درباره محمد کاملان

محمد کاملان

محمد کاملان

نوشته های محمد کاملان در سایت مشهد چهره

هشت روز کتابخوانی الهه فیض در میان سیل‌زدگان آق‌قلا

یکی از کارهایی که انجام می‌دادیم درگیر کردن بچه‌ها با حادثه رخ داده بود. برای اینکه کمی از نظر ذهنی تخلیه شوند، می‌گفتیم که سیل را نقاشی کنند. ویژگی مشترک همه این نقاشی‌ها تقاضای کمک بود.حجم خوش‌حالی بچه‌ها به اندازه‌ای برایمان خوب و دلنشین بود که وقتی شب‌ها بعد از کلی برنامه اجرا کردن می‌رسیدیم به محل اسکان هیچ احساس خستگی نمی‌کردیم. در حالی که در مشهد بعد از یک شیفت کار صبح تا ظهر از خستگی تلف می‌شویم. باورتان نمی‌شود که در این هشت روز خسته که نشدیم بماند، اصلاً حس نکردیم چطور گذشت و تمام شد.
کد خبر : ۲۹۴۹
۱۴۰۱/۰۲/۲۸ - ۰۰:۰۰

ماجرای شمشیربازی که ارتشی شد

شمشیربازی که دوباره راه افتاد کارهای من هم شروع شد. این ورزش طوری اعتیادآور است که اگر مدت زمان زیادی هم از آن دور باشید، باز نمی‌توانید وسوسه خودتان را کنترل کنید و سراغش نروید. این دقیق حکایت من بود که بعد از 15 سال تعطیلی مثل روز اولی که با این ورزش آشنا شده بودم، دوباره به سمتش رفتم. این‌بار در کسوت مربی. می‌خواستم مثل اروپایی‌ها مدرسه شمشیربازی تأسیس کنم. آن اوایل راه‌اندازی دوباره این ورزش سازمان تربیت‌بدنی وقت خیلی توجهی به آن نشان نمی‌داد. ما در شمشیربازی قهرمان آسیا بودیم و پنجم جهان اما هرجا رفتم گفتم می‌خواهم آموزشگاه شمشیربازی راه بیندازیم، کسی تحویل نگرفت.
کد خبر : ۲۹۲۰
۱۴۰۱/۰۲/۲۰ - ۰۰:۰۰

آن بیست و هفت نفر

منافقان همه را تارومار کرده بودند. در آن بین آدم سالم پیدا نمی‌کردید. این‌ها هم به گروه‌های 5 نفره تقسیم شده بودند، 3 دختر و 2 پسر همراه هم حرکت می‌کردند و می‌آمدند بالای سر بچه‌ها؛ به کسی که شهید شده بود کاری نداشتند و آن‌هایی که مثل من مجروح بودند را می‌آوردند وسط جاده و با یک کامیون آیفا که رویش دوشکا و نورافکن نصب کرده بودند، هم از روی بچه‌ها رد می‌شدند و هم با تیر می‌زدند. من داشتم صحنه را می‌دیدم و یک لحظه که کسی حواسش به من نبود از جایم بلند شدم و به سمت مقابل جاده فرارکردم و خودم را انداختم در شانه راه که کمی پایین‌تر بود. آن کامیون من را دیده بود و از همان‌جا به سمتم شلیک می‌کرد.
کد خبر : ۲۷۵۴
۱۴۰۱/۰۱/۱۷ - ۰۰:۰۰

سحرخوانی ماه رمضان به روایت ریش‌سفیدها

30، 40 سال قبل سحرخوان‌ها یک‌وقت‌هایی، در کنار آوازهایی که می‌خواندند نقاره هم می‌زدند. رسمی که بیشتر متعلق به مشهدی‌هاست. رضا جعفرزاده تعریف می‌کند: سحرخوان محله ما اکبر آقا نامی بود که صدای خوشی داشت. نمی‌دانم چه سری بود که ماه مبارک، یکی از هم‌ولایتی‌هایش که نقاره می‌زد را صدا می‌کرد بیاید اینجا. سحرهای ماه رمضان این دو نفر در کوچه پس‌کوچه‌ها راه می‌رفتند. جعفر آقا می‌خواند و آن یکی نقاره می‌زد.
کد خبر : ۱۲۰۹
۱۴۰۱/۰۱/۱۴ - ۰۰:۰۰

از همان اول آباد بود!

خیلی از مشهدی‌ها هنوز بعد از گذشت سی و چندسال وقتی می‌خواهند از قاسم‌آباد حرف بزنند، می‌گویند اینجا بیابان لم‌یزرع بی‌آب و علفی بود که کم‌کم‌ آباد شد! این گزاره سال‌هاست که دهان به دهان چرخیده و همه باورشان شده است که تا قبل از طرح تفصیلی معروف مهندس خازنی که در آن پایه و بنیان قاسم‌آباد گذاشته شد، اصلاً اینجا وجود خارجی نداشته است. گزاره‌ای که از بیخ و بن غلط است و شواهد بسیاری برای اثبات اشتباه بودن آن وجود دارد.
کد خبر : ۲۳۴۷
۱۴۰۱/۰۱/۰۴ - ۰۰:۰۰

روایتی کمتر شنیده شده از مقاومت تیپ ۳ لشکر ۷۷ خراسان

موهایش را در ارتش سفید کرده است و از 96 ماهی که جنگ به ما تحمیل شد 90 ماهش را زیر توپ و گلوله و خمپاره بوده است. از همان روز اول جنگ تا زمانی که قطعنامه پذیرفته شد، کارش تدارکات و پشتیبانی بود و کمبودها و تحریم‌ها را با گوشت و پوست و استخوانش حس کرده است. می‌گوید: بچه‌های ارتش عاشق بودند. وقتی هم که عاشق باشی خبری از عقل و منطق نیست. ارتش من را استخدام کرده بود که از این آب و خاک دفاع کنم و مفتخرم خود را بخشی از ارتشی بدانم که اجازه نداد یک وجب از خاک ایران دست دشمن بیفتد و هویت مردم خدشه‌دار شود.
کد خبر : ۲۶۶۰
۱۴۰۰/۱۲/۲۲ - ۰۰:۰۰

کارخانه نوشابه‌سازی، میهمان 40 ساله منطقه 10، بالاخره کوچ کرد

نمی‌شود از تاریخ نوشابه‌سازی ایران صحبت کرد و از مشهد حرفی به میان نیاورد. اولین نوشابه‌های شهر مشهد را سه چهار لیمونادسازیِ خیابان تهران در زمان رضاخان به بازار عرضه کردند. از دهه 30 به این‌طرف مشهد با 3کارخانه و برند معروف، بخش زیادی از بازار نوشابه ایران را به دست گرفت. سلطه‌ای که پس از گذشت 60سال هنوز هم ادامه دارد.
کد خبر : ۲۶۶۲
۱۴۰۰/۱۲/۲۱ - ۰۰:۰۰

مرکزِ امید بیماران سرطانی در محله لشگر

اگر بخواهیم روایت درستی از تاریخچه مرکز رضا(ع) داشته باشیم، باید برگردیم به اوایل دهه50؛ حدود سال‌های 52-1351. مرحوم احمد خیامی که آن روزها تازه کارخانه ایران‌ناسیونال و خط تولید پیکان را راه انداخته بود، کُلنگ یک بیمارستان و مرکز درمانی ویژه بیماران سرطانی را در خیابان کوهسنگی مشهد به زمین زد. بیمارستان سال1353 افتتاح شد. دکتر اتکینسون از انگلیس سرپرستی بخش رادیوتراپی را برعهده داشت و تعدادی دیگر از متخصصان مشهدی بدون اینکه یک ریال حق ویزیت بگیرند در این مرکز مشغول به کار شدند. احمد خیامی یک باغ سیب وقف این بیمارستان کرده بود و بخشی از سود کارخانه ایران ناسیونال و مابقی لایملکش را به مرکز رضا(ع) اختصاص داده بود.
کد خبر : ۲۲۳۵
۱۴۰۰/۱۰/۲۸ - ۰۰:۰۰

روایت نخستین دیدار سیاحان مسیحی از حرم مطهر رضوی

جهانگرد معروف مراکشی، یعنی«ابن بطوطه» که حدود سال1333 میلادی و در جریان سفرهایش به مشهد رسیده، تقریبا جزو نخستین گردشگرانی است که توانسته به راحتی وارد روضه منوره و حرم امام رضا(ع) شود و توصیفی از آن را در سفرنامه‌اش بیاورد. توصیفی که البته چندان کامل و جامع نیست و او تنها به نوشتن چند خط از این بازدید چندساعته اش بسنده می کند: «مشهد دهکده بزرگی با درختان میوه ، جویبارها و آسیاب های بسیار بود. گنبد بزرگی به زیبایی بر مقبره ای قرار گرفته و دیوارها با کاشی های رنگی تزیین شده بودند.»
کد خبر : ۲۲۰۹
۱۴۰۰/۱۰/۰۸ - ۰۰:۰۰

شهید حنایی را به خاطر یک اعتراض در تظاهرات کشتند

محمدعلی حنایی قهرمانی است که شجاعانه در مقابل ظلم پهلوی ایستادگی کرد و به شهادت رسید اما آن گونه که بایدوشاید موردتوجه قرار نگرفته و نامش در صفحات تاریخ انقلاب اسلامی مشهد گم شده است. دکتر جعفر حنایی، پسر این شهید انقلاب درباره او می‌گوید: آن زمان من هشت ساله بودم و معمولا همراه پدرم در بیشتر راهپیمایی ها حضور داشتم. در آن روز یادم است که من و مادرم، برخورد کوتاهی با ایشان در خانه مادربزرگم داشتیم و بعدها مادرم تعریف می کرد که آن روز پدرم گفته است: «جعفر را با خودت ببر؛ بهتر است در تظاهرات امروز حضور نداشته باشد.» گویی به پدرم الهام شده بود که قرار است آن روز به شهادت برسد.
کد خبر : ۲۰۶۴
۱۴۰۰/۰۹/۲۱ - ۰۰:۰۰