تنها مادر چهار فرزندش نبوده است؛ او برای یک محله، یک فامیل و شاید یک شهر و فراتر از آن، مادری کرده و رخت عروسی و دامادی بر تن دخترها و پسرهای زیادی پوشانده است.
خانه قدیمیاش بارها شاهد بارش نقل و نباتهای سفره عقد عروسها و دامادهایی بوده است که پیوند زناشوییشان را زیر سقف این خانه بستهاند و اولین تجربه محرمیت را روی تار و پود فرشهایش جشن گرفتهاند.
قصهاش از روزی شروع میشود که زهرهخانم دلشاد برای پسرش وارد گود شد تا دختری را همکفو و همراه در مسیر پرفرازونشیب زندگی پیدا کند و باب آشناییشان باز شود.
زهرهخانم آن زمان دستکم هفتهای یکبار لباس خادمی بر تن میکرد و توفیق خدمتگزاری در صحن و سرای بارگاه امامهشتم (ع) را داشت. به آنها که امین و معتمدش بودند، گفته بود هوای پسرش را داشته باشند و اگر دختر نجیبی سراغ داشتند، به او معرفی کنند.
همین اتفاق هم افتاد و همان دختری که ویژگیهای دلخواهشان را داشت، همسر پسرش شد. نگرانی و پرسوجوهای زیادی که زهرهخانم در این مدت تجربه کرده بود، موجب شد او به این فکر بیفتد که بانی خیر و ازدواج جوانان شود.
ازدواجهایی که در این ۲۳ سال، زهرهخانم زمینه آشنایی و معرفی دوطرف را فراهم کرده، به بیش از ۵۵۰ مورد رسیده است. در آستانه فرارسیدن اول ذیالحجه که سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و فاطمهزهرا (س) است، راهی خانه زهره دلشاد در محله بالاخیابان شدهایم؛ خانهای که جوانان زیادی در آنجا به حاجتروایی رسیدهاند و امیدشان بر خوان مهر و کرم صاحبانش هرگز ناامید نشده است.
زهرهخانم که حالا ۶۳ بهار طبیعت را پشت سر گذاشته است، همه این حال خوب را مدیون حضرترضا (ع) و همراهیهای دلسوزانه همسرش حاج محمد حاجیزاده میداند. وقتی صحبت از آمار خواستگاریهای بهثمرنشسته میشود، نفسی از عمق جانش تازه میکند و لبخند شکرگزاری بر چهره مهربانش مینشیند، اما خیلی زود تلخی گزندهای همهچیز را تغییر میدهد.
کلامش بریدهبریده میشود و افسوس غمانگیزی فضای گفتگو را پر میکند. میگوید: بیشتر عروسودامادها خبر خوشبختی و رضایتشان را به من رساندهاند، اما حیف که سه زوج از میان این افراد نتوانستند با هم کنار بیایند و زندگی مشترکشان به متارکه ختم شد. یک مورد دیگر هم بود که خوشبختانه با مشاوره و میانجیگری سازش کردند و به زندگی برگشتند.
هنوز بغضش از این جداییها خالی نشده که خاطره سرگرفتن اولین وصلتی که او پادرمیانی کرده است، کلامش را شیرین میکند. اولین دختری که زهرهخانم برای رفتن به خانه بخت معرفش بوده، آنقدر از زندگی و همسرش رضایت داشته که بیست سال بعد برای دخترش هم سراغ زهرهخانم آمده است. اینبار هم آشنایی دختر و پسر به ازدواج منجر شده است و زندگی پرمهری را زیر سقف آرزوهایشان تجربه میکنند.
در روزگاری که حتی فکرکردن به ازدواج برای برخی جوانها و خانوادههایشان سخت و پیچیده شده است، زهرهخانم و همسرش با رمز توکلبرخدا، باعث و بانی این ازدواج و فرستادن زوجها به خانه بخت شدهاند. در همه این سالها حاجی یار و همراه او برای مشاوره درست و جورکردن وصلتی دیگر بوده است.
آنها در هر حالی به ازدواج آسان بها میدهند؛ فرقی نمیکند در سفر باشند یا بستر بیماری! از اتفاق جالب سه سال پیش برایمان تعریف میکند که همسرش در بیمارستان امامحسین (ع) در یک اتاق دوتخته بستری شد. روی تخت دیگر هم یک جانباز جنگ تحمیلی بود که در جریان گفتگو با حاجآقا آشنا درآمد. لابهلای صحبتها، همسر ایشان از حاجآقا و خانم دلشاد سؤال میکند که آیا میتوانند دختری را برای پسرشان معرفی کنند که به خواستگاریاش بروند؟
او میگوید: همانجا حاجآقا خندید و گفت عجب جایی انگشت گذاشتید! حاجخانم کارش و هموغمش همین معرفیها و آشناییهاست. فردای همانروز دفتر مشخصات دختران ثبتشده را با خودم به بیمارستان بردم و خوشبختانه پیشنهادم با پسند هر دو خانواده همراه شد، تا آنجاکه یک هفته پس از خواستگاری، عقد کردند و اکنون هم دو فرزند دارند و از زندگیشان بسیار راضی هستند.
زهرهخانم و همسرش که از هیچ فرصتی برای معرفی دختر و پسرها به هم و سرگرفتن وصلتی دیگر دریغ نمیکنند، در یکی از سفرهای زیارتی به کربلا، با دو خواهر اهل قم آشنا میشوند و دوسهباری به محل اقامت یکدیگر میروند.
در یکی از همان روزها، خانوادهای از دوستانشان که ساکن قم بودند، با زهرهخانم تماس میگیرند که دختری مناسب با روحیات پسرشان را معرفی کند. او هم شماره خواهران قمی را میدهد که حالا آشنا شده بودند، اما آخرین عدد شماره تلفن جا افتاده بود. قرار بر این میشود که همه عددها را بگیرند تا بالاخره یکی از شمارهها درست از آب دربیاید. این آشنایی هم به ازدواج منجر میشود.
هرجا دختر و پسر سالم و نجیبی ببینند، برای گرفتن مشخصاتشان دستبهکار میشوند. گاهی هم خود مادرها یا حتی دختر و پسرها با زهرهخانم تماس میگیرند و درخواستشان را برای معرفی به گزینه مناسب شرایطشان بیان میکنند.
آنها فقط باید به چند پرسش پاسخ صادقانه بدهند و درواقع بیوگرافی مختصری از خودشان و خانوادهشان بیان کنند تا بر همان اساس گزینه همکفو و مناسبشان معرفی شود. قد، وزن، میزان تحصیلات، شغل، درآمد، شغل پدر و مادر، موقعیت محل سکونت و میزان پایبندی به اعتقادات دینی ازجمله پرسشهایی است که متقاضیان ازدواج باید به آنها پاسخ دهند.
این وسط اگر کسی جویای اطلاعات بیشتر باشد که بهنوعی بخواهد جنبه تحقیقی داشته باشد، معمولا با پاسخ منفی زهرهخانم روبهرو میشود. او معتقد است که زمانه طوری شده که حتی مادر فرزندش را بهدرستی نمیشناسد و درواقع ممکن است از برخی حقایق مربوط به بچه خودش هم بیخبر باشد.
خیلیها دوست دارند زهرهخانم و همسرش بهعنوان مهمان ویژه در مراسمشان باشند، اما فرصتش فراهم نمیشود. با این حال، تا پیش از خطبه عقد هر کمک و حمایتی از دستشان برآید، درنهایت اخلاص به دختر و پسر هدیه میکنند. زهرهخانم از تجربههایش میگوید که چطور دخالتهای بیجای پدر و مادرها میتواند زندگی فرزندانشان را به ورطه نابودی بکشد؛ مردانی که هیچ قید و بندی برای همسرشان نداشتهاند و از همین نقطه، زندگی مشترکشان آسیبپذیر شده است.
سلام و درود. خانم دلشاد روزهای پنجشنبه ساعت 10 تا 12 در مسجد آیت الله میلانی خیابان شهید هاشمینژاد 35 حضور دارند.