کد خبر: ۴۹۵۳
۲۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۰
آرزوی خواهران یازده ساله، صعود به قله اورست است

آرزوی خواهران یازده ساله، صعود به قله اورست است

۱۱ سال ماه بیشتر ندارند و از یک‌سالگی به‌خاطر حرکات و جست‌وخیز‌های تند و تیز و حرفه‌ای موردتوجه پدر ورزشکار خود قرار گرفته‌اند. علی‌آقایی‌فر دلش می‌خواسته دخترانش وارد رشتۀ ووشو شوند، اما دوقلو‌ها سر از رشته کوهنوردی درمی‌آورند.

۱۱ سال ماه بیشتر ندارند و از یک‌سالگی به‌خاطر حرکات و جست‌وخیز‌های تند و تیز و حرفه‌ای موردتوجه پدر ورزشکار خود قرار گرفته‌اند. درواقع حرکات عجیب آنان، نشانه‌ای برای پدر ستایش و نیایش بود تا پی به استعداد ذاتی دخترانش در عرصۀ ورزش ببرد؛ پدری که خودش قهرمان ووشو در سطح  آسیا است.

علی‌آقایی‌فر دلش می‌خواسته دخترانش مثل خودش وارد رشتۀ ووشو شوند، اما دوقلو‌ها سر از ورزشی در می‌آورند که تصور انجامش توسط این دو کودک خردسال، دشوار بوده است.

حالا دختران یازده ساله بار‌ها از صخره‌ها و کوه‌ها و نقاط پرفرازونشیبی مثل قلۀ «زو»، «سالوک» و «چمن» با حداقل امکانات کوهنوردی و با جثۀ ظریف خود بالا رفته‌اند. آخرین صعود آن‌ها هم نهم تیرماه بود که همراه پدر و ۱۳ نفر دیگر پا به قلۀ ۳۳۱۶ متری «شیرباد»، بام خراسان گذاشتند و در میان حیرت کوهنوردان بزرگسال، به‌عنوان اولین نفرات گروه، بر بالای قله صعود کردند.

دخترها یک ساله بودند که فهمیدم کوهنورد می‌شوند

تردمیل حرفه‌ای و دمبل‌های کوچک و وزنه در آپارتمان‌شان دیده می‌شود و نشان‌دهندۀ این است که ساکنان خانه ورزشکار هستند. با اینکه دستان نیایش و ستایش، به‌سختی به میله‌های قطور تردمیل می‌رسد، با سرعتی که انتظارش نمی‌رود روی آن راه می‌روند.

علی آقایی‌فر دربارۀ کودکی دخترانش می‌گوید: «بچه‌ها هنوز یک‌ساله بودند که فهمیدم فیزیک بدنی خوبی دارند و، چون خودم ووشو را در حد حرفه‌ای و قهرمانی دنبال می‌کنم، خیلی دوست داشتم دخترانم هم در رشتۀ ووشو ستارۀ جهانی شوند، اما استعداد آن‌ها در رشتۀ ورزشی دیگری بود. چون در حرکات قدرتی‌استقامتی خیلی عالی بودند. این را وقتی بزرگ‌تر شدند، فهمیدم. برای همین حالا برنامه‌ریزی کرده‌ام تا در رشتۀ کوهنوردی در سطح جهانی بدرخشند.».

سالن ورزشی‌ای که پدر تا سال گذشته در آنجا مشغول به کار بوده، این فرصت مناسب را برای دختر‌ها فراهم آورده بود  تااستعداد خود را در آنجا پرورش بدهند؛ «از همان دو، سه‌سالگی با بچه‌ها در خانه تمرین نرمش و آمادگی‌جسمانی می‌کردم و یوگا و حرکات زیربنایی را انجام می‌دادم. خیلی قدرتمند ظاهر می‌شدند و در برابر حرکات سنگین کم نمی‌آوردند. بزرگ‌تر که شدند گاهی آن‌ها را به باشگاه ورزشی شهید عامل می‌بردم که آنجا مشغول  بودم. فضای بزرگ سالن، آن‌ها را به‌وجد می‌آورد و حسابی می‌دویدند. سرعت دویدن آن‌ها باعث تعجب بقیۀ ورزشکاران می‌شد.»


ورزشکاران می‌گفتند این سن برای شروع کوهنوردی زود است

همۀ این اتفاقات زمینه‌ای می‌شود تا پدر انرژی سرشار بچه‌ها را به‌سمت و سوی ورزشی هدایت کند که به‌نظر خیلی از کارشناسان ورزشی، متناسب با سن و سال آن‌ها نبوده است. او دراین‌باره می‌گوید: «خودم مدتی است که کوهنوردی حرفه‌ای را شروع کرده‌ام و قله‌های زیادی را همراه تیم کوهنوردی مشهد فتح کرده‌ام.

این ورزش انرژی و هوشمندی زیادی می‌خواهد. دختران من با توجه به آمادگی جسمانی بالا، توان خوبی برای این ورزش دارند. گرچه خیلی از اهل فن می‌گفتند برای سن آنان زود است که این ورزش را شروع کنند و خطرات و سراشیبی و ارتفاع کوه‌ها برای آنان خطرآفرین است. با این‌حال من به‌طور اصولی، تمرینات را با آن‌ها شروع کردم و ابتدا به‌صورت خانوادگی و تفریحی به کوه‌های حاشیۀ شهر و شهر‌های اطراف می‌رفتیم. بچه‌ها خیلی علاقه و توان نشان دادند و یک لحظه در کوه آرام و قرار نداشتند.

تا اینکه تمرینات جدی‌تر شد و چندین‌بار آن‌ها را به‌قلۀ «زو» و به قلۀ «چمن» در انتهای شاندیز بردم و کوه «سالوک» در بجنورد هم رفتیم. آن‌ها خیلی راحت، سرازیری و سربلندی‌ها را مثل یک کوهنورد حرفه‌ای طی می‌کردند. در شرایط آب و هوایی مختلف و در نوبت‌های صبح، ظهر و گاهی عصر با هم تمرین می‌رفتیم تا به شرایط و زیروبم آن مسلط شوند. به‌جز اوایل کار که در هوای گرم، اذیت می‌شدند و بهانه می‌گرفتند، در بقیۀ تمرینات همیشه باانگیزه بودند.».

 

آروزی خواهران 11ساله کوهنورد محله امامیه، صعود به قله اورست است

 

از شدت دلشوره، فقط برای بچه‌ها دعا می‌کردم

تمرینات و آمادگی‌جسمانی بالا و شور و شوق دوقلو‌ها برای کوهنوردی دست به دست هم می‌دهد و سرانجام نهم تیرماه امسال، نام ستایش و نیایش آقایی‌فر، در فهرست گروه حرفه‌ای کوهنوردان فتح‌کنندۀ قلۀ شیرباد قرار می‌گیرد. شب قبل از صعود، هر دو کوله‎های سفر یک‌روزۀ خود را آماده می‌کنند، سفری سه‌هزار و سیصد و شانزده متری به بام خراسان.

الهام اسلامی از آن شب و شوروشوق دخترانش و دل‌نگرانی‌های خودش چنین می‌گوید: «اول قبول نمی‌کردم بچه‌ها به این برنامه بروند، اما همسرم قول داد که آن‌ها را سالم برمی‌گرداند و مشکلی هم پیش نمی‌آید. قرار بود ساعت ۴ صبح به محل قرار بروند. بچه‌ها همان شب با خوشحالی زیادی تا ساعت ۲ بامداد بیدار بودند و کوله‌هایشان را می‌بستند. رأس ساعت ۴ صبح هم بیدار شدند.

انگارنه‌انگار درست و حسابی نخوابیده‌اند. صدقه‌ای برای‌شان کنار گذاشتم و فقط دعا می‌کردم که خدا خودش آن‌ها را که بعد از گذشت پنج‌سال از زندگی مشترک‌مان، به ما هدیه داده بود، حفظ کند. شب قبل از عزیمت هم با لیدر گروه، مهندس برادران تماس تلفنی گرفتم و خواستم بیشتر حواسش به ستایش و نیایش باشد.».

او از امکان برقرارنشدن ارتباط تلفنی در فضای کوه و فکروخیال‌هایی که به سرش می‌زده است، می‌گوید: «روی کوه، آنتن نبود و امکان تماس تلفنی نداشتیم. من از شدت دلشوره، فقط دعا می‌کردم. از یک‌طرف می‌دانستم، چون بچه‌ها با پدرشان تمرینات سختی داشته‌اند، از پس آن بر‌می‌آیند، اما از طرفی احساس مادری من را نگران کرده بود و برای اینکه آرام شوم به منزل مادرم رفتم.».

 

دوقلو‌ها کفش کوهنوردی نداشتند

ستایش و نیایش در شروع عزیمت به قلۀ شیرباد بسیار پرانرژی ظاهر می‌شوند. در ابتدا همۀ اعضای تیم، نگران آن‌ها بوده و حواس‌شان را به آن دو داده بودند، اما دقت و چست‌وچابکی بچه‌ها، خیال همراهان‌شان را در ادامه راحت می‌کند.

این‌ها را علی آقایی‌فر گفته و می‌افزاید: «عمداً در انتهای گروه حرکت می‌کردم تا بچه‌ها در طول مسیر به من وابسته نشوند. آن‌ها ارتفاعات و شیب‌ها را راحت و بی‌دردسر طی می‌کردند و من هم دورادور حواسم به آن‌ها بود، به‌ویژه که کفش کوهنوردی هم نداشتند، یعنی کفش اندازۀ آن‌ها که مناسب کوهنوردی و استاندارد باشد، در مشهد نیست.

با این شرایط و با همان کفش‌های کتانی، بهتر از بعضی بزرگسالان حرکت می‌کردند. این حرف من نیست. مهندس برادران به من گفت که فکر می‌کردم باید شش‌دانگ حواسم به بچه‌های شما باشد، اما انگار برعکس شد. برخی بزرگسال‌ها به‌اصطلاح خود ما انرژی تخلیه کردند و کم‌آوردند، اما بچه‌ها همچنان پرشور و توان بودند.».

 

نزدیکی‌های قله، یک‌دفعه ستایش و نیایش از بقیه جلو زدند

به اعتقاد برخی، صعود دو دختربچۀ پنج‌ساله به بام خراسان، در یک روز، بدون کمک و وسایل پیشرفته بی‌سابقه بوده و رکورد محسوب می‌شود. خاطرات این صعود آن‌قدر برای دوقلو‌ها لذت‌بخش بوده که در ذهن آن‌ها ماندگار خواهد شد. ستایش، خودش با لحن کودکانه و شیرین از این اتفاق برای‌مان می‌گوید: «وقتی بالای کوه بودیم، خیلی خوب بود. هوای تمیز و منظرۀ قشنگی داشت. من و نیایش قبل از اینکه به قله برسیم، به خودمان گفتیم باید اولین نفری باشیم که آن بالا می‌رسیم، حتی زودتر از علی که از ما چهارسال بزرگ‌تر بود.».

نیایش هم می‌گوید: «صبح روی چمن‌های پایین کوه صبحانه خوردیم. گلۀ گوسفند و یک سگ هم دیدیم که چمن می‌خوردند. بعد هم با بقیه تا بالا رفتیم و اصلا خسته نشدیم. وقت‌هایی که کمی پایمان درد می‌گرفت، آهسته‌تر می‌رفتیم. وسط‌های کوه هم یک جایی ناهار خوردیم. مامانم برای ما سالاد اولویه درست کرده بود. خیلی خوش گذشت. مثل تفریح‌هایی بود که با مامان و بابا می‌رفتیم.».

اما لحظۀ فتح بام خراسان توسط دو دختر پنج‌ساله را از زبان پدر آن‌ها می‌شنویم: «من نمی‌دانستم بچه‌ها پیش خودشان، برنامه‌ریزی کرده‌اند اولین نفراتی در گروه باشند که قله را فتح می‌کنند. به نزدیکی‌های قله که رسیدیم، ناگهان از همه جلو زدند. بعد از بالاآمدن از ارتفاع بیش از سه‌هزارمتر و با آن همه خستگی که دیگر کسی رمق نداشت، ستایش و نیایش به‌سمت قله دویدند و اولین نفرات گروه بودند که بام خراسان را فتح کردند. بقیه هم کم‌کم به آن‌ها ملحق شدند. همان‌جا دخترانم با سربند‌های سبز و آبی عکس یادگاری گرفتند و همۀ اعضای گروه هم تشویق‌شان کردند.».

 

آروزی خواهران 11ساله کوهنورد محله امامیه، صعود به قله اورست است

 

آرزو داریم قلۀ اورست را فتح کنیم

برگشت از قله هم به‌اندازه صعود اهمیت دارد، چون باید بتوانی به سلامت به مقصد برسی. مسئله‌ای که ستایش و نیایش با کمک پدر و به‌خوبی، از عهدۀ آن برمی‌آیند. ستایش می‌گوید: «کفش کوهنوردی نداشتیم، برای همین بابا موقع برگشت باتومش را به ما داد تا اتفاقی برای‌مان نیفتد و جا‌هایی که خطرناک بود، به ما می‌گفت پایمان را کجا بگذاریم بهتر است.».

نیایش هم در ادامۀ حرف خواهرش می‌گوید: «کوهنوردی را خیلی دوست داریم و از بابا قول گرفته‌ایم همۀ کوه‌هایی که خودش می‌رود، ما را هم ببرد.». آرزوی مشترک هر دوی آ‌ن‌ها صعود به قلۀ اورست است.


به تغذیۀ بچه‌ها اهمیت می‌دهیم

پدر و مادر دوقلو‌ها از کودکی به تغذیۀ آنان اهمیت ویژه‌ای می‌داده‌اند. الهام اسلامی دراین‌باره می‌گوید: «تغذیۀ درست، عامل مهمی در رشد کودکان است. بچه‌های ما از همان اول تغذیۀ خوبی داشتند. انواع مواد مغذی و پروتئین در وعده‌های غذایی‌شان می‌گذاشتم. الان خودشان می‌دانند که چیپس و پفک و نوشابه و تخمه و شکلات نباید بخورند. خودمان هم نمی‌خوریم و مصرف این مواد در خانه ممنوع است. حتی اگر بچه‌ها خانۀ مادربزرگ‌شان یا جای دیگری بروند و ما هم نباشیم، چون به آن‌ها فهمانده‌ایم این خوراکی‌ها مضر هستند، نمی‌خورند. در عوض تا دلتان بخواهد میوه می‌خورند. گاهی هر کدام‌شان روزی یک کیلو انواع میوۀ توت‌فرنگی، آناناس، سیب، موز و انگور می‌خورند و انرژی خود را از مصرف میوه می‌گیرند. مغز‌های بادام و گردو و پسته هم جزو وعده‌های آن‌هاست و شیر را هم باید حتماً بخورند.».

 

آروزی خواهران 11ساله کوهنورد محله امامیه، صعود به قله اورست است

 

بدترین تنبیه بچه‌ها، محروم‌کردن آن‌ها از کوهنوردی است

مادر از انرژی فوق‌العادۀ بچه‌ها در دوران کودکی می‌گوید: «وقتی دوقلو‌ها شروع به راه‌رفتن کردند، خیلی تروفرز بودند. وقتی بزرگ‌تر شدند و آن‌ها را به پارک یا تفریح می‌بردم، به بقیۀ بچه‌ها می‌گفتند آن‌ها را بگیرند و آن‌قدر سریع می‌دویدند که کسی نمی‌توانست آن‌ها را بگیرد. آپارتمان‌مان هم طبقۀ چهارم است، ولی بچه‌ها هیچ‌وقت از آسانسور استفاده نمی‌کنند و مسیر راه‌پله‌ها را می‌دوند.».
الهام اسلامی و همسرش برای مواقعی که از بچه‌ها خطایی سر می‌زند، تنبیهی ورزشی در نظر گرفته‌اند. مادر خانواده دراین‌باره می‌گوید: «بهترین تفریح دخترانم، کوهنوردی است و اگر این برنامه را از آن‌ها بگیریم، برای‌شان بدترین تنبیه است.».
او از برنامۀ اخیر کوهنوردی همسرش می‌گوید: «بعد از فتح شیرباد، همسرم یک برنامۀ کوهنوردی تمرینی داشت تا خود را برای صعود دماوند آماده کند. بچه‌ها برای اینکه با پدرشان بروند، گریه می‌کردند که ما را هم با خودت ببر، اما، چون سن‌شان کم است و به‌تازگی شیرباد را فتح کرده اند، همسرم با رفتن آن‌ها موافقت نکرد و بچه‌ها هم از این موضوع ناراحت شدند.».

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44