سال 93 بود که یکی از بانوان فعال فرهنگی و پیشقدم در کارهای خیر و نیکوکارانه محله تصمیم میگیرد کلاسهای مشاوره برای خانمهای محله و دختران جوان برگزار کند. کلاسهای مشاوره، فرزندپروری، اعتماد بهنفس، خودباوری و ... این اقدام زمینهای میشود برای پایهگذاری بزرگترین کانون فرهنگی در محله میثمشمالی که طبق آمار، نه تنها هزاران نفر از دختران و بانوان محله که از محلاتی چون مهرآباد، حسینآباد، دروی، گاز و ... نیز از برنامههای آموزشی این کانون بهرهمند میشوند.
محله رده قدمتی بیش از۲۵۰سال دارد و تا ۳۵سال پیش جزو زمینهای پیرامونی مشهد حساب میشد. قلعه قدیمی رده دارای حدود هشتاد خانوار و شامل سه ده بهنامهای قلعه نو، قلعه گنابادیها و قلعه کهنه بوده است.این محله در سمت راست بولوارشمالی طبرسی و ضلع شمالشرقی میدان فجر و بزرگراه شهید بابانظر قرار گرفته است.

خیابان دهخدا که به بزرگراه شهید بابانظر راه دارد، یکی از معبرهای پرتردد محدوده پنجتن است که به دلیل مجاورت با خیابان اصلی، بار ترافیکی آن را هم کم میکند. به عبارتی بخشی از خودروهای عبوری این معبر را برای دسترسی به بزرگراه انتخاب میکنند. علاوه بر این، به دلیل وجود مراکز فرهنگی و آموزشی، این خیابان شلوغ و پرتردد است. وجود دو مسجد و دو مدرسه و مراکز فرهنگی دیگر در این معبر، دلیل ازدحام و شلوغی آن در بیشتر اوقات روز است.
فرشتهسادات حسینی که متولد سال1379 است، این روزها مشغول انجام کار تدوین فیلم است و همه حواسش معطوف آن است. علاقه خاصی به کارگردانی فیلم دارد و میداند در این حوزه موفق میشود، اما رشته تحصیلیاش ربطی به این هنر ندارد. فرشته دانشجوی مهندسی کامپیوتر است و دلیل انتخابش این بوده است که میتواند برنامهنویسی را کنار آن داشته باشد.
چندسالی میشود که قبولی در کنکور دیگر شکستن آن شاخ غول معروف نیست؛ دلیلش کمترشدن جمعیت شرکتکنندگان است یا زیادشدن تعداد دانشگاهها، موضوع بحث ما نیست. ورود به دانشگاه سخت باشد یا آسان، فرقی در احوال دوران دانشجویی ندارد. هر دانشجو داستان خودش را در عبور از سد کنکور دارد. برخی آنقدر قبل از ورود به دانشگاه سختی میکشند و درس میخوانند که ترجیح میدهند بعد از دانشجوشدن دستکم برای مدتی دور درسخواندن را خط بکشند! برخی سعی میکنند در کنار درسخواندن، خودشان را مشغول کاری دیگر کنند. عدهای هم دانشگاه برایشان صرفا محل تحصیل است و بس. روز دانشجو بهانهای است تا نگاهی بیندازیم به داستان 4دانشجو و یک مکان دانشجوپرور.
آبان1400 خبر تولد چهارقلوهای مشهدی در خبرگزاریها منتشر شد و این رویداد شادیآور، توجه خیلیها را جلب کرد. بین اینهمه خبر مرگ و رفتن در روزهای تلخ کرونایی، آمدن محمد، مهدی، رضا و فاطمهزهرا اتفاقی شیرین بود که زندگی پدر و مادر آنها را دگرگون کرد. حدود 10ماه پیش، وقتی فاطمهخانم احساس کرد حال خوشی ندارد، برای تشخیص علت به سونوگرافی رفت وفکرش را نمیکرد تا این اندازه غافلگیر شود. خبر این بود: بهزودی به خانواده کوچک سهنفرشان 4نفر دیگر اضافه میشوند. حالا فاطمه امیری و محسن سلیمانیفر، زوج جوان مشهدی، که ساکن محله میثم شمالی(رده) بودند، صاحب 4فرزند دیگر شدهاند و گرمای زندگیشان چندبرابر شده است.
درباره وقف زمین برای مسجد و مدرسه زیاد شنیدهایم، اما وقف زمین برای کتابخانه کمتر اتفاق افتاده است. روایت این هفته ما وقف مال برای ترویج فرهنگ مطالعه در یک منطقه پیرامونی است.
تعریف کتابخانه امیرحسین فردی را زیاد شنیده بودم؛ مجموعه مردمی و خودجوش در طبرسیشمالی که به همت چندجوان جهادی پا گرفت و زیرنظر هیچ سازمانی نیست. در ابتدای تأسیس، کتابها اهدایی بچههای محله بود و نیازشان به مطالعه را تأمین میکرد. اکنون 12سال از آن روزها میگذرد و مجموعه به همت همان گروه خودجوش و جوانان جهادی کارش را ادامه میدهد، البته با 10هزار جلد کتاب و 3هزار عضو.
حدود 30سال پیش، زمانی که هنوز کوچه پس کوچه های خیابان گاز بی نام ونشان بودند و خاکی، شیخ حسن نامی تصمیم گرفت خانه اش را به مسجد تبدیل کند؛ خانه ای شیروانی که تنها اتاق بزرگ آن هم میهمان پذیر بود، هم مکتب خانه کودکان و هم محلی برای برپایی نماز و مراسم عزاداری ائمه(ع). چندسال پس از وقف مسجد ، به وصیت شیخ، گوشه ای از آن بنا آرامگاه ابدی حاج شیخ حسن شد؛ جایی درست نزدیک به پله های ورودی مسجد و در اتاقکی قفل زده.