بسیاری از اهالی محله توس و حتی محلههای دیگر شهر، محمود جنگی را میشناسند. جوان پرتلاشی که زندگیاش را وقف شهدا و حوزه دفاع مقدس کرده است. ارتباط خوبی با مساجد محله دارد و هرکاری از دستش برآید انجام میدهد. بهگفته اطرافیانش خستگیناپذیری، پیگیری امور محوله و مطالبهگری از ویژگیهای شاخص اوست. اهالی محله از او بهعنوان الگوی مناسبی برای نوجوانان و جوانانشان یاد میکنند. جنگی از همان دوران کودکی با فعالیت در امور فرهنگی توانسته است در دل ساکنان محله جا باز کند. او خوشبرخورد و بذلهگوست و خیلیها جنگی را با همین صفت میشناسند. با محمود جنگی در این گفتوگو آشنا شوید.
محمود جنگی متولد1362 است و در محله توس (شهرک شهیدمطهری) به دنیا آمده است و بهگفته خودش افتخار میکند که بچه این محله است: «محله توس از قدیمیترین محلات شهر مشهد است، زمانی که حتی قاسمآباد و وکیلآبادی وجود نداشت! سند این حرفم هم مسجد جوادالائمه(ع) در این محله است که قدمتی صدوبیستساله دارد. توس مردمانی زحمتکش، صبور و در عین حال بسیار مؤمن دارد. متأسفانه جایگاه بولوار توس آنچنان که باید شناخته نشده است، اما در این محله ظرفیتهای بسیار عجیب و بالقوهای داریم که اگر شناسایی شوند و مردمان این محله در جایگاه اصلی خود قرار بگیرند، متوجه خواهید شد که چه اتفاقهای خوبی رخ خواهد داد. از دل این محله، نخبگان، ورزشکاران جهانی رشد کردهاند. پیرغلامانی در این محله داریم که از همه جوانی خود در راه رسیدن به انقلاب و حفظ ارزشهای اسلامی گذشته و تلاش کردهاند که این محله را پابرجا نگه دارند. اکنون هم همه اهالی دائم در کنارهماند و به داد هم میرسند. همیشه در شادیها، شاد هستیم و در غم و غصه همدیگر شریک. در محله ما، همگی یک خانواده هستیم. این ویژگی خوب محله شهرک شهیدمطهری است.»
جنگی دوران کودکی خود را مانند همسنوسالانش سپری میکند، با این تفاوت که علاقه به فعالیت در حوزههای فرهنگی را از همان ابتدا در درونش حس میکرده است و به همین دلیل با کمک برادرش خیلی زود راهی مسجد میشود: «فعالیتهای فرهنگیام از سالهای نخست دهه70 شروع شد، آن زمان دهساله بودم که دلم برای مسجدرفتن پر میزد و علت آن هم وجود برادر بزرگم بود. وقتی میدیدم او با شوروشوق به مسجد میرود، من هم ذوقزده میشدم که دنبالهرو برادرم باشم. آن روزها وضعیت بولوار توس اینچنین نبود. وقتی از در منزل خارج میشدی، تا به اول کوچه میرسیدی، چندین مکان و محل تجمع معتادان یا اراذلواوباش بود. بهواقع دغدغه دهه70 آنهم در محله کمبرخورداری مثل توس مسائل فرهنگی بود. همیشه خدا را شاکرم که این توفیق را به من داد تا در آن سنین نوجوانی از میان آنهمه مکان فساد، با مسجد محله آشنا شوم، البته این خوششانسی را مدیون برادرم هستم. برادرم برای من حکم پدر را دارد و همیشه الگویم بوده است. هرزمان و در هرجایی به بنبست خوردم، او را کنار خود دیدم، همیشه مانند کوهی است که میتوان به او تکیه کرد.»
آنطور که جنگی میگوید، نخستین فعالیتش در مسجد محله زمانی بوده که با ذوق کودکانه در مراسم مختلف مسئول توزیع قند بعد از پخش چای مسجد شده است: «خاطرم هست که دفتر و کتابهایم را به مسجد میبردم و مشقهایم را آنجا مینوشتم تا بتوانم در کنار درس به کارهایی که در مسجد انجام میشد هم دقت کنم. جوانان آن زمان در مسجد محله بهواقع پرتلاش بودند و با بضاعت کمی که داشتند، کارهای بزرگی انجام میدادند. مسئول کانون مسجد، دبیر جوان خوشذوقی بود بهنام جواد وظیفهدان! یکی از کارهای فرهنگی خوبی که برای نوجوانان انجام میداد، این بود که کاغذهایی را چاپ میکرد که در آنها شمارهای نوشته شده بود. هر نوجوان محله که در صف نماز جماعت شرکت میکرد، از آن برگهها میگرفت و هر شخصی که امتیاز بیشتری داشت، در اولویت اردوها و برنامههای تفریحی کانون و مسجد قرار میگرفت و بهصورت رایگان در آنها شرکت میکرد.
همین عملکرد سبب جذب حداکثری نوجوانان به مسجد محله میشد. شاید بتوان گفت بسیاری از نوجوانان متولد دهه60 که در مسجد محله جذب شدند و اکنون انسانهای موفقی هستند، بهواسطه زحمات این شخص یا دوستان گمنام دیگری، که برای محله زحمتها کشیدهاند، به اینجا رسیدهاند. هدفم از بیان این جملات، تأکید بر فرهنگسازی و ایجاد انگیزه در دوران نوجوانی است که میتواند تأثیر بسزایی در آینده افراد از خود برجا بگذارد. البته ناگفته نماند آن زمان مثل اکنون نبود که مساجد امکانات خوبی داشته باشند و معمولا فعالان مساجد با اینکه دست خالی بودند، بهترین عملکرد را از خود نشان میدادند.»
فعالیتهای فرهنگی مسجد و کانون محله توس، آنهم زمانی که امکانات محدودی در محله وجود داشت، آنقدر پررنگ بود که توانست بسیار تأثیرگذار واقع شود، آنهم در محلهای که بهگفته ساکنانش، موادمخدر، معتادان و اراذلواوباش مدتها در آن رخنه کرده بودند. اما فعالان فرهنگی محله از هیچ خدمتی فروگذار نکرده بودند، بهطوریکه در بیشتر مواقع مسئولان را هم به پای کار کشاندند: «هفدهساله بودم که با دعوت و اصرار شورای محله، تعدادی از مدیران و مسئولان شهر به محله آمده بودند تا مشکلات محله را بشنوند و رفع کنند. خاطرم هست کنار میز شهردار رفتم و آرام به او گفتم: قصد دارم صحبت کنم! به جثه کوچک من نگاهی انداخت و گفت: مگر تو هم صحبتی داری؟ بهآرامی گفتم: مگر نیامدید صحبتهای مردم را گوش دهید؟ من هم یکی از همین مردمم! شهردار باتعجب از حاضرجوابی من اجازه داد تا پشت تریبون بروم. حدود 10دقیقه در دفاع از مردم محله و مظلومیت آنها سخنرانی کردم و این شد اولین تجربه من برای سخنرانی پشت تریبون! آنهم در مقابل جمعی از مدیران و مسئولان شهری!»
محمود جنگی در دهه80 عازم خدمت سربازی میشود و دوره آموزشیاش را در یکی از شهرهای استانهای غربی کشور میگذراند: «نخستین مرخصی داخل شهری که به من دادند، تصمیم گرفتم در یکی از پارکهای همان شهر وقت بگذرانم. بهمحض ورودم، عکاسان دورهگرد مرا احاطه کردند و اصرار داشتند عکس بگیرند. بالأخره یکی از آنها با سماجت فراوان چند عکس از من گرفت و قرار بر آن شد تا ظهر به مغازهاش بروم و عکسهایم را بگیرم. ظهر که به مغازه رسیدم، عکاس درحال برشزدن عکسهای من بود. هیکلی درشت، قدی بلند و سبیل بزرگی داشت! هیبتی خاص با یک صدای نخراشیده داشت و به من لبخندی زد و گفت: کاک محمود! از کدام شهر آمدی؟ قبلتر یکی از فرماندههایمان به ما گفته بود اگر از شهرهای مذهبی آمدهایم، سعی کنیم با شخصی صحبت نکنیم و اگر شرایط پیش آمد، نام شهر مذهبی خود را نگوییم! وقتی متوجه شدم اسمم را از روی اتیکت خوانده و اصرار به همصحبتی دارد، پاسخ دادم: از ورامین! خندهای کرد و گفت: از مشهد آمدهای! از شهر کاک محمود کاوه، هماسم او هم که هستی، لهجه مشهدی هم داری کاک محمود. حرفی برای گفتن نداشتم. زمانی که عکسها را به من داد، از گرفتن پول امتناع کرد. وقتی اصرار مرا دید، گفت: تو از شهر کاوهای و هماسم او. ما همراه با کاوه جنگیدیم.»
فعال فرهنگی محله توس پس از گذراندن دوران سربازی در کنار همه فعالیتهای جانبیاش در حوزه فرهنگی و اجتماعی، به عرصه گردشگری و زائر پا میگذارد و در این حرفه نیز مشغولبهکار میشود: «10سال در حوزه گردشگری و زائر فعالیت داشتم و همین امر سبب شد با آدمهای مختلفی از همه نقاط جهان برخورد داشته باشم و تجربیات گرانقدری به دست بیاورم. این حرفه خاطرات تلخ و شیرین زیادی را برایم به یادگار گذاشت. خداوند متعال این توفیق را به من داد که در سال94 مدیریت اجرایی نخستین دیوارنگاره بولوار توس را برعهده بگیرم. دیوارنگارهای که در ابتدای بولوار توس85 واقع شده است. پس از آن هم بهعنوان مدیر اجرایی نخستین دیوارنگاره دفاع مقدس در بولوار وکیلآباد منصوب شدم. این دیوارنگاره در ابتدای بولوار جلال آلاحمد نقش بست و نقش شهید محمدحسین بصیر با نقاشی عالی و بینظیر استاد احمد، روی آن طراحی شد.»
اما فعالیتهای جنگی به همینها ختم نمیشود، او در سالهای زندگی خود سعی کرده است که در دیگر فعالیتهای فرهنگیاجتماعی هم خوشبدرخشد: «اوایل دهه90 بود که به عضویت شورای اجتماعی محله در آمدم. بلافاصله پس از ورودم به شورای اجتماعی محله، با پیگیریهای بسیار و مساعدت شهردار منطقه و همکاری مدیران وقت سازمان پسماند، ایستگاه پسماندی را در توس85 مستقر کردیم. همچنین گاردریلهای انتهای همان کوچه بهسازی شدند و از آنجا که توس85 تنها کوچه خاکی در محله توس بود، آسفالت شد. از آنجایی که محله توس بستر مناسبی برای ایجاد اختلافات خانوادگی داشت، سعی کردیم کلاسهای مختلف مشاورههای خانوادگی و اجتماعی در مسجد محله نیز تشکیل شود تا به بخشی از نیازهای ساکنان محله پاسخ داده شود.
سالها قبل که بیماری سالک شیوع پیدا کرده بود، محله توس هم درگیر آن شد، اما شدت آن در قلعه افغان افزایش یافت. بهیاد دارم حدود 190 تا 195کودک در رده سنی 2 تا 7سال به این بیماری مبتلا شده بودند و خانوادهها از راههای پیشگیری و درمان آن اطلاعی نداشتند. کلاسهای مشاوره و راهنمایی را در محله راهاندازی کردیم و آگاهسازی عمومی صورت گرفت. بروشورهای آموزشی توزیع شد و درنهایت خوشبختانه با اقدامات بسیار وسیع از گسترش این بیماری جلوگیری شد. همچنین در سال1394 سردبیری ماهنامه مردمی «قلم» را برعهده داشتم که همان زمان در بین نشریات تجربی محلی ستاد کانونها در کشور، ماهنامه ما رتبه چهارم را کسب کرد.»
محمود جنگی به فعالیت در حوزه دفاع مقدس علاقه بسیاری دارد و شاید همین علاقه سبب شده است دیگران او را با این ویژگی شایسته بشناسند. همچنین او توانسته است در طول سالهای فعالیتش اطلاعات ارزندهای را برای محله جمعآوری کند: «اسناد و عکسهای قدیم محله و رزمندگان آن را جمعآوری و بهنوعی یک بانک اطلاعاتی ایجاد کردم. این بانک اطلاعاتی کمک میکند که هنگام آمارگیری ارگانهای مختلف برای رفع هنجارها و ناهنجاریهای محله، کارها سریعتر انجام شود. همچنین جمعآوری 2000گیگابایت اطلاعات دفاع مقدسی و بیش از 13هزار عکس دفاع مقدس از دیگر اقدامات من در این حوزه بوده است که در آرشیو ستاد مردمی دفاع مقدس واقع در کانون شهید بصیر موجود است. بهجرئت میتوانم بگویم که در بولوار توس ما نخستین تشکل مردمی را داریم که در این ابعاد وسیع در حوزه دفاع مقدس اطلاعات داریم و اقدامات انجام دادهایم.
توفیق دیگری که در این راستا نصیبم شد ، جمعآوری اطلاعات پراکنده درباره زندگی شهید محمدحسین بصیر است. این اطلاعات با قلم استاد محمد ملتجی تألیف و کتاب «دریا دریا ستاره» منتشر شد.»
جوان توانمند محله توس، ادعا میکند آنچه را که در توانش بوده به کار بسته است تا بتواند برای پیشرفت محلهاش گامی بردارد و در این راه از کمکهای معجزهوار شهدا نیز بسیار بهره برده است. تغییرات مثبت موجود در محله گواه این ادعاست. او در پایان میگوید: «امیدوارم روزی فرا برسد که یک تشکل منسجم مردمی با همه ظرفیتی که وجود دارد، در بولوار توس ایجاد شود و فعالان اجتماعی و فرهنگی این محله در همان تشکل واحد مطالبهگری کنند، اقدامات بزرگتری انجام دهند و محله از این حالت جزیرهای خارج شود. کاش امکان این فراهم شود که روزی کلمه حاشیهنشین از دایرةالمعارف این شهر حذف شود. این امر نیز همت جوانان نخبه 7پهنه کناره شهر را میطلبد، زیرا من خودم هیچوقت به عبارت حاشیهنشینی اعتقادی نداشتهام و ندارم و همیشه باور دارم مردمان 7پهنه کمبرخوردار این شهر نه در حاشیه بلکه درست در مرکز این جامعه هستند. امروز فعالان اجتماعیفرهنگی این مناطق خالصانه و با تمام وجود همچون دوران دفاع مقدس از همه زندگی خود دست شستهاند و مانند یک رزمنده در خط مقدم جبههای که مقام معظم رهبری فرمودند «تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی»، درحال مبارزه با دشمن هستند.»
فعال فرهنگی محله توس ارادت خاصی به شهدا دارد و داروندارش را مرهون عنایت آنان میداند و معتقد است شهدا شفاعتکننده همه کسانی هستند که به آنها توسل میکنند: «نخستینباری که به کربلا رفته بودم، همجوار با تلزینبیه، مرد عراقیای را دیدم که پایش میلنگید. بسیار خوب فارسی صحبت میکرد و همین سبب شد باهم همکلام شویم. او در زمان دفاع مقدس از افسران حزب بعث بود و با وجود آنکه شیعه بوده، در مقابل ایرانیها میجنگیده است. بعد از مدتی مأموریت پیدا میکند که به یکی از اردوگاههای اسرای ایرانی برود. همانطور که اشک از چشمانش میریخت، تعریف میکرد: در دوران جنگ ایران و عراق پایم آسیب دید و مجروح شدم. پزشکان میخواستند پایم را قطع کنند، اما در یک جریان بسیار جالب یک بسیجی که بعدها شهید شد، برای شفایم دعا کرد و در کمال ناباوری خوب شدم. آن مرد عراقی سالمبودنش را مدیون شهدای ما میدانست.»