هنر تلفیقی از روح هنرمند و نگاه مخاطب است. دراین میان هنر نقاشی حسی است که از جان هنرمند برخاسته و مخاطب با دیدن آن به دنیایی دیگر راه پیدا میکند. هنرمندان بزرگی در طول تاریخ نام خود را بر صفحه روزگار حک کردهاند، اما نکته جالب توجه اینجا است که هرکدام نقطه آغازی داشتهاند و جرقهای در ذهن آنها استعداد نهفتهشان را شکوفا کردهاست.
مهگل موسوی جوانی است که دوسال پیش ایدهای در ذهنش پدیدار شد و ذات هنردوست او سمت و سوی زندگیاش را با هنر همراه کرد.
این دختر جوان که متولد ۱۳۷۷ است در رشته شیمی دانشگاه سراسری سبزوار مشغول به تحصیل بوده و در کنار درسخواندن نقاشی را تفریحی و کاملا مبتدی برای گذراندن اوقات فراغت میکشید.
او که خود متوجه خاصبودن نقاشیهایش نبوده است و فقط برای اغنای ذوق هنری کاغذهای دفترچهاش را یکی پس از دیگری نقشبندی و طراحی میکرده است، بیان میکند: «از کودکی روی تمام کاغذهای خالی نقاشی میکشیدم.
کاغذهای باطله پدرم همیشه بوم نقاشی من بود. این کار حس خوب آرامش را به وجود من هدیه میکرد. در دانشگاه هم برگهای دفترچهام را یکی پس از دیگری با طرحهایی که در ذهنم ورق میخوردند پر میکردم. یکی از دوستانم که فروشنده کیف و کفش بود با دیدن دفترچه من متوجه خاصبودن این نقاشیها شد و از من خواست تا برای او در ابعاد کوچک نقاشی بکشم تا به جای تخفیف برای هر کدام از مشتریها یک تابلو کوچک نقاشی هدیه بدهد.»
او استقبال مشتریهای بوتیک دوستش را بسیار انگیزهبخش میداند و بیان میکند: «وقتی دیدم افرادی که نقاشیهایم را میبینند با ذوق به آن نگاه میکنند تصمیم گرفتم تا حرفهای نقاشی را یاد گرفته و در همین زمینه مشغول به کار شوم.»
مهگل از مخالفت خانوادهاش در مسیر پرداختن او به هنر میگوید و اظهار میکند: پدر من چندسالی است که فوت شده و مادرم تمام آرزویش موفقیت من و خواهرانم است. به همین دلیل همیشه تأکید میکند که خوب درس بخوانیم تا در آینده موفق شویم، اما من با حسی که درونم ایجاد شد از دانشگاه انصراف دادم و به مشهد برگشتم تا ایدههایی را که در ذهنم میپروراندم دنبال کنم. وقتی مادرم متوجه شد که نمیتوانم افکار هنریام را رها کنم برای من شرط گذاشت که اگر دوباره در دانشگاه درس بخوانم اجازه میدهد در کنار درس به نقاشی هم بپردازم.
او که دوباره درس را از سر گرفته است، بیان میکند: در دانشگاه سراسری مشهد رشته نقاشی وجود ندارد. من هم بهناچار اینبار رشته حقوق را انتخاب کردم و در کنار آن با اشتیاق به یادگیری نقاشی پرداختم، اما از آنجایی که نمیتوانستم برای کلاسهای نقاشی هزینهای پرداخت کنم و از طرف دیگر صرف زمان طولانی در کلاسهای نقاشی برایم خوشایند نبود از طریق فیلمهای آموزشی اینترنتی، یادگیری را شروع کردم.
این دختر جوان بدون هیچ نوع آموزش نقاشی و فقط با دیدن عکسها و فیلمهای مرتبط، تابلوهایی را درنهایت زیبایی خلق میکند. به گفته خودش دوستان و آشنایان که از دیدن این آثار به وجد میآمدند پیشنهاد خرید تابلوها را میدادند.
او هم مثل بقیه دهه هفتادیها زندگیاش با فضای مجازی گره خورده است و اولین ایده کاریاش را ایجاد کانالی برای ارائه محصولات هنری خود میبیند، اما روح بلندپرواز او نمیتواند به فروش چندین تابلو راضی شود و به فکر ایجاد کسب و کار در فضای واقعی میافتد.
حال که در مغازه کوچک خود در میان تابلوهای نقاشیاش اولین قدم بزرگ زندگی را برداشته است با لبخندی از سر رضایت میگوید: وقتی این فکر به ذهنم رسید که باید به دنیای واقعی کسب و کار وارد شوم میدانستم که با مخالفت خانواده روبهرو خواهم شد، اما دل به دریا زدم و با پیداکردن محل مناسبی که مشتریهای خوش ذوق هنری مسیرشان به آنجا بیفتد گام اول را برداشتم. ترس و دلهره زیادی برای این کار در من وجود داشت، اما با امیدی که در دل داشتم طراحی مغازه کوچکم را شروع کرده و تابلوهایم را یکی پس از دیگری به دیوار آویختم.
او نگاهی از سر دلبستگی به تابلوهایش میاندازد و ادامه میدهد: با دیدن رهگذرانی که تابلوها را با اشتیاق نگاه میکردند و چند فروش مختصری که همان روزهای اول داشتم دلهرهام کم شد. بهترین خاطرهام از روزهای اول، ورود مادر و خواهر دوقلویم با دسته بزرگ گل و کیک بود که نشان میداد بالأخره به من و هنر من اعتماد کردهاند. مادرم هم مشتری من شده و تابلویی سفارش داده است. حتی مبلغ آن را هم پرداخته است.
من هیچ حمایت مالی از خانوادهام نخواستم و همیشه سعی کردم مستقل باشم. حتی برای تهیه همین بوم و رنگ، کارهای دستی مانند بند عینک و آویزهای دخترانه درست کردم و با پول فروش آنها وسایل مورد نیازم را خریدم.
انگار مهگل موسوی با دخترهای دیگر فرق دارد. او هنرمندی است که میخواهد از هنرش برای پرورش روح استقلال و کارآفرینی بهره ببرد. در همین ابتدای کار با وجود اینکه خودش دورههای آکادمیک را نگذرانده شروع به آموزش کرده و شاگردانی هم دارد. خودش معتقد است که نمیداند ایراد آثارش بر اساس اصول نقاشی کجاست فقط میداند که بر دل مینشیند و مشتریها هم همین را میخواهند.
او میگوید:همه مردم جامعه که هنرمند نیستند تا به دنبال نقاشی بر اساس اصول خاصی باشند برای من مهم این است که تابلوهایم چشمان بیننده را خیره میکند. اگر روزی بخواهم به کلاس نقاشی بروم حتما به اصفهان خواهم رفت تا در کلاسهای استاد فرشچیان شرکت کنم.
او با شور و انگیزه جوانی که در وجودش غلیان دارد، ادامه میدهد: به کشیدن چهره علاقه دارم و مشتریهایم که بیشتر جوانان و نوجوانان همسن و سال خودم هستند از دیدن نقاشیهای من مبهوت میشوند. انگار حس درونی من بر آنها تأثیر بیشتری دارد. بارها و بارها اتفاق افتاده است که دختران جوان به همراه خانوادهشان از اینجا در حال عبور بودند که با دیدن تابلویی خاص که چشمشان را خیره کرده بود دیگر نتوانستند به مسیر ادامه دهند و با اصرار فراوان پدر یا مادر خود را مجاب کردند تا نقاشی دلخواهشان را بخرد.
مهگل لحظهای سکوت میکند و چهره مهربانش کمی درهم میرود. سپس با لحنی آرام میگوید: افرادی هم هستند که از ناراحتشدن دیگران لذت میبرند. چند بار پیش آمده است که رهگذران در حال عبور با صدای بلند نقاشیها را مسخره کرده و خندیدهاند. حتی یک بار دو دختر جوان به داخل مغازه آمده و چهرههای افراد خاصی را که کشیدهام به باد تمسخر گرفتند. البته این موارد نمیتواند انگیزه مرا برای پرورش افکارم کم کند.
او به تابلو رز قرمزی که انگار عطرش در هوا پیچیده است اشاره میکند و میافزاید: ین تابلو را دیروز کشیدهام. دوست دارم مشتریهایم حق انتخاب بیشتری داشته باشند به همین خاطر هر روز یک تابلو میکشم و ایدههای جدیدتر را در ذهنم میپرورانم. مثلا چند روزی است که نقاشی برجسته را به کارهایم اضافه کردهام و متوجه شدم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
او که مانند مادر به نقاشیهایش علاقه و دلبستگی دارد، ادامه میدهد: همه نقاشیهایم را دوست دارم، اما بعضی از آنها جور دیگری برایم دوستداشتنی هستند. به قدری از دیدن آنها بر روی دیوار لذت میبرم که گاهی اوقات دلم نمیخواهد مشتری آنها را بخرد. با فروش آنها احساس استقلال میکنم و میتوانم ابزار جدید نقاشی را تهیه کنم دلم آرام میشود.
مهگل قیمت نقاشیهای خود را بر اساس آثار مشابه در بازار مشهد بین ۲۰ تا ۲۰۰ تومان تعیین کرده و اظهار میکند: کار نقاشی را اول با سیاه قلم شروع کردم و سپس اکریلیک را آزمودم. بعد از آن بهسراغ رنگ روغن رفتم و به دلیل شفافیت و جلای آن حس خوبی در من ایجاد شد. در حال حاضر هم بیشتر تابلوها با رنگ روغن است حتی آنها که به صورت برجسته و با کاردک کار شده است.
روح جوانی همیشه بلندپروازی و خلاقیت را به دنبال دارد. مهگل جوان برای رسیدن به قله آرزوهایش سوار بر استعداد هنری خود بیمحابا میتازد و از دیگر ایدههای عملی شدهاش اینطور میگوید: «هنر و خلاقیت در خانواده ما وجود دارد. همه خانواده به گونهای استعداد خود را کشف کردهایم.
من علاوهبر نقاشی، به هنرهای گلآرایی و آرایشی هم علاقه دارم و از ترکیب آن با نقاشی میتوانم بر روی صورت بچهها هم طراحی کنم. از زدن نقش حنا و طرحهای زیبای کودکانه تا طراحی ناخن و هر آنچه با زیباشناسی در ارتباط است در روح من جریان دارد.»
او آرزو دارد در دانشگاه نقاشی تحصیل کند، اما به دلیل اینکه در مشهد هنر بسیار غریب است هنوز امکان آن برایش بهوجود نیامده است، ولی با اطمینان میگوید که روزی به این خواسته خود هم جامه عمل میپوشاند.