سمیه سادات حسینی فرزند شهیدی است که شاید هیچ خاطره روشنی از پدرش در ذهن ندارد. اما حالا پیکر پدرش بعد از ۳۱ سال دوری به شهرش برگشته و در شهر دررود به خاک سپرده شده است.
برات شیری، مردِ گاریدارِ محله پروین اعتصامی همان واقف زمینِ مسجد امامحسین(ع) در محله بهارستان است که همه هموغمش آباد کردن خانه خدا و در کنارش تامین رفاه مردمِ محروم است.
بیست سال است که عوارض بمباران شیمیایی، تن علی اکبر غنیمی را زخم، گوش راستش را ناشنوا و چشمانش را تار و او و همسرش را برای همیشه از نعمت داشتن فرزند محروم کرده است.
مهدی آهنگری جانباز شیمیایی و مربی آینهکاری در سازمان فنیوحرفهای است که چهل چراغی را به مناسب صدمین سالگرد تولد امام خمینی (ره) ساخت و به مرقد ایشان هدیه کرد.
فرمانده گروهان، خبرِ قطعی شهادت محمدجواد را به من داد. به خانه برگشتم؛ ولی چیزی نگفتم. تصمیم گرفتم تا پیداشدن پیکر محمدجواد، از این موضوع چیزی به خانوادهام نگویم.
زهره صداقتسلطانآبادی خیاطی ماهر و یک کارآفرین است که تولیدات کارگاهش را به کشورهای عربی و شرق آسیا صادر میکند و برای ۲ هزار بانوی سرپرست خانوار ایجاد اشتغال کرده است.
بهانه ما برای آمدن به خانه محمدحسن روبندفروش معروف به حسن طیاره، اتفاق نادری است که خرداد نیمقرن پیش رخ داد؛ تصادف هواپیما با تاکسی؛ اتفاقی که بیشتر در بازیهای کودکانه رخ میدهد.
مغازه کلیدسازی محمود صاحبی یک موزه قدیمی است، او به ورزشکاران و واعظانی مانند جهانپهلوان تختی و احمد کافی علاقه دارد و سعی میکند هر چیز مرتبط با آنها را پیدا و در موزه خصوصیاش نگهداری کند.
محمد برادران، پیرمرد ۸۲ ساله که هنوز دست از تلاش برای بهدستآوردن روزی حلال برنداشته است، میگوید: جوان که بودم، همیشه از خدا میخواستم محتاج و زمینگیر نشوم، خدا را شکر تا امروز محتاج نشدم.