منطقه ۸

منطقه ۸

منطقه‌ای با تاریخ کهن

منطقه ۸ از مناطق قدیمی مشهد است و بسیاری از محله‌های برخوردار مشهد قدیم همچون سراب، سرشور و ارگ را در خود جا داده است. اعیان و بزرگان شهر از همان ابتدا به سکونت در «سراب» که سرِ آب قنات قریه سناباد بوده تمایل نشان دادند. محله سرشور که از شهرنشین‌ترین محله‌های مشهد قدیم بوده، امروز نیز با برخورداری از مغازه‌های تجاری، خانه‌های تاریخی، هتل‌آپارتمان‌ها و... نبض شهر مشهد است. بازار سرشور که از ۴۰۰سال پیش گذرگاه زائران برای تشرف به حرم مطهر بوده است و همچنین بازارچه سراب، به‌تازگی احیا شده‌اند. خیابان ارگ مدرن‌ترین خیابان مشهد قدیم است و در گذشته، پاتوق روشن‌فکران و اهل فرهنگ بوده است. بوستان‌های کوهسنگی و باغ‌ملی در این منطقه در روز‌های مختلف سال میزبان جمع زیادی از شهروندان و زائران هستند. ۹ بیمارستان بزرگ مشهد در این منطقه شهری قرار دارد که به بیماران مختلفی از گوشه‌وکنار کشور خدمات می‌دهند. به‌دلیل وجود ۲ کنسولگری پاکستان و افغانستان، حضور شهروندان این ۲ کشور در این منطقه محسوس است. شهرداری منطقه ۸ مشهد سال ۱۳۷۸ شکل گرفته و در مساحت ۱۹۳۶ هکتاری آن ۹۳ هزار نفر زندگی می‌کنند.

گپ و گفتی با خیران گمنامی که هر هفته برای کارتن خواب‌ها غذا می‌پزند
ما گروهی مردمی هستیم که هفته‌ای یک‌بار در این مکان دور هم جمع می‌شویم و با کمک یکدیگر یک وعده غذایی آماده می‌کنیم و به حومه شهر مانند کال اسماعیل‌آباد، جاده قدیم، قلعه ساختمان، انتهای سیدی و... برای کارتن‌خواب‌ها، همان‌هایی که سقف روی سرشان نیست می‌بریم و غذا را بین آن‌ها توزیع می‌کنیم. در واقع این غذا بهانه‌ای است تا با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم و بتوانیم آن‌ها را به اردوگاه ترک اعتیاد ببریم.
پرسه در کوچه ارگ
روزگاری به اقتضای مجاورتش با قبرستان «میرهوا» و مسیحی‌نشین بودنش، در آن تابوت می‌ساختند و دوره‌ای عکاس‌خانه‌های مختلفی برای گرفتن عکس ارباب رجوعان اداره ثبت در آن مشغول به کار بودند. با برچیده شدن بساط سوگواری و محو شدن قبرستان‌ها، با راه‌اندازی سینماها و کلوپ‌های مختلف، کوچه ارگ میزبان بنگاه‌های شادی و فروشگاه‌ها و تعمیرات ساز و آواز می‌شود و کم‌کم آنتیک و عتیقه‌فروشی و بعدها سمساری و امروز ملغمه‌ای از هر دوی این‌ها به علاوه تعداد زیادی فروشگاه دست چندم‌فروشی ارزان قیمت.
جانبازان رهبران این نهضت‌اند
عباس آقا سال 1344 در خیابان شوش مشهد متولد شد. او هم مانند بسیاری از هم‌سن و سالانش در آن دوران منتظر بود تا به سن قانونی برای اعزام به جبهه برسد، آخر او در زمان پیروزی انقلاب اسلامی، 14سال بیشتر نداشت ولی حال و هوای معنوی محله و تأسیس پایگاه بسیج شهید محمد منتظری توسط مرحوم حاج آقا پورحسینیان سبب شد مشتاق رفتن به جبهه باشد، هر چه تلاش کرد زودتر از موعد مقرر به جبهه برود فایده‌ای نداشت و در نهایت منتظر رسیدن وقت موعود ماند.
بلندقامت‌ترین دخترنوجوان ایران در تیم ملی والیبال
برای اثبات توانایی‌هایش کاری نبوده که نکرده باشد و عنوانی نبوده که به دست نیاورده باشد اما باز هم در مشهد ارگان و تیمی پیدا نشده که از مبینا سادات غفاریان و دیگر ورزشکاران بااستعدادی مانند او پشتیبانی ‌کند. این ورزشکار 15ساله والیبال فقط 6سال است که رشته ورزشی والیبال را به‌طور حرفه‌ای آغاز کرده، اما در همین مدت او با داشتن 190سانتی‌متر قد، لقب بلندقامت‌ترین دختر نوجوان ایران را به دست آورده است.
گذری در بولوار برادران شهید خلیلی
بولوار شهیدان خلیلی که در گذشته با نام زکریا شناخته شده بود، قدمتی بیش از 50سال دارد. این معبر به 2خیابان شهید دکتر بهشتی و شهید جهان‌آرا متصل می‌شود. در این خیابان منزل خانواده شهیدان خلیلی، شهید امینیان، شهید ناصرالشریعه و شهید جلائیان است.
چمدان‌هایی برای جابه‌جایی کرونا
سرتاسر «پایانه مسافربری امام رضا(ع)» بنرهایی نصب شده که از مسافران خواسته بلیت خود را اینترنتی تهیه کنند و بدون بلیت وارد پایانه نشوند. همان‌طور که به سمت ورودی سالن‌های پایانه می‌روم، دستگاه یکی از این سامانه‌‌ها را می‌بینم. برای گرفتن بلیت پای دستگاه می‌روم، اما پس از چند بار تلاش موفق به تهیه بلیت نمی‌شوم و هربار این متن «امروز بلیتی به مقصد شما موجود نیست» روی صفحه دستگاه ظاهر می‌شود. قید خرید بلیت را می‌زنم و به سمت سکوی اتوبوس‌ها می‌روم، اما با تغییراتی که در پایانه اجرا شده دیگر امکان ورود، بدون بلیت ممکن نیست. اقدامی که به نظرم جلوی حضور افراد سودجو و بزهکار را گرفته و باعث ارتقای امنیت زائران شده است.
در فرهنگ جبهه «کار نشد ندارد»
شنیده ام فریدون حسین زاده، فرمانده گردان ۲۱ امام رضا(ع) در دوران دفاع مقدس ، از آن جانبازان شیمیایی اعصاب و روان است که هیچ وقت به دنبال ثبت جانبازی خود نرفته و از این حق قانونی خود استفاده نکرده است. وقتی دلیل مراجعه نکردنش به بنیاد جانبازان را جویا می شوم، درحالی که لبخندی بر لب دارد، تنها با یک جمله پاسخ می دهد: با دیگران کاری ندارم. هیچ کس را هم برای رفتن یا نرفتن، داشتن یا نداشتن درصد جانبازی سرزنش نمی کنم، اما درون خودم معتقدم با خدا معامله کرده ام و نیازی به این موارد ندارم.