نخستین چیزی که با ورود به محوطه کارگاه جلب توجه میکند، لباسهای آویزان کارگران بر سر جالباسی و کتری بزرگ روحیای است که روی اجاق گاز درحال قُل زدن است. فضای کارگاه پر از بوی چسب و چرم است، بهطوریکه نفس کشیدن را کمی سخت میکند.
یکی از کارگران، کفشی را روی پای خود گذاشته است و با انبردستی رویه چرم کفش را به زیر میکشد و تعدادی میخ بر آن میکوبد تا در قالب جا بگیرد. کارگر دیگری با دستهای پینهبسته مشغول برش قطعات رویه با دستگاه پرس است. هرچند ظاهر کارگاه چندان آراسته نیست و کف زمین سیمانی است، از پیشکاری گرفته تا آستردوزی و پرداخت کفش همهوهمه در همین کارگاه کوچک انجام میشود.
رضا نادمی متولد ۱۳۴۸ است و بیش از ۳۰ سال، تجربه طراحی و تولید کفشهای زنانه دستدوز را دارد. از شانزدهسالگی وارد بازار کار شده و مانند سایر تولیدکنندهها این کار را با شاگردی در مغازههای استادکارهای کفش آغاز کرده است.
بعد از چند سال شاگردی، سال ۷۱ با مهارتهایی که کسب میکند و با تلاش، پشتکار و البته دست خالی، یک کارگاه تولید کفش را دایر میکند. او حالا به تولیدکنندهای تبدیل شده است که مشتریها اگر فقط یکبار کفشهای دستدوز او را امتحان کنند، مشتری دائمیاش میشوند. کارگاه او درحالحاضر در بولوار توس قرار دارد.
باتوجه به حجم مشکلات تولیدکنندگان و روزهای سخت اقتصادی آنها، دقایقی با او در کارگاهش به گفتگو نشستیم.
دستهای سوزنزدهاش را تکان میدهد و افتخار میکند که با همت خود توانسته است کارگاهی راه بیندازد که عدهای در آن مشغول به کار شوند، اما هیچکدام اینها جبران حقوق عقبمانده کارگران و کسادی بازار امروزش را نمیکند.
تاریخچه زندگیاش را اینگونه برایمان ورق میزند: «روزی که تصمیم گرفتم کارگاه تولیدی خودم را دایر کنم، فقط ۱۸۰ هزار تومان داشتم که با ۱۰۰ هزار تومان آن مکانی را رهن کردم و با ۱۴ هزار تومان، اجاره یک ماه جلوتر را دادم. درحقیقت از صفر شروع کردم.
دست بر زانوی خودم گذاشتم و یاعلی (ع) گفتم، اما چون کُننده کار بودم و اصول و فن کار را میدانستم، تولیدات باکیفیت و مرغوبی را روانه بازار کردم، بنابراین تقاضا بهحدی زیاد شد که مغازهدار برای خرید تولیدات من به کارگاه میآمد؛ مثل الان نبود که مجبور شوم برای فروش، بازاریاب استخدام کنم.»
وی ادامه میدهد: اولی که شروع به کار کردم، کارگاهم در خیابان ابوطالب قرار داشت و بازار خوب بود تااینکه بعد از گذشت چند سال، کالاهای چینی وارد بازار شد. دیگر بازار، بازار قدیم نبود. بهخاطر قیمتهای پایین اجناس چینی، خرید آنها افزایش یافت و کل بازار در قبضه کالاهای چینی قرار گرفت. آن موقع بود که ورشکست شدم، اما هیچکس متوجه ورشکستگی من نشد؛ چون خانهام را فروختم و جواب چکهایم را دادم و نگذاشتم اعتبارم در بازار خراب شود.
دستی بر موهای جوگندمیاش میکشد و ادامه میدهد: چند ماهی که گذشت، به پیشنهاد یکی از همکاران تصمیم گرفتم کارگاهم را در زندان دایر کنم.به اینجا که میرسد، کمی به فکر فرومیرود، انگار دارد سالها را در پس هم میچیند. سپس ادامه میدهد: سال ۸۳ بود. به خاطر دارم مسئول آن زمانِ زندان، خیلی ما را حمایت کرد.
کمی مکث میکند و پی حرفش را میگیرد: اگر زنده است، خدا پشتوپناهش باشد! ۱۰۰ زندانی در کارگاهم مشغول به کار شدند. اینگونه بود که توانستم خودم را حفظ کنم، اما ۱۰ سالی که گذشت، با رکود و فشار اقتصادیای که در کشور بهوجود آمد، دیگر بازار کشش این میزان تولید را نداشت، بنابراین کارگاهِ زندان را ترک و کارگاه کوچک دیگری در توس دایر کردم.
نادمی اصلیترین مشکل تمام تولیدکنندگان را افزایش قیمت مواد اولیه میداند و میگوید: ابتدای امسال، رویه کفش را متری ۱۷ هزار تومان میخریدم، اما اکنون باید همان جنس را ۲۷ هزار تومان بخرم. قیمت مواد اولیه روزشمار افزایش مییابد و حتی کار به جایی رسیده است که فروشنده بهصورت نقدی هم جنس را به ما نمیفروشد.
یک طاقه رویه میفروشد و البته همین یک طاقه را هم، چون زمانی تیراژدوز بودم و اکنون احترامی در بازار دارم، به من میفروشد، ولی این یک طاقه تنها برای تولید دو روز کافی است.
آهی از سر حسرت میکشد و ادامه میدهد: به تعداد کارگران الانِ کارگاه نگاه نکن؛ تا همین پارسال ۲۵ نفر بهصورت مستقیم و ۵۰ نفر هم غیرمستقیم برای همین کارگاه کار میکردند. با کسادی بازار، تعداد کارگرانم به ۶ نفر رسیده است و الان فقط ۳ نفر بهصورت غیرمستقیم کار میکنند.
از جایش بلند میشود. چند جعبه کفش کنار اتاق را جابهجا میکند و ادامه میدهد: امان از قیمت مواد اولیه! تا پارسال در ماه ۱۰ هزار جفت کفش تولید میکردم، اما از اول امسال فقط هزارو ۵۰۰ جفت کفش میتوانم تولید کنم.
نادمی میگوید: میزان تولید کارگاه بهدلیل نبود تقاضا در بازار، کاهش پیدا نکرده است و بهخاطر افزایش قیمت مواد اولیه است که نمیتوانیم خرید زیادی داشته باشیم؛ چون درحالحاضر هزینه خرید مواد اولیه برای تولیدِ هزارو ۵۰۰ جفت کفش، با ۱۰ هزار جفت کفشِ سال گذشته برابری میکند.
او ادامه میدهد: ازطرفی مبلغ خرید مواد اولیه را باید نقدی پرداخت کنیم، درصورتیکه در گذشته بهصورت چکی خرید میکردیم. تولیدکننده الان کشش و توان این کار را ندارد که نقدی با فروشنده تسویه کند.
نادمی وقتی صحبت از اجناس چینی در بازار میشود، بیان میکند: سالهای اول، اجناس چینی بازار را قبضه کردند، اما الان مشتری میداند که کفشهای چینی کیفیت ندارد. ازطرفی، چون دلار گران شده است، دیگر توجیهی برای واردات آنها وجود ندارد. الان اتباع غیرمجاز خارجی، رقیب اصلی ما شدهاند.
بسیاری از آنها در منزل خود بهصورت خانوادگی به تولید کفش میپردازند، بنابراین هزینههای تولید آنها به زیر صفر میرسد. درنتیجه زیر قیمت تولید، کفش را روانه بازار میکنند، اما تولیدکنندهای مثل من باید هزینههای جاری کارگاه و کارگر را هم پرداخت کند و درنتیجه قیمت تولیدش بیشتر میشود.
او میگوید: اینکه گفته میشود بازار، بازار رقابت است، به چه معناست؟ آیا به این معناست که من جنس بیکیفیت را به بازار عرضه کنم تا فروش داشته باشم؟یکی از کفشهای تولیدی کارگاهش را برمیدارد و نشان میدهد.میگوید: در تولید و فروش مشکل ندارم.
کیفیت و تمیزی کار باعث شده است تقاضا برای خرید کفش تولیدیِ کارگاه زیاد باشد. چند سال است این مدل را میدوزم و هنوز کسی نتوانسته است به این تمیزی، این طرح از کفش زنانه را وارد بازار کند، اما قیمت مواد اولیه، کار را کساد کرده است و اگر هم بخواهم قیمت کفش را افزایش دهم، دیگر کسی نمیخرد؛ چون توان خرید مردم کاهش پیدا کرده است.
بیشتر کارگاههای تولیدی تعطیل شدهاند؛ چون اگر این هفته ۲ هزار تومان در یک جفت کفش سود کنند، هفته آینده باید ۲ هزار تومان بر روی سرمایه خود بگذارند تا مواد اولیه تهیه کنند.نیاز اساسی امروز تولیدکننده، این است که بازار ثبات پیدا کند تا بتوانیم کار کنیم و اشتغالزایی ایجاد شود. بهخاطر اینکه میزان تولیدم کم شده است، الان تولیداتم را فقط به مغازههای تکفروشی میدهم، درحالیکه در گذشته به کلیفروشها نیز میفروختم.
نادمی میگوید: حکایت تولیدکننده امروز، حکایت اسبهای روغنگیری شده است. در گذشته که دستگاه روغنگیر وجود نداشت، اسبی را با چشمان بسته به میلهای میبستند و دور میدادند.
شب چشمانش را باز میکردند تا استراحت کند، اما وقتی چشمان اسب را باز میکردند، بهخاطر اینکه از صبح دور زده بود، یک قدم جلوتر یا عقبتر یا سر جای خودش میایستاد و تکان نمیخورد. از زمانی که کالای چینی به کشور وارد شد، تولید صدمه جدی دید. از آن روز ما یا سر جای خود ایستادهایم یا یک قدم عقبتر رفتهایم.
این تولیدکننده کفش در ادامه با بیان اینکه انتظار زیادی از مسئولان ندارد، ادامه میدهد: فقط کمی حمایت میخواهیم تا بتوانیم کار کنیم.
دستان سوزنزدهاش را نگاه میکند و اینطور ادامه میدهد: با وجود اینکه شعار امسال حمایت از کالای ایرانی است، از ابتدای سال هیچگونه حمایتی از ما صورت نگرفته است و بهنظرم مسئولان بهجای حمایت واقعی فقط این شعار را در جملات خود بیان میکنند، حتی زمانی که برای بیمه کارگران مراجعه کردم، اداره تامین اجتماعی گفت مشاغل خانگی شامل بیمه نمیشود و تقاضای ما را رد کرد.
نادمی خود حدود ۵۰ سال دارد، اما از ابتدای فعالیت خویش بیمه نبوده است؛ به همین دلیل با وجود اینکه باید تاکنون بازنشسته میشد، هنوز مشغول کار است.او درباره خرید کارگاه میگوید: تقاضای ۲۰ میلیون تومان وام برای خرید کارگاه کرده بودم که ۱۰ میلیون آن داده شد و مابقی این مبلغ به بعد از بازدید بازرس از کارگاه موکول شد، اما از آبان سال گذشته تاکنون، بازرسی برای بازدید نیامده است و برای جبران این ۱۰ میلیون چک کشیدهام و نگران برگشت خوردن آن هستم.
برای یک کارگاه تولیدی، نباید وام ۱۰ و ۲۰ میلیون تومانی داده شود. باید حداقل وام ۵۰ تا ۱۰۰ میلیونی بدهند تا تولیدکننده بتواند چرخ تولیدی خود را بچرخاند.
او که بعد از کسادی بازار در سال گذشته افسردگی میگیرد و دو ماهی نمیتواند کار کند، میگوید: دیگر توان گذشته را ندارم. بارها از سمت خانوادهام زیرفشار بودهام که درِ کارگاه را ببندم و جمع کنم؛ چون بعد از کسادی بازار در سال گذشته، خیلی فشار روحی شدیدی به من وارد شد.
خانواده هم پابهپای من سختی میکشید، اما دلم نمیآید کاری را که تمام عمرم را پای آن گذاشتهام و بهخاطرش از جان و دل زحمت کشیدهام، رها کنم. ازطرفی اگر من کنار بکشم، همین چند کارگر هم از نان خوردن میافتند.
او روی کارگرانش تعصب دارد و میگوید: کارگر مثل خانواده خودِ کارفرما حساب میشود. عید سال گذشته باوجودیکه دستم خالی بود، اول حقوق تمام کارگرها را دادم و با بازار تسویه کردم، بهطوریکه دیگر برای خودم و خانوادهام چیزی باقی نماند که حتی بخواهم شب عیدی میوه و شیرینی بخرم.
نادمی از ساعت ۷:۳۰ صبح تا ۵ بعدازظهر که کارگاه باز است، درکنار کارگرانش کار میکند و بعد از بستن در کارگاه، جعبههای آماده کفش را در وانت قدیمی خود میچیند. سوار آن میشود و برای فروش به بازار میرود.
گاهی تا ۱۲ و یک بامداد نیز در بازار است. او میگوید: دو سال پیش کارگاهم را دزد زد. چرخها و حدود ۲۷ میلیون جنس را بُرد. از ترسم تا هشت ماه بعد آن ماجرا، شبها در کارگاه میخوابیدم تااینکه با قرض و وام نصفونیمه بانک توانستم اینجا را بخرم، اما همانطور که میبینید، اینجا هم آشفتهبازاری است؛ چون پول ندارم که بخواهم کف کارگاه را موزاییک کنم یا به در و دیوار آن رنگی بزنم.
خانمی که در این کارگاه مشغول به کار است و بیشتر انگشتان دستش را چسب زده است، از فعالیتش اینگونه برایمان میگوید: من سرنخ میزنم. سال ۹۳ با دیدن آگهی در این کارگاه مشغول به کار شدم. اوایل، اوضاع خوب بود و کارگران زیادی اینجا کار میکردند، اما بعد از مدتی بازار کساد شد و ازآنجاکه کارمزد هستیم، کارگرها رفتند؛ چون کارگرِ کارمزد وقتی کار کم میشود، حقوق کمتری میگیرد.
او ادامه میدهد: آقای نادمی مرد خوبی است. حواسش به کارگرش هست. اینکه بعضی وقتها نمیتواند حقوقمان را سر ماه بدهد و دیروزود میشود، درک میکنم، اما کاش حمایتی از تولید بشود تا کارگر هم بیکار نماند.
* این گزارش شنبه ۲۳ تیر ۹۷ در شمـاره ۲۹۸ شهرآرا محله منطقه۲ چاپ شده است.