هادی میری با «جنگ شبانه» به تلویزیون مشهد آمد
احمد پورمنفردی | میگوید اهل زاهدان است. ۳۰سال دارد، اما چهرهاش جوانتر نشان میدهد؛ شاید علتش اجرای فراوان برنامههای کودکانه باشد که حال و هوای کودکی را به او بازگردانده است. فعالیتهای هنریاش را از صحنه تئاتر آغاز کرد و پس از آن گرافیک را تجربه کرد. سال۸۶ که برای راهاندازی شعبه شرکت تبلیغاتیاش به زاهدان رفته بود، با اطلاع از برگزاری تست مجریگری در شبکههامون داوطلب شده و از بین ۲۰۰ نفر برگزیده شد.
این آغازی بود برای فعالیتهای چندین سالهاش در عرصه مجریگری. بچههای خراسان این روزها بیننده پروپاقرص مسابقه «شهر به شهر» او هستند که میتوان آن را از بهترین برنامههای او به حساب آورد. امروز میهمان هادی میری مجری توانمند سیمای خراسان شدهایم تا لحظه به لحظه از پشت صحنه کار و زندگیاش بگوید وخاطراتی که شنیدنش خالی از لطف نیست.
-کودکیو تحصیلات هادی میری چگونه گذشت؟
سال۶۱ در زاهدان متولد شدم. کلاس سوم ابتدایی بودم که به مشهدکوچ کردیم و در محله اقبال لاهوری مشهد ساکن شدیم. تحصیلات راهنمایی را در مدرسه امام رضا (ع) بودم و مقطع متوسطه را در دبیرستان نمونه دولتی باقرالعلوم (ع) گذراندم.
معدلم همیشه بالای۱۹ بود یعنی از شاگرد زرنگهای مدرسه بودم. بعد از سپری کردن دوره پیشدانشگاهی در مرکز سما، با رتبه ۱۳۰۰ کنکور سراسری در رشته زمینشناسی دانشگاه فردوسی مشغول به تحصیل شدم. دلیل انتخاب رشته زمینشناسی این بود که دوست داشتم در این رشته دکترا بگیرم و استاد دانشگاه شوم. نوازنده حرفهای ساز و مجریگری، دو شغل دیگر از سه شغل ایده آلی بود که دوست داشتم به آنها برسم.
-ورودت به عرصه مجریگری چگونه بود؟
سال۸۶ به طور اتفاقی وقتی به زاهدان رفته بودم تا شعبه دوم دفتر تبلیغاتیام را در آنجا راهاندازی کنم، در تست مجریگری شرکت کرده و از میان ۲۰۰نفر انتخاب شدم و کارم را در شبکههامون شروع کردم. همزمان با شروع فعالیتم در سیمای زاهدان، در مقطع کارشناسیارشد رشته زمینشناسی گرایش پترولوژی دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شدم و به مشهد آمدم.
در تست مجریگری شرکت کرده و از میان ۲۰۰نفر انتخاب شدم و کارم را در شبکههامون شروع کردم
آن روزها برای ضبط برنامه برای شبکههامون در مسیر مشهد- زاهدان رفتوآمد میکردم. با ارائه نمونه کارم به سیمای خراسان، در شبکه استان نیز مشغول فعالیت شدم. نخستین برنامهام در مشهد «جنگ شبانه» بود. بعد از آن مسابقه «شهر به شهر» پیشنهاد شد که باعث شد با یک تغییر اساسی از اجرای کارهای جدی وارد دنیای کودک و نوجوان شوم.
در حال حاضر کار صحنهای را به صورت رسمی و جدی انجام میدهم و تمام توانم را گذاشتهام تا اجرا تنها حرفه من شود. در وادی هنر پیشترها به خاطر علاقهام به موسیقی و نوازندگی، آموزش سلفژ هم دیدهام.
-واما «شهر به شهر»؟
خیلی دوست داشتم در کنار اجرای برنامههای جدی و رسمي، وارد اجرا در سبکهای پرانرژی شوم تا اینکه مسابقه شهر به شهر پیشنهاد شد. این برنامه قرار بود از اول عید نوروز پخش شود. زمستان بود و هر شب ساعت ۲۱ تا ۲۲ برنامه زنده «و، اما امشب» در جنگ شبانه سیمای خراسان روی آنتن میرفت که اجرای آن را بر عهده داشتم و از طرفی هر روز برای ضبط مسابقه شهر به شهر باید به شهرهای مختلف میرفتم.
چند هفتهای برنامه کاریام به این صورت بود که هر شب بعد از اجرای برنامه جنگ شبانه راهی شهرستان مورد نظر میشدیم و با گذشتن از جادههای برفی حدود ساعت دو، سه بامداد به آنجا میرسیدیم. سه ساعتی میخوابیدیم و از ساعت۶ صبح کارهایمان برای ضبط برنامه آغاز میشد. ساعت۲ عصر با تمامشدن ضبط مسابقه به سمت مشهد حرکت میکردیم؛ بعد از رسیدن به مشهد بلافاصله سر برنامه جنگ شبانه میرفتم.
در ۵۲قسمت از برنامه شهر به شهر که تهیه شد به ۴۵شهر مختلف در استان سفر کردم. قبل از اجرای مسابقه شهر به شهر اصلا رابطه خوبی با بچهها نداشتم، اما این برنامه باعث شد با بچهها دوست شوم و الان طوری شده که از صحبت با آنها لذت میبرم.
-هادی، خاطرات شهر به شهر را برایمان تعریف کن.
وقتی در خیابان راه ميروم حداقل چند نفر از کودکان مرا میشناسند و به من ابراز لطف ميکنند. این موضوع در شهرستانها پررنگتر است. با دوستانم برای تفریح به یکی از شهرستانها رفته بودیم. بچههای آن شهر به محض آگاه شدن از حضورم در شهرشان به محل اقامتم آمدند و آنقدر آنجا شلوغ شد که دوستانم قید مسافرتهای بعدی با من را زدند!
شهر به شهر را دوست داشتم چون همیشه در سفر بودم و در دل طبیعت. به کوهنوردی هم علاقه دارم و موقع مسافرت در جاده احساس آرامش ميکنم؛ روزمرگی را دوست ندارم و همیشه ميخواهم در حرکت باشم.
بهترین شهری که رفتم ریوش (مرکز بخش کوهسرخ کاشمر) بود به خاطر مناظر زیبا و طبیعت بکرش. سختترین اجرایم هم مربوط به شهر بردسکن ميشود. ضبط برنامه در هوای بسیار گرم آنجا خیلی اذیتم کرد بهطوری که وقتی به مشهد برگشتم تمام صورتم پوستهپوسته شد.
-بعد از شهر به شهر در زمینه اجرا چه فعالیتهایی داشتی؟
بعد از مسابقه شهر به شهر بیشتر به اجرای صحنهای روی آوردم. در جشنهای عید تا عید اجرای چند برنامه در مناطق مختلف مشهد را به عهده داشتم اما به صورت ثابت اجرای برنامه گلشهر با من بود. بچهها و اهالی آن محله نیز رابطه خوبی با من داشتند و به همین دلیل تعداد شرکتکنندگان كه در شبهای اول جشن به ۱۰۰نفر نمیرسید، در شبهای بعد به بیش از ۷۰۰نفر افزایش یافت. در حال حاضر نیز اجرای یکی از بخشهای برنامه نسیم شرقی را که صبحها از سیمای خراسان در حال پخش است، برعهده دارم که در آن به سراغ مشاغل گوناگون میروم و به معرفی آنها میپردازم.

-مجری چه کسی است و مجریگری چگونه کاری است؟
مجری کسی نیست که فقط بتواند خوب صحبت کند و چند بیت شعر بلد باشد بلکه کسی است که علاوهبر داشتن استعداد ذاتی در این زمینهها، اطلاعات زيادي داشته باشد، زبان بدن را بداند، روانشناسی بلد باشد و خوب صحبت کند. حال با داشتن این شرایط نیاز به تمرین و تکرار بسیار است تا بتوان در این کار موفق شد.
یکی از آرزوهایم این است که مجریگری به یک رشته دانشگاهی تبدیل شود. من برای اینکه مجری خوبی باشم مطالعاتم را در این زمینه افزايش دادهام و نمونه کار بيشتر مجریهای داخلی و خارجی را به دقت دیدهام.همچنین بارها از مجریهای خوب مشهدی که دوستانم هستند، مشورت گرفتهام. مجری، کارگردان همه برنامه است نه آنتراکت آن. مجری ميتواند با اجرای خوبش سطح یک برنامه معمولي را افزايش دهد یا از کیفیت یک برنامه خوب کم کند.
يك بار جلسهای دعوت بودم که برای مدیران یک مجموعه برگزار شده بود. من چون هیچگونه اطلاعاتی در زمینه مدیریت نداشتم، برای به دست آوردن این اطلاعات مشغول مطالعه شدم و حتی چند مقاله به زبان انگلیسی درباره آن خواندم تا چند جمله قوی از بین آنها استخراج کنم و در میان مدیران حاضر در این برنامه حرفی برای گفتن داشته باشم.
-از چه کسی برای کارت الگو ميگیری؟
از نکات مثبت اجرای بيشتر مجریها استفاده ميکنم ولی خندهای که همیشه بر لبهای من ميبینید تاثیر اجراهای خوب مجریانی است که همیشه موقع اجرا خنده بر لب دارند.
-آقای میری، تا به حال موقع اجرا تپق زدهای؟
اوایل کار مجریگریام بود که اجرای برنامهای را بر عهده داشتم. وقتی به محل برنامه رسیدم با فضایی متفاوت از آنچه تصور ميکردم، مواجه شدم. دیدم آنچه آماده کردهام برای این برنامه مناسب نیست. به همین دلیل به نوعی کم آوردم و هر لحظه آرزو ميکردم این برنامه زودتر تمام شود. حتی آنقدر تحت فشار بودم که برای لحظهای تصمیم گرفتم به یکی از دوستان مجریام زنگ بزنم كه بیاید و کمکم کند تا برنامه را مدیریت کنم. پشت صحنه آنقدر استرس داشتم که بعد از پايان برنامه چند دقیقهای را روی جدول کنار خیابان نشستم.
-هدفت را برایمان بگو.
هدفم این است که در زندگی هر لحظه شاد، خوشحال و سلامت باشم. هر روز در کارم پیشرفت داشته باشم و تبدیل به یکی از مجریهای سرشناس کشور شوم.
-درآمد مجریها چقدر است؟
کار تلويزیونی درآمد چندانی ندارد و فقط برای کسب شهرت مناسب است اما درآمد اجرای صحنهای بد نیست.
-خانوادهات چه نظری در مورد مجریگری دارند؟
خانواده من از آن دسته خانوادههایی هستند که میانه خوبی با هنر ندارند و با ورود من به اين عرصه همیشه مخالفت ميکردند. من از بچگی با هنر آشنا بودم، نقاشی ميکشیدم، عضو گروه سرود مدرسه بودم، تئاتر بازی ميکردم و... اما خانواده ترجیح ميدادند من همان بچه درسخوان باقی بمانم و هنوز هم مادرم اصرار ميکند تحصیلاتم را در مقطع دکترا ادامه دهم. فقط نخستين باری که اجرای تئاتر داشتم مادرم مرا تشویق کرد.
پدرم دبیر بود و ۱۲ سال پیش فوت کرد و مادرم هم دبیر بازنشسته است. من فرزند بزرگ خانوادهام. خواهر بزرگم نیز دبیر است و خواهر دیگرم حقوق میخواند. از بین اعضای خانواده فقط برادرم که دبیرستانی است، گرایشی به هنر دارد. در میان اقوام هم هیچکس وارد عرصه فعالیتهای هنری نشده است.
-بچگیها هم پر شور و شر بودی؟
هر کس من را ميبیند فکر ميکند از بچگی همین قدر شوخ و شر بودم. در صورتی که برخلاف این تصور، من بچه بسیار آرامي بودم؛ خیلی خیلی آرام و ساکت. حتی کتابی حرف ميزدم! از سوم ابتدایی تصمیم گرفتم برونگرا باشم و با تمرین و تکرار، این شخصیت امروزی را برای خودم ساختم.
-ورزش هم ميکنی؟
قبلا پرورشاندام کار ميکردم و مدتی است که فرصت پرداختن به آن را ندارم. البته قصد دارم در اولین فرصت دوباره ورزش را شروع کنم.
-حرف آخر؟
اگر جوانها و نوجوانها ميخواهند وارد عرصه هنر شوند، اول باید دنبال استعداد ذاتیشان باشند و به دنبال رشته ای بروند که علاوه بر علاقه، استعداد انجام آن را نیز داشته باشند. ۱۷سال است که در محله اقبال زندگی میکنم و این محله را به خاطر سرسبزی، آرام بودن و تمیز بودنش دوست دارم.بهترین لحظه برای من لحظهای است که جلوی دوربین یا روی سن برنامه اجرا میکنم که در این لحظه احساس آزادی، آرامش و انرژی میکنم.
*این گزارش چهارشنبه، ۱۷ آبان ۹۱ در شماره ۲۹ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.
