کد خبر: ۵۲۴۲
۲۳ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۰

خوبی‌های زندگی چوبی مهدی و مریم

مهدی با سرمایه‌ای مختصر کسب‌و‌کار خانگی‌اش را شروع کرد و بعد از ازدواج با همراهی همسرش پا‌به‌پای هم کار چوب و ساختن قاب‌ها را پیش می‌برند.

خانه آدم‌ها شبیه خودشان می‌شود، شبیه خلق و خو، شبیه روحیات و هم‌رنگ خودشان. پا به خانه مهدی دوگانی و مریم محمدی که می‌گذاریم، محو سادگی زیبای دکوراسیون و رنگ‌های آرام‌بخش می‌شویم. آن‌ها خودشان برخی وسایل چوبی منزلشان را ساخته‌اند و طراحی و چیدمان هم سلیقه این زوج هنرمند است.

مهدی از سال‌۹۵ و با سرمایه‌ای مختصر کسب‌و‌کار خانگی‌اش را شروع کرده و هر روز به آن وسعت داده تا امروز که کارش رشد کرده و رونق گرفته است. بعد از ازدواج، همسرش همراهش شده است و حالا دو‌تایی پا‌به‌پای هم کار چوب و ساختن قاب‌ها را پیش می‌برند. آن‌ها با تولید قاب‌های زیبا‌یشان با سازمان‌های مختلفی همکاری می‌کنند و این روز‌ها حسابی سرشان شلوغ است.

ساخت آلاچیق آغاز راهم بود

مهدی سی‌و‌دوساله هیچ‌وقت از رشته تحصیلی دبیرستان و دانشگاهش راضی نبوده است. او از دوران دبیرستان به کار‌های هنری علاقه داشته است و می‌خواسته به هنرستان برود، اما با مخالفت جدی خانواده‌اش روبه‌رو می‌شود. بعداز دو سال درس‌خواندن در رشته شیمی دانشگاه شهید‌بهشتی، درسش را نیمه رها می‌کند و به مشهد برمی‌گردد تا به راهی که دوست دارد، برود.

دوگانی برای رسیدن به هدفش در دانشگاه علمی‌کاربردی در رشته طراحی معماری داخلی ثبت‌نام می‌کند. مدرک کاردانی و سپس کارشناسی‌اش را می‌گیرد. اما اینکه چطور به‌سمت کار با چوب می‌رود، خودش داستانی شنیدنی دارد.

این هنرمند می‌گوید: پدرم فوت کرده بود و از نظر روحی در وضعیت خوبی نبودم. پاییز بود و باید گلدان‌های مادرم را از حیاط به جایی گرم منتقل می‌کردیم. به فکرم رسید برای اینکه سرگرم شوم با چوب آلاچیقی برایش بسازم.

یکی از اقوام که دید مهدی به کار با چوب علاقه دارد، او را تشویق کرد که در دوره‌های فنی و حرفه‌ای شرکت کند. او از این پیشنهاد استقبال و در دوره آموزشی شرکت کرد و بعدازظهر‌ها هم در یک هتل مشغول به کار شد. کار با چوب و دکوراسیون را دوست داشت. بعد از مدتی، مکانی را اجاره و کسب‌و‌کار خانگی‌اش را برای چوب سر پا کرد.

با سفارش‌های مختلفی که از اطرافیانش می‌گرفت، کارش را شروع کرد. اما بازار همیشه به یک شکل نمی‌چرخد. مهدی آقا در‌این‌باره می‌گوید: روز‌های سخت زیادی داشتم، گاهی آن‌قدر عرصه کار برایم تنگ می‌شد که با خودم می‌گفتم فردا کارگاه را تحویل می‌دهم، وسایلم را می‌فروشم و با پولش ماشین می‌خرم و به‌عنوان راننده کارم را ادامه می‌دهم، اما علاقه ام مانع‌از تعطیل‌شدن کارگاه شد.

در آن شرایط سخت کاری، فکر دیگری به ذهن دوگانی رسید. اینکه مربا و میوه‌های خشکی را که مادرش درست می‌کند، بسته‌بندی کند و برایشان بازاریابی کند. این ایده ازسوی چندین کافی‌شاپ مورداستقبال قرار گرفت. دوگانی می‌گوید: در آن زمان پول فروش مربا‌ها گوشه‌ای از کارم را گرفت. حالا با گذشت چند‌سال دیگر به پول فروش مربا‌ها و میوه‌های خشک نیاز ندارم، اما هنوز با آن‌ها همکاری می‌کنیم؛ همسرم این مسئولیت را به عهده گرفته است و با کمک مادرم دراین زمینه فعالیت می‌کند.


همکار شدن با همسر

کار چوب و ساختن وسایل چوبی کم و بیش ادامه داشته است و مهدی تصمیم به ازدواج می‌گیرد. صحبت که به اینجا می‌رسد، مریم رشته صحبت را به دست می‌گیرد و از پروسه ازدواجشان می‌گوید. او فارغ‌التحصیل رشته معماری است و دوست داشته حالا‌حالا‌ها درس بخواند و وارد بازار کار شود.

اما می‌خندد و می‌گوید: قسمتم بود که ازدواج کنم. کار مهدی و من مکمل یکدیگر است. او به وسایل منزلشان اشاره می‌کند و می‌گوید: مبل‌ها، میز کنسول، وسایل چوبی پذیرایی، میز تلویزیون، پایه‌های گلدان، جاکفشی، میز ناهار‌خوری و... همه را همسرم ساخته است.

محمدی مشتاق است تا از رونق گرفتن کسب‌و‌کارشان بگوید. او به اسفند سال گذشته برمی‌گردد و برایمان این‌گونه تعریف می‌کند: به همسرم گفتم خوب است میزی در بازارچه مجتمع مهر کوهسنگی بگیریم و کارهایمان را برای فروش بگذاریم. با همفکری به این نتیجه رسیدیم با‌توجه‌به اینکه نوروز نزدیک است، قاب و آینه استفاده بیشتری برای شهروندان دارد. قاب‌ها و آینه‌هایمان مورد استقبال مردم قرار گرفت.

 

زوج جوان ثابت کرده‌اند در شرایط سخت هم می‌توان شغلی دست و پا کرد

 

چوب‌ها را خوب می‌شناسم

برای اینکه هزینه‌هایشان کمتر باشد و از سویی بتوانند جنس با‌کیفیت و خوبی ارائه کنند، مهدی آقا به‌سراغ کارگاه‌های چوب‌فروشی می‌رود و با دقت چوب‌ها را انتخاب می‌کند. گاهی چوب‌هایی را که به نظر دیگران به درد نمی‌خورد و در گوشه‌ای افتاده است، بر می‌دارد. آن‌ها را در کارگاهش برش و صیقل می‌دهد و تازه ارزش واقعی چوب مشخص می‌شود. مهدی می‌گوید: گاهی خود فروشنده بعد از اینکه کار آماده می‌شود، می‌تواند ارزش واقعی چوبش را متوجه شود.

این هنرمند ادامه می‌دهد: در نمایشگاه اسفند، بازدید‌کننده‌ای از یکی از سازمان‌ها داشتیم. هنگامی‌که توضیحاتم را درباره قاب‌ها شنید، قراری برای روز بعد گذاشت. فردای آن روز او پیشنهاد کرد که قاب‌های مورد‌نیازشان را ما درست کنیم.

یکی از آرزو‌های این هنرمند این بوده است که بتواند کارهایش را به خارج از کشور صادر کند. حالا به واسطه ساخت قاب‌های زیبایشان، هنر دست آن‌ها نه‌تنها به شهر‌های مختلف کشورمان، که به کشور‌های دیگر هم می‌رود، هرچند که اسم و نشانی از این هنرمند در قاب‌ها درج نمی‌شود.

کارهایشان را که برای یادگاری از یک تجربه و حس خوب نگه‌داشته‌اند، مقابلمان می‌گذارند و دوگانی شروع به توضیح درباره نوع چوب‌های استفاده‌شده در قاب‌ها می‌کند. علاقه‌اش سبب شده است از پیرمردی که تجربه بسیاری درزمینه چوب دارد، راهنمایی بگیرد و حالا خودش یک منبع اطلاعات کامل است.

مریم به میان صحبت‌های همسرش می‌آید و از نمونه‌کارهایشان که در‌زمینه طراحی دکور مغازه در یکی از پاساژ‌های شهر انجام داده‌اند، می‌گوید؛ اینکه صفر تا صد طراحی و اجرا به عهده خودشان بوده است. او که تا قبل از ازدواجش با مهدی در خانه پدری دست به سیاه و سفید نمی‌زده است، حالا علاوه‌بر رنگ‌کاری و برش چوب درکنار همسرش، دوخت‌ودوز‌هایی را که برای کارشان نیاز است، انجام می‌دهد.

مریم می‌گوید: خیلی‌ها کارمان را که دیدند، اعتمادشان به ما بیشتر شد. دکوراسیون خانه‌مان را که اطرافیان می‌بینند، با تعجب می‌پرسند این‌ها را مهدی ساخته است؟ وسایل داخل خانه، نمونه کار همسرم است.

دفتر آرزو‌ها

ازدواج آسان را این زوج جوان عملی کرده‌اند. زوجی که در خانه پدری‌شان همه امکانات را در‌اختیار داشتند و کمبودی احساس نکرده بودند، با عشق و محبت و توکل بر خدا، ذره‌ذره زندگی‌شان را خودشان دارند می‌سازند. آن‌ها آرزو‌های مشترک زیادی دارند.

اما باتوجه به اینکه هنوز وضعیت مالی‌شان به گونه‌ای نیست که بتوانند به آرزوهایشان رنگ عمل بپوشانند، تصمیم گرفته‌اند آن‌ها را در دفتری بنویسند. دوگانی می‌گوید: هر زمان که یکی از آروزهایمان محقق می‌شود، سراغ دفتر می‌رویم و کنارش علامت می‌زنیم.

مریم در ادامه صحبت همسرش می‌گوید: به‌عنوان مثال یکی از آرزوهایمان این است که قاب‌هایمان را با ماشین ون آبی‌رنگی که داریم، به شهر‌های دیگر ببریم و بفروشیم. آقا مهدی هم در تکمیل صحبت‌های همسرش می‌گوید: دلم می‌خواهد در آینده کارگاهمان را وسعت بدهیم و به افراد علاقه‌مند آموزش دهم، تا هم کار کنند و هم کارگاه را بچرخانند و ما هم به سفر‌ها و کار‌های فروش در شهر‌های دیگر بپردازیم.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44