کد خبر: ۱۳۰۹۰
۱۴ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
مقام سوم مسابقات استعداد برتر کشور برای تیم کاراته «عقاب‌‌‌ها»

مقام سوم مسابقات استعداد برتر کشور برای تیم کاراته «عقاب‌‌‌ها»

دختران کاراته‌کار تیم عقاب‌های مشهد در کنار ۲۴ تیم دیگر، طی چند اجرای نفس‌گیر تا فینال بالا رفتند، و تنها تیم رزمی دخترانه‌ای بودند که در جمع سه تیم برتر کشور قرار گرفتند و تندیس افتخار را برای خراسان‌رضوی و محله پورسینا بالا گرفتند.

لبخند شادی و رضایت روی لب بچه‌ها نقش بسته است. هنوز یک ماه بیشتر از درخشش آنها در مسابقات استعداد برتر کشور نمی‌گذرد و مزه پیروزی هنوز زیر زبانشان است. شور و اشتیاق از صحبت‌هایشان پیداست.

مربی بچه‌ها هم حسابی از نتیجه این مسابقات راضی است. فاطمه عزتمند از مسابقات ماه گذشته در همدان می‌گوید، از رقبای قوی و قدری که از جای‌جای کشور به تپه مصلای همدان آمده و در فضای باز، روبه‌روی هزاران تماشاگر نمایششان را اجرا کرده‌بودند. 

سرانجام دختران کاراته‌کار تیم عقاب‌های مشهد در کنار ۲۴ تیم دیگر، طی چند اجرای نفس‌گیر تا فینال بالا رفتند، در جمع سه تیم برتر کشور قرار گرفتند و تندیس افتخار را برای خراسان‌رضوی و محله پورسینا بالا گرفتند.

تیم عقاب‌ها با اجرای سناریوی دوازده‌روزه جنگ تحمیلی ایران و اسرائیل توانست نظر تماشاچی‌ها و داوران را به خود جلب کند.

 

جاماندن از «عصر جدید»

حالا هفت‌نفر از دختران تیم عقاب‌ها در سالن المهدی (عج) جمع شده‌اند و لباس‌های رزمی مسابقه را به تن دارند؛ لباس‌هایی که به گفته مربی، تهیه‌اش کار ساده‌ای نبوده است. هزینه‌اش را با سختی جور کردند و همان روز‌های آخر پیش از مسابقه به دست خیاط سپردند تا آماده شود.

آنها قرار بود دو سال پیش در برنامه «عصر جدید» به روی صحنه بروند، اما توقف آن برنامه همه رؤیا‌ها را نیمه‌کاره گذاشت. آشنایی با مسابقه استعداد برتر کشور (رقابتی که تازه سه دوره از عمرش می‌گذرد) دوباره امید را در دلشان روشن کرد و خودشان را برای این میدان آماده کردند.

البته باید گفت که این مسابقه تنها افتخارآفرینی این تیم نیست. فاطمه عزتمند سال‌هاست در محله پورسینا به پرورش استعداد‌های دختران رزمی‌کار مشغول است و تمرین‌های هفتگی در سالن کوچک مسجد پنج‌تن (ع) و سالن المهدی (عج) همیشه جریان دارد.

این تمرین‌های مستمر باعث شده است که دختر‌ها طی این سال‌ها مدال‌های رنگارنگ بسیاری کسب کنند. یکی از افتخارات مهمشان هم حضور در مسابقات آسیایی دو سال پیش در اهواز بود؛ جایی‌که بیشتر اعضای تیم توانستند مدال کسب کنند و نام محله‌شان را بر سر زبان‌ها بیندازند.

 

تیم دختران محله پورسینا با اجرای نمایش جنگ ۱۲روزهمقام سوم مسابقات استعداد برتر کشور را به دست آورد

 

یکی از افتخارات مهم تیم حضور در مسابقات آسیایی دو سال پیش در اهواز بود؛ جایی‌که بیشتر اعضا توانستند مدال کسب کنند

یک ماه تلاش، به‌اندازه شش ماه

اما مسابقه استعداد برتر تجربه‌ای کاملا متفاوت بود؛ متفاوت از همه رقابت‌هایی که پیش‌تر در آن شرکت کرده بودند. تصمیم حضورشان هم لحظه‌ای بود. تنها یک ماه مانده به آغاز مسابقات، فاطمه عزتمند تصمیم گرفت تیم را روانه این میدان کند. خودش می‌گوید: جمع‌کردن بچه‌ها سخت بود و تهیه بلیت و لباس هم در این منطقه خیلی سخت‌تر، اما تصمیم گرفتیم شانسمان را امتحان کنیم.

یک ماه بیشتر وقت نداشتند، اما همان یک ماه را به اندازه شش‌ماه تمرین کردند. شب‌ها از ساعت‌۹ تا ۶ صبح تمرین می‌کردند. بچه‌ها تازه سپیده که می‌زد راهی خانه می‌شدند، چند ساعتی می‌خوابیدند و باز از ساعت۱۰ صبح تا عصر درگیر تمرین می‌شدند.

محل تمرینشان هم بیشتر زیرزمین مسجد پنج‌تن (ع) پورسینا بود. کم‌کم اهالی از سر‌وصدای تمرین بچه‌ها کلافه شدند، اما اینجا هم شانس با آنها یار بود. روحانی مسجد که خودش دستی در رشته‌های رزمی داشت، با روی باز پشتشان ایستاد. او اهالی را آرام کرد و به آنها گفت: این بچه‌ها فردا قرار است برای همین محله افتخار بیاورند.

همین حمایت، دلگرمی بزرگی برای تیمی بود که خستگی را به جان خریده بود تا برای محله و شهرشان بدرخشند.

 

تیم دختران محله پورسینا با اجرای نمایش جنگ ۱۲روزهمقام سوم مسابقات استعداد برتر کشور را به دست آورد

 

پرفورمنسی برای ادای دِین

از جزئیات اجرا که می‌پرسم، فاطمه عزتمند از موضوع پرفورمنسشان می‌گوید و با لبخند شروع به توضیح دادن می‌کند. انگار همه‌چیز دست به دست هم داد تا یک سناریوی خاص شکل بگیرد؛ «اول لباس بچه‌ها را با طرح رزمی و ارتشی در نظر گرفتیم، اما گفتم لباس باید با موضوع بیاید. جنگ دوازده‌روزه مقابل اسرائیل تازه تمام شده بود. با خودم فکر کردم چه بهتر که با این اجرا ادای دینی به سرداران شهید این جنگ کنیم.»

درست یک هفته مانده به حرکت، تماس گرفتند و گفتند قطار کنسل شده و فقط هزینه را برمی‌گردانند. دنیا روی سرم خراب شد

سناریو بر همین اساس چیده شد. گروهی از دختر‌ها نقش سربازان اسرائیلی را گرفتند و گروهی دیگر سربازان ایرانی را نمایندگی می‌کردند. عده‌ای با تیر و کمان وارد صحنه شدند، عده‌ای دیگر حرکات نمایشی و کاتا اجرا کردند.

مربی می‌گوید برای تقسیم نقش‌ها سراغ علاقه‌مندی و توانایی‌های هرکدام از بچه‌ها رفته؛ هرکس نقشی را گرفته که در آن مهارت بیشتری داشته. همین انتخاب درست باعث شد بچه‌ها با اشتیاق بیشتری تمرین کنند و در عرض تنها یک ماه، برنامه را تا حد ممکن جلو ببرند.

اما مسیر همیشه هموار نبود. عزتمند از لحظه‌ای می‌گوید که در طول این مسیر بیشترین استرس را تجربه کرده است؛ «یک ماه قبل بلیت‌های قطار به مقصد همدان را به تعداد بچه‌ها گرفته بودم. درست یک هفته مانده به حرکت، تماس گرفتند و گفتند قطار کنسل شده و فقط هزینه را برمی‌گردانند. دنیا روی سرم خراب شد. نمی‌خواستم همه این زحمات شبانه‌روزی بچه‌ها به باد برود.»

با‌این‌حال، درست در آخرین لحظات، گره کار به شکلی غیرمنتظره باز شده است. یک اتوبوس با هفده صندلی خالی پیدا کردند و همه تیم توانست راهی همدان شوند؛ سفری که قرار بود مقدمه یکی از خاطره‌انگیزترین اجراهایشان باشد.

 

اشک شوق روی صحنه

با همه سختی‌ها، بالاخره بچه‌ها سوار اتوبوس شدند و خودشان را به همدان رساندند. عزتمند می‌گوید: می‌خواستم بچه‌ها با قطار به همدان برسند تا در طول مسیر فرصت استراحت داشته‌باشند، اما در اتوبوس فضا کم بود. وقتی به مقصد رسیدیم بچه‌ها خسته راه بودند.

آنها در همدان در خوابگاهی که برایشان در نظر گرفته بودند، مستقر شدند و سالنی هم در‌اختیارشان گذاشتند تا پیش از اجرا تمرین کنند. با تمام خستگی‌ای که داشتند، تمرین را شروع کردند، اما گرمای هوای همدان چیزی نبود که به آن عادت داشته باشند. بعضی‌ها گرمازده شدند، حالشان بد شد، اما باز هم پای تمرین ایستادند و سعی کردند چیزی از تلاششان کم نشود.

شب اولین مسابقه، وقتی آنها را به محل برگزاری در تپه مصلی ملایر بردند، تصویر پیش‌رو همه را شوکه کرد؛ ۷ هزار تماشاگر منتظر اجرا بودند. بچه‌ها بعد‌از دیدن جمعیت برای لحظه‌ای خشکشان زد، اما خیلی زود تصمیم گرفتند استرس را کنار بگذارند و به خودشان مسلط باشند. سه شب پیاپی اجرا داشتند و در‌نهایت توانستند در‌میان انبوهی از تیم‌های رزمی مردان، تنها تیم رزمی دخترانه‌ای باشند که روی سکو رفت و مقام سوم را به دست آورد.

بیشتر از همه، اما واکنش تماشاگران غافلگیرشان کرد. تصورشان این بود که در شهری غریب شاید آن‌طور‌که باید تشویق نشوند، اما همدانی‌ها ایستاده برایشان دست زدند، آن‌قدر که بچه‌ها تحت تأثیر قرار گرفتند و اشک شوق روی گونه‌هایشان جاری شد.

وقتی به مشهد برگشتند، حال و هوا جور دیگری بود. همان همسایه‌هایی که شب‌ها از سر‌وصدای تمرین در زیرزمین مسجد گلایه می‌کردند، حالا به بچه‌ها تبریک می‌گفتند. برای همه روشن شده بود که این دخترها، با پشتکارشان، نام محله و شهرشان را سربلند کرده‌اند.

 

تیم دختران محله پورسینا با اجرای نمایش جنگ ۱۲روزهمقام سوم مسابقات استعداد برتر کشور را به دست آورد

 

از اجبار تا عشق

من هشت‌سال است کاراته کار می‌کنم. اول اصلا علاقه نداشتم و با اجبار مادرم به کلاس‌ها رفتم، اما کم‌کم استادم و بچه‌ها باعث شدند به این ورزش دل ببندم. مهم‌ترین مدالم بین‌المللی بود، اما شیرین‌ترین خاطره‌ام مربوط به همین مسابقات اخیر است؛ زیرا ما بچه‌ها یک کار متفاوت انجام دادیم و اجرای گروهی را با هم جلو بردیم. با اینکه حین تمرین خون‌دماغ شدم و از حال رفتم، همه این سختی‌ها به نتیجه‌اش می‌ارزید.

 

اجرا با چوب و چاقو

بهاره واحدی، ۱۳ ساله

من سه سال پیش با معرفی یکی از هم‌کلاسی‌هایم به کلاس‌های استاد عزتمند آمدم. قبل از آن ورزش نکرده بودم، اما در همین مدت توانستم شش مدال استانی و کشوری به دست بیاورم. در مسابقات اخیر با سلاح سرد اجرا داشتم؛ با چوب و چاقو حرکات نمایشی اجرا کردم. این نقش برایم جذاب بود، چون از همان اول شاخه کار با سلاح سرد را بیشتر دوست داشتم. خوشحالم که توانستم توانایی‌ام را روی صحنه نشان بدهم.

 

الهام از استاد

بهاره سیاوش‌هنرمند، ۱۳ ساله

سه سال پیش با دختردایی‌ام به کلاس آمدم و ژیمناستیک را کنار گذاشتم. استادم باعث شد عاشق کاراته شوم و حالا آرزو دارم در آینده مثل او استعداد بچه‌های محله را پرورش بدهم. در مسابقات اخیر، نقش سرباز ایرانی را داشتم و از خاک دفاع می‌کردم. تازه آنجا بود که فهمیدم سرداران ما چقدر شجاع بودند و چطور خالصانه جنگیدند. اگر تلاش‌های استاد نبود، هیچ‌وقت این مقام را به دست نمی‌آوردیم.

 

ادامه‌دادن با پای مصدوم

فاطمه خدادی، ۱۶ ساله

تا امروز هفت مدال به دست آورده‌ام و مهم‌ترینشان مدال آسیایی در مسابقات اهواز است. در این پرفورمنس نقش سرباز اسرائیلی را داشتم و کلی کتک خوردم، اما سخت‌تر از آن، وقتی بود که مچ پایم چرخید و در رفت. با‌وجود درد شدید ادامه دادم؛ چون نمی‌خواستم زحمات این مدت هدر برود. آخر اجرا وقتی کنار بچه‌ها اشک شوق ریختیم، فهمیدم ایستادن و تحمل درد، ارزشش را داشت.

 

هیجان کاراته بعد از ژیمناستیک

یگانه خدادی، ۱۲‌ساله

من از شش تا نه‌سالگی ژیمناستیک کار می‌کردم، اما حالا سه‌سال است کاراته را ادامه می‌دهم. این رشته را بیشتر از ژیمناستیک دوست دارم؛ چون هیجان بیشتری دارد. در پرفورمنس اخیر، نقش سرباز اسرائیلی را داشتم و حسابی کتک خوردم، ولی خوشحالم که بخشی از این اجرا بودم. وقتی تماشاچی‌ها ایستاده ما را تشویق کردند و خوشحالی مربی‌مان را دیدیم، بهترین حس دنیا را تجربه کردم و جایزه‌مان همان‌جا برایم شیرین شد.

 

شب‌های خوابگاه را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم؛ ملخ‌ها همه جا بودند بعد از مسابقات هم همراه استاد شهر را گشتیم

سفر پرخاطره به همدان

یسنا سلیمی، ۱۲ ساله

من هفت سال است کاراته تمرین می‌کنم و مدال‌های زیادی دارم، اما هیچ‌کدام مثل این مقام شیرین نبود. جدا از خود مسابقه، سفر همدان برایم پر از خاطره شد. شب‌های خوابگاه را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم؛ ملخ‌ها همه جا بودند بعد از مسابقات هم همراه استاد شهر را گشتیم. این سفر برای من مثل یک خاطره ماندگار شد.

 

ایستادگی در سختی

معصومه کاهانی، ۱۲ ساله

قبل از کاراته چند سال کیک‌بوکسینگ و ژیمناستیک کار کردم و همین تجربه کمک کرد سریع‌تر پیشرفت کنم. در مسابقات اخیر وظایفم را درست انجام دادم، اما واقعا سختی زیادی کشیدم. تمرین‌های شبانه در مشهد باعث می‌شد خوابم کم باشد و فشار زیادی بیاورد. گاهی می‌خواستم انصراف بدهم، ولی خوشحالم که ادامه دادم و تا آخر ایستادم. حالا وقتی به نتیجه فکر می‌کنم، می‌بینم آن همه خستگی ارزشش را داشت.

 

کار با سلاح

نازنین‌رقیه حسن‌پور، ۱۲ ساله

سه سال است کاراته کار می‌کنم و در رشته‌های کاتا، سنگ و نانچیکو مدال‌های زیادی گرفته‌ام. در مسابقات اخیر هم با سلاح روی صحنه رفتم و اجرایم را انجام دادم. خوشحالم که توانستم سهمی در این کار بزرگ داشته باشم و گوشه‌ای از شجاعت شهیدان جنگ را با اجرایمان به نمایش بگذارم. این تجربه برایم افتخار بزرگی شد و باعث شد انگیزه بیشتری برای ادامه راه پیدا کنم.

 

پرچم دشمن زیر تیر و آتش

ارشیا ۹ساله و امیررضا ۱۴‌ساله، فرزندان فاطمه عزتمند، تنها تماشاگر این نمایش نبودند؛ آنها هم مثل بقیه بچه‌ها روی صحنه نقش‌آفرینی کردند. مربی‌شان مادرشان است و از همان کودکی در‌کنار او تمرین کرده‌اند. این‌بار نیز همراه تیم تا همدان آمدند تا در پرفورمنس شرکت کنند.

اجرای ارشیا برای همه به‌یادماندنی شد. بعد از پایان نمایش، در میدان دور افتخار زد و پرچم اسرائیل را به آتش کشید. امیررضا هم نقش آرش کمانگیر را داشت؛ با تیر و کمان پرچم دشمن را نشانه گرفت و درست به هدف زد. خودش می‌گوید تا پیش از این نمایش، هیچ‌وقت نمی‌دانست استعداد تیراندازی دارد؛ «یک تیر هم خطا نزدم. حالا می‌خواهم این رشته را هم کنار کاراته ادامه بدهم.»

 

* این گزارش دوشنبه ۱۴ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۲ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44