
حامد طاهریفر بزرگشده محله کوشش است و از کوچههایی میگوید که صفا و صمیمیتشان را هنوز در خاطر دارد، بهخصوص کوچه کوشش۱۳؛ جایی که دیوار کوتاه خانهها و حیاطهای باصفایش روایتگر قصههای شیرین زندگی بودند.
پدربزرگش، آشپز کارخانه نخریسی، بهخاطر نزدیکی به محل کار، این محدوده را برای زندگی انتخاب کرد. حالا، حامد با عشق و دلتنگی از روزگاری حرف میزند که حیاط خانه پدریاش محل بازی بچهها و شبهای تابستانش پر از خنده و دورهمیهای خانوادگی بود. اینبار، او ما را به سفری در دل خاطرات محلهای میبرد که هر گوشهاش، رنگی از گذشته دارد.
بافت محله تا دهه ۸۰ سنتی بود. خانهها یک و نهایتا دوطبقه بودند. از آن دهه به بعد، پدرم خانه پدریاش را تبدیل به آپارتمان کرد و دیگر از آن خانه قدیمی خبری نیست.
مرحوم علی پورآذری، همسایه مان، در این کوچه دست به خیر بود. درِ خانهاش به روی اهالی محله باز بود و در گرهگشایی از همسایهها کوتاهی نمیکرد. بعداز فوتش ورثه خانهاش را کوبیدند و دوباره ساختند.
دبستان پسرانه مولوی که در سال ۱۳۹۱ بازسازی شده، مدرسهای است که پنج پایه ابتداییام را در آن خواندم. بابای مدرسه، ما را میشناخت و اجازه میداد تا دیروقت در حیاط مدرسه فوتبال بازی کنیم.
دو لبنیاتی در این کوچه هستند که هر دو قدیمیاند. یکی از آنها لبنیات بلوچ در قباد۱۳ است که حالا توسط پسران مرحوم بلوچی اداره میشود. پسرها همانند مرحوم پدرشان به انصاف و اخلاق در محله معروف هستند.
مسجد سیدالشهدا (ع) را بهواسطه مرحوم حمید عباسی شناختم. ۱۰ روز قبل از محرم با بچههای مسجد برای سیاهپوشکردنش دور هم جمع میشدیم. صفرتاصد کارها به عهده ما جوانهای محله بود.
عطاری نعیمی نزدیک به پنجاهسال است که در محلهمان قرار دارد. بعداز فوت مرحوم حاجصادق نعیمی، پسر و نوهاش، مغازه را اداره میکنند. هر زمان که مادرم ادویه و عرقیجات میخواست، ما را برای خرید به این مغازه میفرستاد.
* این گزارش سهشنبه ۲۶ فروردینماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۶ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.