وقتی تابلوی پایهدار چهارشنبهبازار را از سمت راست بولوار شهید ساعی دیدیم، نخستین بریدگی بولوار را دورزدیم و وارد عقبنشینی شدیم. چند دقیقه از ساعت ۱۱ گذشته بود که وارد روزبازار محله طرق مشهد شدیم.
آفتاب بر همه غرفهها و غرفهداران سایه انداخته بود و غیر از تکوتوکی غرفه شلوغ خبری آنچنانی از بازار داغ خریدوفروش نبود.
فروشندهها همین شرایط را بهانه میکردند و درباره اوضاع بازار میگفتند «خودتون میبینین، تعداد بساطی از مشتری بیشتره!» به گفته بیشتر غرفهداران که پایه ثابت روزبازارند، اینجا چهارپنجسال است پاگرفته و تقریبا برای همه طرقیها جاافتاده.
البته غرفهداران همه اهل طرق نیستند و هرکدام از محلهای میآیند. یکی از طلاب، یکی خواجهربیع و دیگری مهرآباد.
خلاصه آنکه کار و کاسبی همهشان به دوششان است و هر روز هفته در روزبازار یک قسمت از شهر بساطشان را پهن میکنند.
همین باز و بسته کردن بساط و بالابردن و پایین آوردن تیر غرفهها حسابی خستهشان کرده و از همه چی نالان! تا آنجا که «برای بهدستآوردن یه لقمه نان و ماست از هفتونیم صبح میآییم تا بعد از اذون مغرب.»
اما روزبازار طرق مزیتهایی هم دارد؛ زمینش خاکی نیست، پارکینگ دارد و سرویسبهداشتی و نمازخانه. ولی بستهبودن درِ سرویس بهداشتیاش بدجوری حال فروشندهها را گرفته است.
بدتر اینکه دلیل بستهبودنش را نمیدانند و میگویند «چند وقته این سرویسها رو ول کردن و رفتن. مشکلش هم نمیدونیم چیه.»
غیر از این ایرادها، بازارِ یک روز در هفته طرق جای بدی نیست چون هم مرکز خرید اهالی و البته مهاجران ساکن طرق شده هم به دلیل امکاناتش بهترین روزبازار شهر.
«جاهای ثابت رو بیشتر به میوهفروشها دادن، مثلا چهارراه مقدمِ طبرسی... هستن بازم جاهای ثابتی که به اونا دادن.»
این را منصوری که تمایلی ندارد نامِ کوچکش را بدانیم، میگوید. او یکی از غرفهداران چهارشنبهبازار است و لباس یا به قول خودش شلوار میفروشد.
نگاهی به اطرافش میاندازد و با حالتی که گفتن یا نگفتن برایش فرقی ندارد، میگوید: سهچهارم غرفهداران اینجا دو روزِ چهارشنبه و جمعه را کار میکنند.
اگر میخواهید درخواست ما را از شهرداری بدانید، دادن غرفههای ثابت است تا هر روزِ هفته کار داشته باشیم.
به صورتش دقیقتر میشوم، انگار او هم بیشتر از قبل میخواهد حرف بزند. میپرسم «غرفه ثابت؟» تایید میکند و دنباله حرف را میگیرد که «بله، مثل میادین میوهوترهبار که شهرداری برای میوهفروشا در قسمتهای مختلف شهر ساخته.
اگه اینطور بشه دیگه نمیخواد توی برف و بارون و آفتاب بساط پهن کنیم.»
نیکرو، غرفه لوازمخانگی دارد و عنوان میکند: «در مشهد از نظر امکانات اینجا بهترین بازار است.»
کفِ آسفالت، سرویس بهداشتی، پارکینگ و شیرآب از امکانات چهارشنبهبازار طرق به حساب میاد
تعریفِ بهترین به نظرمان مبالغه میآید که ادامه میدهد: «کفِ آسفالت، سرویس بهداشتی، پارکینگ و شیرآب از امکانات چهارشنبهبازار طرق به حساب میاد و بازارای دیگه ندارن.»
او هر روز در یک روزبازار شهر است و خوب و بد همه بازارها دستش آمده.
تجربه کار در همه این بازارها به او ثابت کرده که چهارشنبهبازار طرق بهترین روزبازار شهر است؛ «بازارای دیگه پارکینگ ندارن و شب موقع رفتن تازه میفهمی چرخای ماشینت رو بردن! برای سرویس بهداشتی باید بری دمِ درخونه مردم و ... .»
نیکرو با همه این مشکلات کارش را دوست دارد و معتقد است درآمدش کفاف خرج و مخارج زندگیاش را میدهد. او حتی کارش را به پسر نوجوانش میآموزد و تابستانها رضای ۱۲ ساله را همراه خود میآورد.
یکی دیگر از مشکلات چهارشنبهبازار محله طرق نداشتن دستگاه pos(کارتخوان) است. این مشکلِ بیشتر غرفهداران و البته خریداران است.
غرفهداران میگویند: حالا مردم پول نقد کمتر دارند و بیشتر خریدشان با کارتهای الکترونیکی است. وقتی با جواب منفی فروشندهها مبنی بر نداشتن کارتخوان روبهرو میشوند دست از خرید هم میکشند.
فروشندهها البته حق را به خریداران میدهند؛ چراکه مسافت خودپردازهای بیرون از بازار زیاد است و کسی حوصله پیمودن این مسیر را ندارد.
این درحالی است که کسی از پاسخدادن خودپردازها اطمینان ندارد و ممکن است بعد از پیمودن مسیر طولانی بازهم دست خالی بمانند.
ابتدای ورودی بازار، بساط میوهفروشها و انواع خوردنیها پهن است. یکی از غرفهدارها یک خربزه کوچک کفِ دستش گرفته و با چاقویی که در دست دیگرش است، قاچ میکند و میخورد.
دوروبرش را با گلکلم، پیاز، سیبزمینی و کارتنهای خالی موز و... پرکرده است. از فروشش میپرسم.
میگوید «هیچی. فعلا خرابه.» دنبال حرفش را میگیرم؛ «برای شما که با موادغذایی سروکار دارین، باید خوب باشه. مردم از هرچی بزنن از شکمشون که نمیزنن!»
این را که میشنود شروع میکند به توضیح دادن؛ «از یه کیسه سیبزمینی ۵۰ کیلویی، پنج ششکیلو خرابه.
برای هرکیسهای هم دو کیلو خاک حساب کنیم. غیر از اینا ریزاشو جمع کردم، گذاشتم کیلویی ۸۰۰ تومن ولی هیچکس نمیخره. کیلویی ۵ هزار و ۵۰۰ تومن هم پلاستیک میخرم.
سیبزمینیا رو با این شرایط کیلویی هزارو ۵۰۰ تومن میفروشم. فکر میکنین تا شب چقد گیرم میاد؟! فروشمون هم فقط صیفیجات و سیبزمینی و پیازه. خرما و موادغذایی باز هم اجازه نداریم بیاریم، یعنی بهداشت اجازه نمیده.»
آقای قنبری همراه همسر و فرزندش بساط کفش فروشیاش را بهپا میکند. این خانواده فقط دو روز در هفته کار میکنند؛ جمعهها و چهارشنبهها.
ساکن طلاب هستند و محل کارشان مهرآباد و طرق! نزدیک ظهر که میشود خانم سالاری یک گوشه غرفه پیکنیک را روشن میکند و غذا را روی بار میگذارد. آقای قنبری و فرزندش هم تا درستشدن غذا به مشتریهای دمِ ظهر میرسند.
آنها گله زیادی از نوع کار و شرایط بازار ندارند؛ انگار که کاروکاسبیشان سکه است.
سالاری که پای پیکنیک نشسته است، لبخندی میزند و میگوید: چهارشنبهها و جمعهها از صبح تا غروب با هم هستیم؛ هم کنار خانوادهایم هم به کاسبیمان میرسیم.
* این گزارش سه شنبه، ۱۴ آبان ۹۲ در شماره ۷۶ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.