آنقدر فروتن است که همان اول، وقتی برای صحبت کردن مقابلمان مینشیند، میگوید: از همه عذرمی خواهم که نتوانستم در «عصر جدید» به مرحله فینال برسم اما قول میدهم جزو بهترینها در برنامه «پسران خورشید» باشم. این برای ما که مقابل یک نسلچهارمی نشستهایم بسیار شایان احترام است.
جالب تر اینکه او این روزها از طریق اجرای حرکات نمایشی فریاستایل در خیابانها و محلههای شهر امرار معاش میکند. برایش درآمد اجرای خیابانی چندان مهم نیست بلکه از اشتیاق و شوق تماشاگران و رهگذران انرژی میگیرد. او عضو تیم «پسران خورشید» مشهد است. علاوه بر این، در اجرای حرکات نمایشی با توپ استاد است و در دوره تازه «عصر جدید» حاضر شد اما نتوانست به مرحله بعد برسد.
احسان محسنی سال 1379 در محله طلاب به دنیا آمد. همانجا بزرگ شد و بعدها به تیم ملی فوتسال رسید. او مثل خیلی از پسربچههای عاشق توپ، از کودکی به خیابان میدوید و خودش را داخل میدان خاکی میدید. بعد از تیمهای ردهپایین شروع کرد و به تیم ملی فوتسال رسید.
احسان در همین دو دههای که از زندگیاش میگذرد مسیرهای پرپیچوخم بسیاری را طی کرده است. او هم با کمبودها و نبودهایی روبهرو بوده است که همه بچههای حاشیه شهر از آن گله دارند. دیپلم حسابداری دارد. بیش از اینکه به تحصیل علاقهمند باشد دنبال تمرین و ورزش بوده است. اشتیاقش به توپ باعث میشده است از همان مسیر مدرسه به سمت فنسهای ورزشی برود و ورزش را از سر بگیرد.
میگوید: فوتسال را دوست داشتم و میرفتم فنسهای ورزشی که اطراف خانهمان در محله طلاب بود. یا بازی بچهها را تماشا میکردم یا خودم بازی میکردم. اصلا صبح تا شبم با توپ میگذشت. خیلی وقتها توی خانه برای سرگرمی توپ میزدم و حرکات نمایشی انجام میدادم، اما از یازدهسالگی حس کردم میتوانم حرفهای بازی کنم.
یکی از دوستان نزدیکم واسطه شد و من را به تیم فوتسال ملیپوشان خراسان معرفی کرد که مربی خوشبرخوردی داشت. از من که تست گرفت و کارم را که دید، خیلی زود جذب تیم شدم. دیگر کار از اوقات فراغت گذشته بود و بیشتر زمانم را تمرین پر میکرد. روزبهروز شیرینتر میشد چون هم استقامت بدنیمان را بالا میبرد هم توان روحی و تابآوریمان. اصلا روی خط ورزش و هیجانهایش که بیفتی، بیرون آمدن از آن سخت است.
همهچیز روبهراه و آماده بود و احسان سال 1397 برای مسابقات لیگ دسته اول فوتسال کشور در رده جوانان آماده میشد که یک مصدومیت مسیر ورزشی او را تغییر داد. میگوید: تنها فرصتی بود که در رده جوانان میتوانستیم رقابت کنیم من خیلی تلاش کرده بودم به این مرحله برسم اما در پی حادثهای، از ناحیه پا مصدوم شدم.
آن ناحیه را گچ گرفتم و متأسفانه از رقابتها ماندم. خیلی برای شرکت در آن رقابت زحمت کشیده بودم. به همین علت، افسرده شدم و مدام با خودم کلنجار میرفتم که چرا حالا و چرا من؟ کمکم به این نتیجه رسیدم که اگرچه آن مسابقات را از دست دادهام، هنوز فرصت هست. توپ رفیق روز و شب من بود.
با همان پای گچگرفته دراز میکشیدم و با توپ حرکات نمایشی انجام میدادم: خوابیده، ایستاده و در هر حالتی که فکر کنید بدون اینکه دردی احساس کنم. ناخودآگاه به سمت رشته فریاستایل کشیده شدم.فریاستایل ترکیبی از بسکتبال، فوتبال و ژیمناستیک است. رشته نوظهور و جدید به شمار میرود که طرفداران فراوانی دارد.
باز هم به دلیل علاقه و عشق است که تلاش میکند در این رشته بهترین شود و تمریناتش آنقدر ادامه دار میشود که سال 1398 در مسابقات کشوری تهران جزو هفت نفر برتر قرار میگیرد. میگوید: بین تلاش و موفقیت رابطهای نزدیک است. تا تلاش نباشد، موفقیت بیمعناست.
این باور را قبول ندارد که نسلچهارمیهای ما آنهایی هستند که یک کنار نشسته باشند و هندزفری توی گوششان باشد و نگاهشان به صفحه گوشی. میگوید: همین نسلچهارمیها گاهی زندگیشان را برای علاقهای که دارند میگذارند، حتی اگر امکانات محله زندگیشان کم و ناچیز باشد.
او حتی به عبارت بالای شهر و پایین شهر اعتقادی ندارد و میگوید: خودم به بچههای این محله دین زیادی دارم و دوست دارم همینجا به جایی برسم و خدمت کنم. از همین حالا به آیندهای که پیش رو دارد لبخند میزند. از آدمها میخواهد یک بار امتحان کنند و از نتیجهاش لذت ببرند.
یک الگو دارد که تأثیر بسیاری بر زندگیاش گذاشته است. با جلیل پرداختی، سرپرست تیم دختران و پسران خورشید، خیلی اتفاقی آشنا میشود و معتقد است برخی از آدمها توانایی و قدرت این را دارند که سبک زندگیات را عوض کنند. میگوید: آقاجلیل برای من اینطور بود و تأثیر بسیاری روی زندگیام گذاشت.
اینکه میدیدم او دنبال حرکتی تازه و نو است و استعداد بچههای حاشیه شهر را کشف میکند و پرورش میدهد خیلی برایم جالب بود. دلم میخواهد پا جای پای او بگذارم و برای بچههای حاشیه شهر آستین بالا بزنم. اگر نقل تعریف از خود نباشد، از همین حالا شروع کردهام. میدانم خیلی از بچهها در این محدوده هستند که علاقه بسیاری به ورزش دارند اما حتی پولی که برای رفتوبرگشت و تمرینشان هزینه کنند ندارند. من سعی کردهام مثل آقاجلیل باشم و قدم اول را برای آموزش آنها بردارم.
از تجربههای هیجانانگیزش هرچه بگوید کم است. غالبا برای همایشها و برنامههای مهیج دعوت میشود. اصلا به دنبال این نیست که از اجرای یک برنامه پول صرفا دربیاورد.
میگوید: باید از کاری که انجام میدهم لذت هم ببرم. مطمئن است انرژی این کار در زندگیاش میماند. همانجا چند حرکت نمایشی با توپ برای ما میزند و میگوید: همینها را برای مردم در خیابانها اجرا میکنم. تمرکزم را روی این کار گذاشتهام هرچند شاید به نظر خیلیها خوشایند نباشد. مطئمن هستم یک روز نتیجه اینها را خواهم دید. من به آینده روشنی که پیش رویم هست ایمان دارم.