فاطمه رباطجزی میگوید: دوست داشتم بدانم سرنوشت خانمحمد کلمیشی چه میشود. برای پیداکردن او به روستاهای مختلف سر زدم و از راهنماییهای استاد دولتآبادی نیز استفاده کردم.
علی ملایی را این روزها میتوان در حال سبدبافی در کوچه داروغه دید. امروز مردم بیشتر راغباند سبدهایی که با چوب ارغوان بافته شده است، بخرند. این سبدها برای گذاشتن میوه، نان، سبزی، لباس و... کاربرد دارد.
مرحوم پدرم در فصل توت ششهفت کارگر میگرفت که در کنار آنها همه خانواده هم کمکدستش بودیم. از میان ما، چند نفر گوشههای چادر را میگرفتند و یک نفر بالای درخت شاخهها را میتکاند.
خواهرم در باشگاه رزمی ثبتنام کرده بود، اما بعد مدتی از رفتن منصرف شد؛ با هم به توافق رسیدیم که من به جای او به کلاس بروم. از همان اول به نظرم رشته خیلی جذاب و شیرینی آمد و بههمیندلیل مدام تمرین میکردم.
برخی معتقدند، چون این قبرستان پایینخیابان کوچکتر از قبرستان کناریاش یعنی قبرستان میر بود، به خردو معروف شد و تعدادی هم دلیل نامش را خاکسپاری کودکان در آن میخوانند.
فریبا نورزهی میگوید: زمانیکه فعالیت را در این رشته شروع کردم، درمیان دوستان و آشنایان، ورزش برای یک دختر زیاد موجه نبود، اما حالا خیلیها مشتاق شدهاند که به ورزش بپردازند.