روزهای آخر سال طوری دیگر است. همهچیز متفاوت میشود. خیلی از مردم دیرتر از همیشه میخوابند و صبح زودتر بیدار میشوند. عجله دارند که کارهایشان زودتر ردیف شود، اما همهچیز دست به دست هم میدهد تا کارها بیفتد به دقیقه نود. لحظههای جادویی اسفند جور دیگری است؛ شبیه اسپند روی آتش، قرار ندارد و زودتر از همیشه شب میشود.
انگار زمان را گذاشتهاند روی دور تند. بیامان میتازد و جلو میرود. این تکاپو در همه جریانهای زندگی هست؛ در خانهتکانی و خریدهای دم عید از بازارهای شلوغ. قبلترها تعداد بازارهای مشهد کمتر بود و تکلیف آدمها با خودشان مشخص، اما حالا تعدادشان خیلی بیشتر از این حرفهاست.
ایثار، سیمتری طلاب یا بازار بزرگ فردوسی راهرو و ویترین بسیاری دارد که میتوانی مردم را در آنها ببینی؛ مردمی که پس از گذراندن روزهای سخت اوج کرونا، حالا انگار دارند نفسی تازه میکنند.
بازار پنجتن به اندازه بازارهای ایثار و سیمتری طلاب معروف نیست، اما برای خریدکردن بومیها همهچیز دارد. فکرش را بکنید یک راسته است با کلی مغازه. برخیها هم دستفروشی میکنند. البته تعدادشان خیلی کم است و ختم میشود به چند بساط جورابهای رنگبهرنگ و گل و سبزه. چقدر انتخابکردن در این بازار بهظاهر کوچک سخت است.
زنهای بچهبغل معلوم است دنبال چه هستند؛ ویترین پوشاک بچگانه. لباسهای بچه اما قیمتشان آنقدر هست که خیلیها دست خالی از آن بیرون میآیند. شبیه همان زنی که همه این راسته را گز کرده است و میگوید: چهار فرزند دارم و برای هرکدامشان بخواهم یک دست لباس معمولی بخرم، باید کلی هزینه کنم. او امروز هم دست خالی برمیگردد خانه. بومی محله است و ترجیح میدهد باز هم صبر کند تا ببیند خدا چه میخواهد.
بهانه ورود ما به مغازه خیاطی مهدی میرزایی که از پانزده سال پیش با نخ و سوزن و قیچی سروکار دارد، حاجآقایی است که پارچه تیره به دست گرفته است و داخل میشود. نگران است به دوخت امسال نرسد، اما صاحب مغازه آرامش میکند. مهدیآقا شلواردوز مردانه است.
در همه مدتی که با پیرمرد حرف میزند، لبخند از لبش نمیافتد. نگاهمان میکند و میگوید: خیال کرده است بازار چقدر شلوغ است!
مهدیآقا مرد خوشخنده و صبوری است. همانطور که چشمش به پارچه است که مبادا قیچی روی آن خطا برود، تعریف میکند: سالهای پیش از کرونا در این روزها مشتریها بیرون به صف میایستادند. چندنفری با هم کار میکردیم، اما خیلی وقتها کم میآوردیم، از بس سفارش زیاد بود، اما حالا سفارشها به تعداد انگشتهای دست نمیرسد. او این جمله را از قلم انداخته است؛ میگوید: مشتریهای ما خاص هستند، شبیه همین حاجآقا که بخواهند گاهی شلواری نو کنند، وگرنه جوانترها که در کار اسپورت هستند.
میگذاریم تا حاجآقا سفارشش را بدهد. مهدیآقا میخواهد یک نکته کوچک دیگر را هم اضافه کند: قیمتی که اتحادیه برای دوخت شلوار تعیین کرده 170هزار تومان است و ما نرخ را روی 100هزار تومان گذاشتهایم و همان هم سفارش ندارد. شما تا آخرش را بخوانید دیگر.
قیمت همهچیز زیاد است. مردم ترجیح میدهند بیشتر تماشا کنند تا خرید. وارد مغازهای میشویم که گل از در و دیوارش میبارد. صاحبش تمایلی به معرفی ندارد. از این جوانهای امروزی است و بهظاهر سختکوش. چند مشتری را راه میاندازد تا نوبت صحبتکردنمان میرسد. هفتسینها را از داخل جعبه بیرون میکشد که رنگ فیروزهایاش عجیب چشمنواز است.
میگوید: اینها را پارسال تا 80هزار تومان میفروختیم، اما امسال قیمتش 250هزار تومان شده است. شما فکر کنید چقدر تفاوت قیمت در یک سال است و حالا حساب کنید چند نفر از ساکنان میتوانند برای سفره هفتسینشان دست روی اینها بگذارند.
اینجا بازار ایثار است؛ به نقلی بازار مانتو مشهد، اما تعداد مغازههایی که کیف و شال و روسری هم میفروشند، زیاد است.
طرحهای سنتی مانتو از همان پشت شیشه به وجدمان میآورد. پا سست میکنیم و داخل مغازه میرویم. قیمت مانتو را میپرسیم. جوابی که میگوید، جای تعجب دارد. یک مانتو خیلی ساده 600هزار تومان آب میخورد! میگوییم: زیاد نیست؟
بیشک داوود رنجبر این پرسش را بارها در این روزها شنیده است و میگوید خانم! ارزانش را پیدا کردید، به ما هم خبر بدهید. بازار همین است.
تقریبا همه کسبه راسته بازار ایثار توقع داشتهاند پس از دو سال کسادی بازار و کرونا، امسال را پررونقتر شروع کنند، اما خودشان هم از دل همین مردم هستند و میدانند اوضاع اقتصادی چقدر به همه سخت گرفته است.
پسربچهها و نوجوانها برای فروش جنسهای مغازهای که داخل فرعیها هستند، تراکت توزیع میکنند. بعضیهایشان سمجترند. تا هر کجا توانشان میرسد، دنبال آدم میدوند.
خیلیها برای خریدکردن تردید دارند. دختری که شهرستانی است و به بهانه حجامتکردن مادرش به مشهد آمده است، میگوید: وصف بازار مانتوفروشها را خیلی شنیده بودم و دوست داشتم از نزدیک ببینم. تصور میکردم با پولی که دارم، اینجا بتوانم چیزی را که دوست دارم بخرم. یک ساعت بازار را بالا و پایین کردهام، اما لباس دلخواهم را پیدا نکردهام. خودتان هم میدانید. قیمتها خیلی گران است.
زن کالسکه کودکش را بهآرامی هل میدهد و با دقت مغازهها را برانداز میکند. این دومین بازار است که برای خرید مانتو آمده است؛ بازاری که تنوع اجناسش زیاد است.
صحبتهایش را با یک پرسش شروع میکند؛ چرا صنف تولیدکنندگان مانتو نظارت ندارد که یک مانتو مناسب در بازاری به این بزرگی نیست؟ مانتوها یا دکمه ندارد، یا بیآستین است. یا دکمه و آستین دارد، اما قیمتش آنقدر زیاد است که ترجیح میدهیم همان مانتو سالهای قبل را بدهیم خشکشویی و دوباره تن کنیم.
بازار مفتح شلوغتر از ایثار است و همهجور مغازهای در آن پیدا میشود؛ انواع و اقسام کیف، روسری، کفش، کتوشلوار و مغازههای طلافروشی.
تعداد دادزنها اینجا بیشتر است و مغازههایی که ذرت مکزیکی میفروشند و باقلای داغ. برخی هم در هوای سرد هوس بستنی قیفی کردهاند و با ولع آن را میخورند.
کیففروشها بازار خلوتتری دارند و در مغازههای آنها بهندرت کسی پیدا میشود، مگر اینکه به بهانه خرید چمدان آمده باشد. اینجا بورس چمدانفروشی هم هست، البته قیمت آنها هم دوبرابر شده است. این را از گفتههای زنی میفهمیم که چمدانی نو خریده است به قیمت یکمیلیونو200هزار تومان. کوتاه و خلاصه حرف میزند: جفت همین چمدان را از همین مغازه پارسال به 700هزار تومان خریدم.
بازار فردوسی هم با موقعیت مکانیاش یکی از محلهای خرید است، آن هم برای زائران که قصد خرید سوغات را دارند. فردوسی شامل چند طبقه است و هر طبقه جنس خاصی را میفروشد. تنوع پیراهنهای مردانه در یکی از مغازهها چشمگیر است و همین موضوع ما را هم مثل خیلیهای دیگر به داخل میکشاند.
مهدی محمدی میگوید خودشان تولیدکنندهاند و ادامه میدهد: دیروز فقط هفت قلم پیراهن فروختم. امروز نزدیک ظهر است، اما دستلاف هم نکردهایم. او هم حرف کسبه دیگر را میزند. بازار امسال امیدوارکننده نیست. توان خرید مردم بسیار کم شده است و قیمتها نسبت به سالهای گذشته زیاد است.
او برای اثبات حرفهایش، دفتر حسابوکتابهایش را نشانمان میدهد. به تاریخ امروز هیچ خریدی ثبت نشده است.
خانوادهای پشت ویترین مغازه ایستادهاند. لهجهشان مشخص میکند اصفهانی هستند. مهدیآقا میگوید: سومینبار است که برای خرید پیراهن به مغازه میآیند. دو مرتبه قبلی قیمت گرفتهاند و چانه زدهاند و رفتهاند تا شاید جای دیگری جنس ارزانتر پیدا کنند.
مرد وارد میشود. دوباره دست میگذارد روی همان پیراهنی که نشان کرده است و میخواهد فروشنده قیمت آخرش را بگوید. فروشنده میگوید چند برگه چسباندهایم که قیمت مقطوع است. خیالتان راحت؛ چون کار تولید خودمان است، گران نمیفروشیم. مشتری دوباره سر قیمت چانه میزند و چون به نتیجه نمیرسد، رضایت میدهد که آن را بخرد.
در طبقه همکف بازار خیلیها در حال قدمزدن و تماشاکردن هستند و پاکت خریدی در دست دارند. علی سوادکوهی که همراه خانوادهاش از اصفهان آمده است، میگوید: مسئلهای که من در خیلی از مغازهها به آن دقت کردم، این است که کالاهای زیادی اتیکت ندارد و فروشنده میتواند هر قیمتی که بخواهد، بابت فروش کالایش از مشتری بگیرد.
وقتی از چندوچون بازار و قیمتها و کیفیت کالاها میپرسیم، مادر آقای سوادکوهی که همراهش است، در ادامه صحبتهایش تعریف میکند: به ما گفته بودند بازار فردوسی نسبت به بازارهای دیگر اطراف حرم اجناس باکیفیتتر و ارزانتری دارد. ما یک تیشرت و شلوار دخترانه گرفتیم. در شهر خودمان هم تقریبا همین قیمت است.
قیمتهای این بازار نسبت به شهر ما خوب است و کیفیت لباسها هم بهنسبت مبلغی که هزینه میکنیم، بهتر است
اما برخیها هم کاملا راضی هستند. خانم فرخنده داران را در طبقه مثبتیک بازار فردوسی میبینیم. از شهر کرج همراه خانوادهاش برای زیارت به مشهد آمده است. میگوید: قیمتهای این بازار نسبت به شهر ما خوب است و کیفیت لباسها هم بهنسبت مبلغی که هزینه میکنیم، بهتر است.
خلیل قربانی فروشنده پوشاک است و حرف بقیه کسبه را تکرار میکند و میگوید: امسال قیمت اجناس نسبت به پارسال دوبرابر شده، اما درآمدها تغییری نکرده است. خیلیها فقط قیمت میکنند و خریدی در کار نیست.
میترا دلاور در طبقه دیگر روسریفروشی دارد. همان حرف بقیه را تکرار میکند و میگوید: امسال بازار کساد است. عید پارسال با وجود شدت کرونا، فروش از بهمن زیاد بود، اما امسال اواسط اسفندیم و هنوز از بازار عید خبری نیست. او تعریف میکند: پارسال در این بازار شش شعبه داشتیم و امسال یک شعبه را هم بهزور حفظ کردهایم و برای اجاره همین هم ماندهایم. میدانیم مردم توان خرید با قیمتهای زیاد را ندارند و قیمتها را خیلی تغییر ندادهایم.
با همین وضعیت، مردم فقط قیمت میگیرند و میگذرند. او و همکارانش سعی میکنند منصف باشند تا مردم بتوانند خرید کنند. توضیح میدهد: روسری کرپ حریر پارسال 130هزار تومان بود، اما امسال بهدلیل توان کم مردم، این کالا را با 5 یا 10 هزار تومان بیشتر میفروشیم. نکته جالبی که او در صحبتهایش به آن اشاره میکند، این است که پوشاک مردانه فروش بیشتری داشته است.
محمد غلامی یکی از فروشندگان کیف در بازار فردوسی است و از وضع بازار گلایه دارد و میگوید: هر روز از صبح تا شب میآییم، اما فروشی نداریم. خانوادهها اولویت خرید را برای بچههایشان گذاشتهاند. اگر پولی اضافه بیاید، برای خودشان لباس میخرند. اگر بیشتر بماند، شاید کفش هم بخرند و خرید کیف در اولویتشان نیست.
برای همین بازار کیف امسال نسبت به پارسال خیلی ضعیف است. محمدآقا با بیان اینکه زائران زیادی بازار فردوسی را برای خریدکردن انتخاب میکنند، میگوید: برخی کسبه که با زائران سروکار دارند، جنس بیکیفیت دستشان میدهند و این موضوع برایشان مهم نیست، اما برای ما کیفیت کار خیلی مهم است.
به نظرم برای کاسب در درجه اول باید مشتریمداری مهم باشد. یکی از کسبه بازار فردوسی که خود را شجاعی معرفی میکند، میگوید: این بازار برای خرید عید همه جور پوشاک دارد، اما کالای برند کم دارد و از بازارهایی که بیشتر زواری است، انتظار ارائه کالای برند نمیتوان داشت. دلیلش هم این است که توان مالی کسی که در این بازار قدم میگذارد، در اندازه خرید این اجناس نیست.
فقط در طبقه کیف و کفش یک مغازه کفش چرم هم هست که اگر کسی کفش چرم خواست، بتواند خرید کند. رسول فخرایی بوشهری است و میگوید سالی دوبار به مشهد برای زیارت سفر میکند. او فرزند نوزادش را در آغوش دارد و روی یکی از نیمکتهای داخل راهروها نشسته و شیشه شیر فرزندش را میدهد تا همسرش بتواند راحتتر خرید کند.
میگوید: قیمت اجناس نسبت به پارسال دوبرابر شده است و فروشندهها یا کالا را با قیمت گرانتر میفروشند، یا اینکه جنسها را بیکیفیتتر کردهاند و سعی میکنند ارزان بفروشند تا مشتری هم توان خرید داشته باشد.
شب است و ساعت از 10 هم گذشته، اما بوستان کنار بازار مملو از آدمهایی است که برخیشان پلاستیکهای خرید دستشان است و حالا دارند بستنی میخورند. بازار شلوغ است، انگار هنوز اول کار است.
قطب فروش مانتو اداری،مجلسی و .. است. البته در کنارش مغازههایی مخصوص فروش شلوار و روسر ی و شال هم است.
بورس طلا فروشی است و همچنین فروش لباس عروس و مجلسی.تنوع فروشگاهها در این بازار زیاداست.حتی افرادی که به دنبال محصولات و کالاهای خانگی هستند هم می توانند روی این بازار حساب کنند.
بورس کیف مدارس و چمدان سفراست. البته تنوع کیف مجلسی هم آن قدر زیاد هست که خیلی از خانم ها روی این بازار حساب کنند.
نسبت به دیگر بازارها جدیدتراست، اما در شمار
پر بازدیدترین بازارهای منطقه است. هر طبقه این بازار ویژه فروش یک محصول است.
بیشتر بومی های محله از آن خرید میکنند.تنوع اجناس مغازه ها طوری است که هیچ کس دست خالی از آن نمیرود.