کد خبر: ۱۱۲۳۳
۱۸ دی ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۰
سید محمدباقر مصباح‌زاده مورخ و نخبه افغانستانی است

سید محمدباقر مصباح‌زاده مورخ و نخبه افغانستانی است

سید محمدباقر مصباح‌زاده، پژوهشگر، مورخ تاریخ افغانستان و مدیر مرکز پژوهش‌های پیام آفتاب است و به عنوان یک مهاجر نخبه در شهرمان شناخته می‌شود.

مرتضی اسماعیلی| سیدمحمدباقر مصباح‌زاده ساکن محله گلشور مشهد و فرزند حجت‌الاسلام محمدحسین مصباح، از علمای طرازاول افغانستان و از پیشگامان تبلیغ شخصیت حضرت امام‌خمینی(ره) در افغانستان است. 

او در تمام دوران جهاد مسلحانه مردم مسلمان افغانستان علیه شوروی دوشادوش یارانش و در قامت فرمانده پایگاه نظامی منطقه سنگلاخ  ایستادگی می‌کند و به برکت همین ایستادگی ارتش سرخ را به‌زانو در‌می‌آورند‌ تا اینکه جنگ‌های داخلی و حزبی شروع می‌شود و فصل دردناک زندگی سید محمدباقر و افغانستان... .

در ادامه سلسله‌گزارش‌های معرفی نخبگان مهاجر افغانستانی، این‌بار به سراغ سید محمدباقر مصباح‌زاده، پژوهشگر، مورخ تاریخ افغانستان و مدیر مرکز پژوهش‌های پیام‌ آفتاب رفته‌ایم و به صحبت‌های این کارشناس مسائل افغانستان درباره خودش، کشورش و مهاجران گوش فرادادیم.

روایت ایستادگی‌ها در سنگلا‌خ

سرفصل‌های مهم زندگی‌ام را در کتاب «حکایت‌های ناتمام» چاپ و منتشر کردم که در‌واقع بخش مهمی از تاریخ شفاهی افغانستان است.

دره‌سنگلاخ، واقع‌در هفتادکیلومتری کابل دوران کودکی‌ام را شاهد بود. نوجوانی را هم در کابل گذراندم و پس از طی دوره‌های ابتدایی و متوسطه، تحصیلاتم را در رشته مهندسی عمران در دانشگاه مهندسی کابل که آن‌زمان تحت‌الحمایت علمی‌آموزشی آمریکایی‌‌ها بود، ادامه‌ دادم.

سال آخر تحصیلاتم بود که کودتای کمونیست‌ها در سال ۱۳۵۷ اتفاق افتاد و پدر و برادرم را که او هم دانشجو بود، به‌دلیل فعالیت‌های مبارزاتی، دستگیر کردند و تا امروز دیگر ندیدم‌شان.

بعد از اتمام دانشگاه در ریاست ساختمانی وزارت معارف کشور مشغول‌به‌کار شدم که هم‌ز‌مان شد با هجوم ارتش سرخ شوروی به کشورم.

به همین دلیل به دره سنگلاخ برگشتم و به همت مردم یک پایگاه جهادی تاسیس کردیم و دفاع مسلحانه دربرابر شوروی را شروع کردیم.

مناطق عملیاتی ما اطراف کابل بود. داستان ایستادگی‌های مجاهدان سنگلاخ در‌برابر شوروی، داستان بسیار عجیبی است. ما در این منطقه خیلی شهید دادیم؛ چیزی در حدود نه‌صد نفر. منطقه بسیار حساسی بود.

شوروی ۲۲ بار به منطقه ما حمله کرد؛ در‌حالی‌که به پنچشیر که این‌همه شهرت پیدا کرد، فقط هشت بار حمله کرد.

پنجشیر شرایط خاصی داشت، غرب و گروه‌ سیاسی قوی مثل جمعیت اسلامی از آن حمایت می‌کرد، به‌همین‌دلیل امکانات مادی و تبلیغاتی وسیعی داشتند و شهرت پیدا کردند.

اما ما که ده‌برابر پنجشیری‌ها تلفات دادیم، تا‌امروز دنیا نفهمید در سنگلاخ چه شد و چقدر انسان جانشان را از دست دادند و خانه‌ها نابود شدند و خانواده‌ها آواره.

از‌جمله اقداماتی که در دوران جهاد انجام دادیم، مبارزه با بی‌سوادی کودکان بود. به‌دلیل جنگ و آوارگی تمام مدارس و مراکز آموزشی تعطیل شده‌ بود و ما تصمیم گرفتیم حداقل مدارس ابتدایی را فعال کنیم.

خلاصه با چه مشقتی و چه قیمت بالایی! کتاب‌های سوادآموزی را از ایران می‌خریدیم و حتی پشتمان می‌کردیم و از مرز پاکستان می‌رساندیم تا سنگلاخ و برای بچه‌ها در مساجد و خانه‌ها، زیر باران موشک‌ها و بمب‌ها کلاس برگزار می‌کردیم.

 

آثار شوم جنگ‌های داخلی

تا اینکه جنگ‌های درونی بین احزاب جهادی شروع شد. در‌واقع ساختار اجتماعی افغانستان به‌هم خورد. مثل خانواده‌ای که پدر‌ومادر و بزرگ‌تری نداشته‌ باشند و هر عضوی کار خودش را بکند... .

این اتفاق که افتاد، دخالت کشورهای بیگانه هم زیاد شد؛ یعنی اگر قبلا، فقط یک شوروی را داشتیم، بعد از شوروی، همه کشورهای عربی و غربی از طریق پاکستان و با بهانه حمایت از مجاهدان در افغانستان دخالت می‌کردند.

مثل الان که چهل و چند کشور در افغانستان نیرو ‌داشته و در عرصه‌های مختلف کشور دخالت دارند. در یک رویداد سیاسی هر چه طرف‌های بازیگر زیادتر شوند، اوضاع پیچیده‌تر می‌شود و این اوضاع کنونی افغانستان است. هر بازیگر هم منافع خودش را پیگیری می‌کند.

خلاصه اوضاع کاملا به‌هم‌ریخت تا همین امروز؛ البته اوضاع افغانستان امروز خیلی پیچیده‌تر شده‌ است. به نظر من وضعیت امنیت امروز از زمان روس‌ها هم بدتر شده‌ است.

در‌حال‌حاضر دولت مرکزی در مراکز استان‌ها حاکمیت دارد؛ اما مناطق پیرامونی اصلا در‌اختیارش نیست، یعنی شما نمی‌توانید با امنیت از شمال به جنوب یا از غرب به شرق افغانستان بروید، بلکه زیر گلوی رئیس‌جمهور هم می‌تواند یک عملیات تروریستی اتفاق بیفتد.

همین‌الان در کابل روزی ده‌بیست نفر بر اثر عملیات‌های تروریستی یا جنگ‌های قومی و داخلی کشته می‌شوند.

از طرفی آن‌زمان، دولت کمونیستی وقت هم در ایجاد جنگ‌های داخلی و حذف نیروهای جهادی، فعالیت زیادی داشت؛ تاجایی‌که حکم غیابی اعدام من را صادر و از طریق رادیو کابل اعلام کردند. دو‌سه مرتبه‌ای هم قصد ترورم را داشتند که موفق نشدند.

 

اولین مهاجرت

داستان جنگ‌های داخلی، واقعا داستان رنج‌آور و تلخ و تاریک زندگی من است. من هر کاری برای جلوگیری از جنگ‌های داخلی می‌توانستم، انجام دادم؛ اما وقتی جنگ‌های داخلی راه‌ افتاد، دیگر به‌راحتی قابل‌کنترل نیست!

من دیدم یا باید برای حفظ جان در جنگ‌ها شرکت کنم یا کشته شوم! به‌همین‌دلیل در اواخر سال ۶۳ برای اولین‌بار به ایران آمدم.

در ایران دنبال کاری بودم که با مسائل کشورم سر‌و‌کار داشته‌ باشد. به‌همین‌دلیل بعد از سه‌چهار ماه به تهران رفتم و در دفتر انقلاب اسلامی افغانستان مشغول‌به‌کار شدم.

کارهای پراکنده‌ای درباره تاریخ و فرهنگ افغانستان و نیز وضعیت سیاسی‌اجتماعی روز آن انجام می‌دادم و در بولتن‌های مرتبط به چاپ می‌رساندیم. از‌جمله اینکه برای اولین‌بار مجموعه اشعار شهید بلخی را منتشر کردیم.

 

جهاد فرهنگی

با تشکیل حزب وحدت اسلامی افغانستان در تاریخ یک شهریور سال ۱۳۷۰، به کنگره این حزب دعوت شده و به‌صورت رسمی به‌عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی حزب معرفی شدم.

گذشت تا وقتی که بعد از بیست‌وچند سال فعالیت در سپاه، من را به‌دلیل خارجی‌بودن اخراج کردند و من دوباره برگشتم افغانستان.

البته قبل از این، از همان سالی که آمدم به ایران، مرتبا به افغانستان رفت‌وآمد داشتم، اما این‌بار تصمیم داشتم دیگر برنگردم، ولی متاسفانه دیدم جنگ‌های مذهبی و قومی هنوز ادامه دارد؛ جنگ‌هایی که هجوم شوروی در‌برابر آن، چیزی نبود!

خانه‌های مردم ویران می‌شد و زن و بچه کشته‌ می‌شدند. این‌جا بود که کسانی که در عمرشان از افغانستان خارج نشده‌ بودند، مجبور شدند برای نجات خود و خانواده‌شان به ایران و دیگر کشورها پناه ببرند.

دیدم هیچ‌کار نمی‌توانم بکنم، شب‌و‌روز موشک می‌بارید روی سرمان، مجبور شدم دوباره برگردم اما سعی کردم ارتباطم را با کشورم حفظ کنم.

از‌جمله یک مرکز فرهنگی به‌نام بنیاد فرهنگی «طه» تاسیس کردم که حرکت طالبان شروع شد و تمام کار‌های ما از بین رفت؛ حتی چند وقتی زیرزمینی کار می‌کردیم، اما نمی‌شد به همان وضع ادامه داد. طالبان در شهریورماه‌۷۵ کابل را گرفت. بسیار وحشیانه قتل و غارت می‌کرد.

آمریکا در سال‌۲۰۱۱ با شعار ایجاد دموکراسی و حذف القاعده به افغانستان حمله کرد و ظاهرا اوضاع آرام گرفت.

من و دوستانم مجددا فعالیتمان را ذیل بنیاد طه آغاز کردیم و تصمیم داشتیم هم پروژه‌های عمرانی از دولت بگیریم و هم کارهای فرهنگی را دنبال کنیم.

برای گرفتن پروژه خیلی پیگیری کردیم؛ اما به‌هیچ‌نتیجه‌ای نرسیدیم. همه‌چیز تحت‌پوشش خودشان بود.

در این مدت بود که مجله‌ای به‌نام «راستی» با هدف مبارزه با فضای بی‌بندوباری و تخریب ارزش‌های دینی که توسط رسانه‌های کنترل‌شده آن‌ها پیگیری می‌شد، راه‌اندازی کردیم و تا سیزده شماره منتشرش کردیم که باز به‌دلیل هزینه‌های سنگین چاپ و نشر نتوانستیم کار را ادامه دهیم.

مطالب سایت پیام‌آفتاب پیش‌ازاین با سه‌زبان پشتو، فارسی و انگلیسی برای مخاطبان ارائه می‌شد

 

رویشی به‌نام «پیام آفتاب»

در سال ۸۶ با همکاری تعدادی از شخصیت‌های فرهیخته و نخبه مهاجر تصمیم گرفتیم کار‌های پژوهشی و فرهنگی در‌زمینه افغانستان انجام دهیم و به‌این‌ترتیب مرکز پژوهش‌های پیام آفتاب را راه‌اندازی کردیم.

همچنین یک پایگاه خبری‌رسانه‌ای به همین نام تاسیس کردیم که امروز در حوزه اخبار و تحلیل‌های مربوط به افغانستان از‌جمله‌‌پایگاه‌های معتبر است.

بخش‌های مختلف این سایت توسط تعدادی از دانشجویان مقاطع ارشد و دکتری افغانستانی به‌روز می‌شود.

مطالب سایت پیام‌آفتاب پیش‌ازاین با سه‌زبان پشتو، فارسی و انگلیسی برای مخاطبان ارائه می‌شد که استقبال بسیار خوبی هم از سمت مخاطبان، به‌‌ویژه در ایران و افغانستان می‌شد؛ به‌طوری‌که روزانه تا دویست‌هزار نفر بازدیدکننده داشتیم.

فعلا به‌دلیل پاره‌ای از مشکلات تنها بخش فارسی‌زبان سایت فعال است و امیدواریم به‌زودی دو زبان دیگر سایت را فعال کنیم.

شعبه دیگر دفتر در کابل فعال است که مسئولیت آن را آقای قنبری، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه کابل بر‌عهده دارد و در شهرهای مهم افغانستان مانند مزارشریف، هرات و‌... خبرنگار داریم.

 

سید محمدباقر مصباح‌زاده مورخ و نخبه افغانستانی است

 

درباره مهاجران

پدیده مهاجرت و مسئله مهاجران افغانستانی به جمهوری اسلامی ایران، ‌مسئله‌ای چندوجهی و نسبتا پیچیده‌ است. بایستی به چند نکته توجه شود.

اول اینکه مهاجران افغانستانی که در حدود سه‌چهار‌میلیون نفر هستند، بخش درخورتوجهی از ملت افغانستان هستند که امروز در ایران به‌سر می‌برند و چهار دهه هست که در ایران بوده‌اند.

یعنی آن نسل اول که در سال ۵۷ کوچ کردند به ایران، صاحب فرزندانی در ایران شده‌اند، فرزندان آنها ازدواج کرده‌اند و باز صاحب فرزندانی شده‌اند. در‌واقع ریشه اینها در ایران شکل گرفته و برایشان افغانستان به‌عنوان یک وطن، معنای مبهمی دارد.

دوم اینکه واقعیت این است که جنگ در افغانستان هنوز تمام نشده است. هنوز نزدیک به ۳۰ تا ۴۰درصد افغانستان در‌اختیار طالبان است ‌و طبیعی است که نمی‌توان از مهاجران افغان داخل ایران به‌ویژه از اقوام شیعه آن انتظار داشت که به آغوش طالبان برگردند.

علاوه‌بر‌آن همچنان ناامنی در فضای عمومی افغانستان موج می‌زند؛ چیزی که یکی از دلایل اصلی مهاجرت افغان‌ها به ایران بود، هنوز برطرف نشده است.

در افغانستان همچنان بیکاری و فقر در میزان بالایی وجود دارد، فساد اداری به بالاترین رقم دنیا رسیده است و در بخش‌هایی از کشور عملا هرگونه حضور و کار اقتصادی بی‌نتیجه شده است.

امتحان این مسئله هم ساده است. افغان‌هایی که در همین یکی‌دو سال به افغانستان برگشتند، عملا دوباره مجبور شدند برگردند؛ چون برای تامین ملزومات زندگی هم دچار مشکل شدند؛ اما اینکه مهاجران باید برگردند و کشورشان را آباد کنند، مسلم است و شکی در آن نیست.

بحث بر سر نحوه هدایت مهاجران به‌سمت کشورشان از‌سوی دولت‌ ایران به‌عنوان کشور میزبان مبتنی‌بر برخورد برادرانه و کریمانه و نیز دولت افغانستان به‌عنوان متولی اصلی امور مهاجران خود در ایران است.

 

در یک نگاه

سید محمدباقر مصباح‌زاده در مردادماه سال ۱۳۳۴ در «دره سنگلاخ» به دنیا آمد.

«دانش‌نامه سیاسی افغانستان» و«تاریخ مختصر سیاسی افغانستان» دو کتاب مصباح‌زاده است که با استقبال مواجه شد

پدر او سید محمدحسین مصباح، از علمای طرازاول افغانستان و از پیشگامان تبلیغ شخصیت حضرت امام‌خمینی در افغانستان بود که توسط رژیم کمونیستی به شهادت رسید و سال گذشته نام وی در کنار نام‌ بزرگانی همچون آیت‌ا... سیدسرور واعظ در لیست ترور سازمان استخبارات رژیم کمونیستی، موسوم به «آگسا» منتشر شد.  

مهندس مصباح‌زاده که از نخبگان مطرح سیاسی‌اجتماعی افغانستان است و مدیریت مرکز پژوهش‌های آفتاب را بر‌عهده دارد، در تمام دوران جهاد مسلمانان افغانستان علیه شوروی حضور داشته‌ است و کتاب‌های زیادی درزمینه مسائل اجتماعی و سیاسی افغانستان تالیف کرده‌ است.

«دانش‌نامه سیاسی افغانستان» و«تاریخ مختصر سیاسی افغانستان» دو کتابی است که با استقبال بسیاری ازسوی مخاطبان مواجه‌ شده‌ است. همچنین مقالات و یادداشت‌های متعددی از او در رسانه‌های افغانستان و ایران منتشر می‌شود.

 

یادی از پدر

شهید سید محمدحسین مصباح، پرچم‌دار ترویح اندیشه‌های امام‌خمینی (ره) در افغانستان بود و در این راه رنج‌های فراوانی را تحمل کرد.

او در سال۱۳۴۷ در نجف اشرف با امام آشنا شد و بعدازاینکه به وطن برگشت، به تبلیغ از حرکت امام و شخصیت ایشان پرداخت و به‌عنوان نماینده حضرت امام در امور حسبیه و شرعیه مکاتبات متعددی با حضرت امام داشت.

عمق ارادت شهیدمصباح به امام‌خمینی در مقاله‌ای در سال ۴۹ برای روزنامه «پکتیکا» با‌عنوان «علامه خمینی، مرد مبارز علیه امپریالیزم و صهیونیزم» انعکاس یافت. سرانجام حجت‌الاسلام مصباح به‌اتفاق پسرش در سال ۵۷ و به دست مزدوران کمونیستی خلق‌وپرچم دستگیر و زندانی شده و توسط همانان به‌طرز مظلومانه و مخفیانه به شهادت رسیدند.

 

* این گزارش یکشنبه، ۳ آبان ۹۴ در شماره ۱۷۳ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44