حمیده صفائی - علی عدالتیان| زبالهگردی در چند سال اخیر آنقدر شیوع پیدا کرده و کسبوکار ضایعاتیها آنقدر گسترش یافته که به معضلی برای شهر و شهروندان تبدیل شده است؛ اتفاقی که شاید جمعشدنش ناممکن باشد. بارها برای مصاحبه بهسراغ زبالهگردها رفته و درباره کارشان با آنها صحبت کردهایم، اما اینبار با آدمهایی به گفتگو نشستیم که تماس کمتری با زباله دارند و سود بیشتری هم از این کار میبرند.
آدمهایی که بار زبالهگرد را کیلویی ۴ هزار تومان میخرند و چندبرابر میفروشند. برای تهیه این گزارش با همراهی یک واسطه به انبارهای ضایعاتی راهیافتیم و موفق به گفتگو شدیم.
از خیابانهای خلج و ریاضی که میگذرید، انبارهای ضایعاتی بهوفور دیده میشود؛ انبارهایی که در مغازههای صدمتری تا زمینهای چندهزارمتری برپا شدهاند. هریک به فراخور توان مالیشان فعالیت میکنند و همانطور هم سود میبرند؛ البته به قول خودشان در این حرفه مشتریمداری هم مهم است که سبک و سیاق خودش را دارد.
وارد یکی از انبارهای محله خلج میشویم. مالک انبار که خودش را ر. م. معرفی میکند، حدود هشتسال است با مجوز ضایعات آهن اینجا فعالیت میکند. انبارش چندباری پلمب شده است، اما میگوید: بازکردن پلمب کار سختی نیست. هرچند مجوز ضایعات آهن دارد، اقلام پلاستیکی، لاکی و نان خشک هم در انبار دیده میشود.
خودش میگوید: نانهای خشک را برای سگهایم آوردهام، این اقلام پلاستیکی را هم که میبینید، مردم برای فروش میآورند و نمیتوان قبول نکرد. اغلب نیاز دارند و میخواهند جنسشان به پول تبدیل شود.
برای اینکه ما را از سر باز کند، ادامه میدهد: ما تخلفی انجام نمیدهیم و براساس مجوز کار میکنیم. اینجا چیز زیادی نداریم. برای دریافت اطلاعات بیشتر به انبارهای بزرگتر بروید.
به مسیرمان در خیابان ریاضی ادامه میدهیم. به یکی از انبارهای بزرگ و قدیمی میرویم. همان ابتدای ورود، باسکول برقی بزرگی را مقابلمان میبینیم که برای وزن کردن ماشینهای حامل ضایعات است. دویست متر جلوتر داخل انبار هم باسکول دیگری است که اغلب در میدانهای ترهبار به چشم میخورد.
کوهی از نان خشک همان ابتدای ورود، توجه ما را به خود جلب میکند. کنار نانهای خشک، بطریهای خالی نوشابه روی هم انبار شده است و درکنارشان انواع پلاستیک. طرف دیگر انبار هم ضایعات آهن و وسایل تازهخریداریشده را گذاشته اند. چشممان به خانمهای مسنی میافتد که روی زمین نشستهاند و تندتند وسایل را تفکیک میکنند.
مالک انبار م. ح. جوانی خوشمشرب است که جلو میآید و با روی خوش پذیرای ما میشود. او دو مجوز ضایعات آهن و آسیاب پلاستیک دارد و بیش از سیسال است در اینجا فعالیت میکنند.
همانطورکه ایستادهایم و صحبت میکنیم، مشتریها یکییکی میآیند. یک نفر با ماشین پرایدش وارد میشود. علاوهبر داخل ماشین که فضای خالی ندارد، روی سقف هم دوکیسه بزرگ گذاشته است. قبل از او هم وانتی وسایلش را خالی میکند و میرود تا این پراید بتواند داخل بیاید. هنوز این پراید نرفته، ماشین دیگری که بیرون ایستاده است و پشت سر آن هم یک موتوری به داخل میآید.
به گفته مالک این انبار بهطور میانگین روزی سیصدمشتری به آن رفتوآمد دارند؛ «همهجور مشتری دارم. زن و مرد، پیر و جوان، فرقی نمیکند. خانم مسنی هر روز برایم ضایعات میآورد. او معتاد نیست، بلکه برای گذراندن زندگیاش این کار را میکند. مانند او زیادند. اگر بخواهم ماجراهایشان را برایتان تعریف کنم، یک کتاب داستان میشود.»
کارگران سخت مشغول کارند؛ از هفتساله تا شصتساله بینشان دیده میشود. او درباره کارش توضیح میدهد: شغل پدرم همین بود؛ من و برادرانم هم درکنارش کار میکردیم. خودم سیکل گرفتم؛ درس را رها کردم و با پدر همراه شدم. برادرانم به دانشگاه هم رفتند، اما درنهایت آنها هم برای کار به همینجا آمدند و کنار یکدیگر کار میکنیم.
پسربچه هفتسالهای را نشانمان میدهد که لباسهای مرتبی به تن دارد و درکنار دیگران مشغول کار است؛ «این بچه، پسر برادرم است. تابستانها به اینجا میآید تا با این کار آشنا شود و چموخم کار دستش بیاید. فرداروز آنها باید این کار را ادامه دهند.»
او میگوید سود این کار خوب است، اما شرطش این است که دل به کار بدهید و زحمت بکشید؛ «هفتاددرصد آدمهایی که در این حرفه کار میکنند، جزو اتباع هستند. وقتی قرار باشد یک نفر با هشت سر عائله در خانه اجارهای زندگی کند، مجبور میشود با همان بچهها کار کند. آنها بهخاطر شرایط زندگیشان سخت کار میکنند تا هم امور زندگیشان بگذرد و هم پسانداز کنند، اما ایرانیهای خودمان زیاد تن به کار نمیدهند. بهسختی میتوانیم کارگر ایرانی پیدا کنیم که کار کند. همین الان خودم بیستکارگر میخواهم، روزی ۳۰۰ هزار تومان هم دستمزد میدهم.»
وقتی از او درباره درآمد و نوع کارش میپرسیم، جواب میدهد: اگر درست کار کنید، درآمدش خوب است. ما در اینجا ماهی حدود ۵۰ میلیونتومان درآمد داریم.
وقتی میگویند این حرفه هم مافیا دارد، بیراه نگفتهاند. در زمان حضورمان متوجه رفتوآمد یکیدو موتورسوار و یک ماشین با چهار سرنشین میشویم که سنوسالی از آنها گذشته است. زمانی مطمئن میشویم حواسشان به ما هست که مشاهده میکنیم برخی انبارها در این ساعت از روز دارند میبندند و هرجا هم میرویم، آنها را پشت سرمان میبینیم تا سر از کارمان دربیاورند. ترجیح میدهیم از این محدوده برویم. حین گفتگو هم چندنفری میآیند و دلیل حضور ما را میپرسند.
مغازه کوچکی را نشانمان میدهند. کرکره مغازه پایین است و هیچ تابلو یا نشانی ندارد، اما همسایهها میگویند زن و شوهری هستند که کارشان همین است. هر روز بعدازظهر خانم مینشیند و ضایعات و مواد بازیافتی را از مردم میخرد و شوهرش صبحها که مغازه بسته است، این وسایل را تفکیک میکند. البته بهجز این دو، افراد دیگری هم هستند که خانوادگی کار میکنند، درست مانند یکی از انبارهایی که فردی همراه برادران همسرش در آن مشغول کار است.
از کارشان که میپرسیم، نظری متفاوت درباره برخی همصنفانشان دارند؛ «فوت و فن کار را یاد نداشته باشی، خرید و فروش ضایعات میشود دردسر و زندان. برای آمدن در این کار، آبرو و اعتبار را باید کنار بگذارید؛ چون شغلت میشود ضایعاتی. اگر حرامخور و مالمردمخور باشید، خوب است وگرنه سودی ندارد! خودم یکبار برای خرید چند تکه ظرف رویی افتادم زندان. گفتند مال دزدی است. البته مالک جنس بعداز یک هفته رضایت داد، چون متوجه شد من بیگناهم، اما تا بخواهی به مردم بگویی ماجرا چه بوده، زمان میبرد.»
م. ر؛ که انبارش یک حیاط سیصدمتری است، ادامه میدهد: در این کار سرمایه مهم است. خردخرد فلزات را بخرید و جمع کنید؛ وقتی زیاد شد بفروشید. همهچیز هم که درحال گرانشدن است، سود خودش را دارد. این کار به درد کسی که سررشته ندارد، نمیخورد. شما نمیدانید چه چیزی میخرید. باید آدمها را بشناسید. نباید از معتاد جنس بخرید؛ چون ممکن است دزدی باشد و مثل من به دردسر بیفتید.
نکته دیگری که او تأکید میکند، این است که در کارشان چک معنایی ندارد، فقط پول نقد مبادله میشود. در سطوح بالاتر هم حرف و قول آدمها اهمیت دارد و براساس همان قولی که دادهاند، پولت را میدهند.
برای اینکه درک بهتری از این شغل داشته باشیم، به بهانه ورشکستگی و تغییر شغل با ضایعاتیها تلفنی گفتگو میکنیم. البته کار آسانی نیست و پساز پرسوجوی بسیار و پیداکردن دوست و آشنا میتوانیم ارتباط برقرار کنیم.
- میخواهم کارم را عوض کنم؛ به نظر شما اگر وارد کار خرید و فروش ضایعات بشوم، خوب است؟
اسم خوبی ندارد، اما درآمدش خوب است. ضایعاتی که مردم بیرون میریزند، طلای کثیف است؛ از طلا هم بالاتر. فردی را میشناسم که نان برای خوردن نداشت؛ نمیدانست پراید چیست، اما از وقتی وارد این کار شد، زندگی اش زیرورو شد. حالا برو ببین بچههایش چه ماشینهایی دارند. حالا یکیدو انبار ضایعاتی بزرگ با باسکول هم دارند. آن آدم وقتی فوت کرد، بهجز مستغلاتی که داشت، حدود چندصد میلیارد در حسابش پول بود.
چرا از مردم بگویم؛ یکی از بستگان خودم، وارد هر کاری که میشد موفق نبود. الان یک انبار اجاره کرده است، کارتنخوابها برایش ضایعات میآورند و آنها را تفکیک و دپو میکند و بعد میفروشد. کار با کارتنخوابها خوب است؛ تو در دفتر نشستهای و آنها برایت ضایعات میآورند.
یکیدو کارگر هم میگیری تا برایت زبالهها را تفکیک کنند. تو هم دست در جیبت میکنی و بر کار نظارت میکنی. اول این کار بالا و پایین دارد، اما نگران نباش و نترس؛ کمکم به سود میرسد. هرچه پول تزریق کنی، کم است. اگر بتوانی با شرکتها و ادارات که وسایلشان را به مزایده میگذارند، ارتباط برقرار کنی، بارت را بستهای.
- به نظرتان خوب است در همین محله خلج مکانی اجاره کنم؟ ضایعاتیهای بسیاری در اینجا مشغول کارند.
خانه مسکونی اجاره نکن؛ چون همسایهها شاکی میشوند و دردسر دارد. یک روز از شهرداری میآیند و یک روز از اداره بهداشت. جاده مهرآباد، روستای دهغیبی یا رباط طرق بهتر است. ریاضی۴۴ به بالا هم همه ضایعاتی هستند، اما آنها انبارهای بزرگی دارند که به کسی اجاره نمیدهند، چه برسد به شما که تازهکار هستید.
- پس چرا این همه ضایعاتی در خیابان خلج است؟
بیشترشان غیرمجازند. پارسال دم عید پلمبشان کردند. شهرداری پلمب میکند، اینها پس از مدتی باز میکنند. نهایتش تو را میبرند دادگاه. این هم مشکلی نیست؛ میگویی «بدبختم و بیچارهام. اینجا را اجاره کردهام یک لقمه نان دربیاورم، اینکار را نکنم چه کنم؛ بروم دزدی کنم؟»
- بار را چطور و از چه کسی بخرم؟
از زبالهگردها. آنها ضعیف هستند؛ برای همین باید با آنها نقد حساب کنی. یکتومان از دیگران بیشتر بخری، بار را برای تو میآورند. معتادها هم که برایت ضایعاتی میآورند. تو پانصد تومان هم که بیشتر بخری، او وسایل را همیشه برای تو میآورد.
- از کجا بفهمم وسایلی که میآورد، سرقتی نیست؟
یکبار شیرآلاتی که آورده بودند سالم بود. از اداره آگاهی که آمدند، شیر را دیدند، گفتند این سرقتی است. گفتم من از کجا بفهمم سرقتی است یا نه. در جوابم گفتند اگر وسایلی که میآورند شکسته بود، ضایعات است. اما وقتی سالم باشد، به احتمال زیاد سرقتی است.
- این کار چقدر سرمایه میخواهد؟
برای سرمایه ابتدایی هرچه پول داشته باشی، کم است. هر چه پول بگذاری وسط، سود میکنی. کارگاهی که میگیری، انگار قلک است و در آن پسانداز میکنی. اینکه گفتم فضا بزرگ باشد، برای همین است. تو آهنآلات را نگه میداری؛ هر وقت زیاد شد، میفروشی. با این بازار هم همه اجناس روزبهروز گرانتر میشود.
اما اگر بتوانی با کارگاههای بزرگ تراشکاری که سری کاری انجام میدهند، یا کارخانههایی که میخواهند آهنآلات بفروشند، ارتباط بگیری، خیلی خوب است. ماشینهای بیسند و اسقاطی هم تو را حرکت میدهد. چهارتا کارگر زرنگ میگیری، ماشین را با فرز خرد میکنند و قطعاتش را میفروشی. اینکه سرقتی هست یا نه، نمیدانیم. کمکم پیچوخم کار دستت میآید. لوازم سالم مانند در و پنجره هم که میخری، عکس میگیری و در دیوار میفروشی.
- این وسایل را که گرفتم، کجا بفروشم؟ به کارخانهها؟
نشد دیگر! این کار سلسلهمراتب دارد. برای ما که تازهکاریم، شناخت آنها ممکن نیست. ابتدا باید سواری بدهیم تا متوجه کار شویم. ما هم وسایل را به همانهایی که دیگران میفروشند، میفروشیم. چند دست فروخته میشود تا به دست آنهایی که در این کار استخوان خرد کردهاند برسد؛ خودشان به کارخانههایی مانند ذوب آهن و کاغذ میفروشند. به فکر رسیدن به آن مرحله نباش.
ر. م. یکی دیگر از افرادی است که همکارمان را راهنمایی میکند. او در این تماس تلفنی میگوید: این حرفه رقابتی است. اگر هشتسال پیش با ۶ میلیون میشد کار را شروع کرد، اکنون با ۲۰۰ میلیون تومان باید کار را دست بگیرید. بهتر است جنس درهم را از زبالهگردها بخرید و بدهید تفکیک کنند.
نکته قابل توجهی که او به آن اشاره میکند، فعالیتهای این صنف در فضای مجازی است. بهطور مثال فرد در دیوار آگهی میدهد. شهروندان که میخواهند وسایل کهنه انباریشان یا هر چیزی را بفروشند، آنها این وسایل را میخرند و با قیمتی بیشتر به ضایعاتیها میفروشند، بدون آنکه مکانی برای دپوی ضایعات داشته باشند یا بخواهند کار خاصی انجام دهند.
بهسراغ هرکدامشان میرویم، خبری از زباله یا بوی نامطبوع نیست. بیشتر آنها کار را به کارگران غیرایرانی سپردهاند تا ضایعات را برایشان دستهبندی کنند. این کار بیشباهت به کار دیگر دلالان نیست. جنس را از یک نفر میخرند و پساز مدتی به فرد دیگری با سود بیشتر میفروشند.
با شمارههایی که در دیوار ثبت شده است، تماس میگیریم؛ اغلبشان از اتباع هستند و هرکدام یک نرخ برای خرید میدهند. وقتی اصرار ما را در قیمتگذاری میبینند، توضیح میدهند که در هر نوع ضایعات، کیلویی هزارتومان سود میکنند.
* این گزارش سهشنبه ۲۸ شهریورماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۳۶ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.