حدود یکسال است که از شیوع ویروس کرونا در دنیا میگذرد، ویروس منحوسی که علاوه بر تغییر در سبک زندگی، همچون توفانی زندگی بسیاری از اصناف و بازاریان و مشاغل خرد را دستخوش تغییرات جدی کرده است. به طوریکه خیلی از صاحبان مشاغل، سال ۹۹ را یکی از سختترین سالها برای کسب و کارشان میدانند. سیدمحمد عظیمی یکی از کاسبانی است که در گیرودار همین اتفاقات، روزگار سختی را میگذراند تا جایی که با کسادی بازار کسبش، به فکر تغییر شغل افتاده است. آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گفتوگوی شهرآرامحله با کاسب محله توس است.
با 36 سال سن در راسته خیابان توس 85 مغازه فروش لبنیات دارد. اهالی محله او را سید صدا میزنند و او را به درستکاری و منصف بودن میشناسند. سید خودش را اینگونه معرفی میکند: در سال ۱۳۶۳ در کال زرکش واقع در محله توس به دنیا آمدم و تا حدود هفت سالگی در همان محله سکونت داشتیم؛ پس از آن به خیابان توس ۸۵ نقل مکان و ادامه سالهای زندگیام تاکنون را در همین خیابان سپری کردم. به دلیل اینکه به درس خواندن علاقه نداشتم، مدت بسیار کوتاهی تحصیل کردم و پس از آن به کارگری در شهر سنگ مشغول شدم. از چهارده سالگی وارد بازار کار شدم و حدود ۲۱ سال کارگر بودم.
سید ۳۵ ساله بود که پولی به عنوان سهمالارث به او میرسد و به قول خودش تصمیم میگیرد که آقای خودش باشد و کسب و کاری راه بیندازد تا از فشار کارگری خلاص شود. او در این باره میگوید: به پیشنهاد برادرهمسرم، وارد حرفه لبنیاتی شدم آن هم بدون هیچ تجربه قبلی! او سالها به این شغل مشغول بود، بنابراین مغازهای را راهاندازی و حدود یک سال به صورت شراکتی با هم کار کردیم، اما کمکم متوجه شدیم که مغازه زندگی دو خانواده را نمیچرخاند. برادرهمسرم سهم خود را به من فروخت و به کار کشاورزی پرداخت؛ خوشبختانه او در کشاورزی بسیار موفق شد و پیشرفت کرد، اما از سال ۹۷ من ماندم و اوضاع خراب و کلی بدهی! از پرداخت اجاره مغازه، خانه، قسط وام، بدهی، خرج و مخارج زندگی و ... فشار زیادی را متحمل میشوم به طوریکه گاهی با خودم فکر میکنم کارگری خیلی شغل بهتری برایم بود و درآمد بیشتری داشتم.
من در مغازه لبنیات خود، تولید لبنیات ندارم و فقط فروش آن انجام میشود. لبنیات مغازه از کارگاهی واقع در دوستآباد تأمین میشود، کارگاهی بسیار تمیز و مطمئن که خودم در آن رفت و آمد دارم و از کیفیت عالی تهیه محصولاتشان باخبر هستم.
سید آهی از ته دل میکشد و ادامه میدهد: کار و کاسبی به شکلی کساد شده است که گاهی تصمیم میگیرم از این حرفه خارج شوم و به شغل دیگری بپردازم.
از زمان شیوع کرونا و پیدا شدن سروکله این ویروس منحوس، بازار کار ما خرابتر شد و با افزایش قیمتها، ضعف شدیدی در فروش داریم. فروش محصولات باید ۱۵ تا ۲۰ درصد حاشیه سود داشته باشد، اما به دلیل اینکه در محلهای کسب میکنم که اهالی توان خرید بالایی ندارند، مجبورم از سودم کم کنم تا فروش داشته باشم، ولی باز هم تأثیر چندانی نداشته است. از زمان شیوع کرونا قدرت خرید مردم کاهش یافته است ،گاهی مردم به اندازه یک وعده صبحانه خرید میکنند. دفتر نسیهام پُر شده و حتی مواردی دارم که حدود 5 ماه است نسیه خود را پرداخت نکردهاند. در همین 5ماه اخیر 3میلیون تومان از اهالی برای خریدهایشان طلب دارم که میدانم به این زودی هم پرداخت نمیشود.
کاسب محله توس با نگرانی از شرایط اقتصادی مردم و گرفتاریای که گریبانگیرشان شده است، میافزاید: چندشب پیش، مرد جوانی به مغازهام آمد. گوشهای ایستاد تا مغازه خلوت شود. سپس با حالت شرمساری نزدیک من آمد و گفت: «اگر میشود مقداری از خردههای حلواشکری را به من بدهید. زن و بچهدارم و امشب در خانه چیزی برای خوردن نیست. ماندهام چه کار کنم و چه بر سر سفره خانوادهام ببرم. آنقدر ناراحت شدم که هیچوقت این خاطره تلخ را فراموش نمیکنم. از این غصه میخوردم که چرا شرایط طوری پیش میرود که یک مرد جوان که مطمئن بودم کارگر است و زحمت میکشد نمیتواند برای خودش کاری فراهم کند که حداقل بتواند شکم خودش را سیر کند؟ چه برسد به اینکه به خانوادهاش رسیدگی کند؟»
عظیمی، اهالی محلهاش را مردمانی مذهبی و هیئتی میداند و میگوید: آنقدری که در این محله هیئت میبینم، افراد لاابالی و بیبند و بار وجود ندارد. البته شاید نقاط ضعفی در محله هم به چشم بخورد، اما نقطه قوت آن برگزاری مراسم مذهبی از سوی اهالی محله است. ساکنان این محله خیلی به داد هم میرسند و باوجود اینکه در شرایط فعلی مردم واقعا نمیتوانند به لحاظ مالی به یکدیگر کمک کنند، ولی هوای هم را دارند. خودم بسیار علاقه دارم تا جایی که بتوانم کار مردم را راه بیندازم، اما گاهی واقعا توانایی زیادی ندارم.