرده بود. این کارآفرین نمونه میگوید: من خودم حتی یک کفش هم از چین وارد نکردم. اما واقعا دوسال به خاطر کفشهای چینی تحت فشار بودیم؛.
به صورتی که کفش چینی بازار را قبضه کرده بود. او میگوید که خوشبختانه مردم به این نتیجه رسیدهاند که کفشهای چینی برای سلامتیشان مضر است و به جنس ایرانی اهمیت بیشتری میدهند. امیدوارم این رویه بیش از پیش تقویت شود و تولیدکنندگان ما تحت فشار قرار نگیرند.
* این گزارش شنبه ۱۲ اسفند ۹۶ در شماره ۲۸۳ شهرارا محله منطقه یک چاپ شده است.