مشغلههای فراوان زندگی هیچگاه باعث نشده است تا در طول 25 سال حضور داوطلبانهاش در جمعیت هلال احمر ذرهای احساس خستگی و یا پشیمانی کند، حسین فرخ نیا میگوید: هنوز هم امدادرسانی و آموزش امدادگران برایش لذتبخش است: روزی که امدادگری را شروع کردم فقط به خاطر علاقه خودم بود، وقتی هم که وارد جمعیت شدم، علاقهام بیشتر شد. دوست داشتم به مردم خدمت کنم و چه کاری بهتر از فعالیت در جمعیت هلالاحمر؟
مراسم کوچکی برای ازدواج یکی از بستگان برپا بود که من نیز به آن دعوت شده بودم. زمانی که به میهمانی وارد شدم و خودم را معرفی کردم چند خانم با تعجب به یکدیگر نگاه و کمی پچ پچ کردند تا اینکه یکی از آنها اسم من را دوباره تکرار کرد و سپس گفت گواهی ولادت فرزند اول خانمی که دارد ازدواج میکند با نام من صادر شده است. پسر جوان را صدا کردند و من را نشان او دادند و گفتند تو را به دنیا آورده است، پسر نیز برایش بسیار جالب بود، حس خوشایندی بین همه ما وجود داشت!
هر روز و هر لحظه برای من خاطره است. مادری با فشار خون بالا از شهرستان کرمان به بیمارستان آمده بود که سابقه 10سال نازایی داشت اما با مراقبتهایی که انجام شد نوزادی سالم به دنیا آمد و آن لحظه که مادر و نوزاد با حال خوب بیمارستان را ترک میکردند از اینکه آنها را سالم میدیدم و کار گروهی به نحو احسن خود را نشان داده بود، احساس خوب و شیرینی داشتم. در سالهای کاریام همیشه از خدا خواستهام که هیچگاه نوزادی در دستان من نمیرد و خداراشکر تاکنون چنین اتفاقی برایم نیفتاده است. از نظر من مادرانی که زایمان میکنند بزرگترین افرادی هستند که میتوانند برایم دعا کنند و دعایشان بیپاسخ نمیماند.
محمدآقا همان اوستا رنگرزِ قدیمی محله چهنو است که این روزها بهدلیل کهولت سن، خانهنشین شده و زمام کار را به دست پسرش سپرده است. روزی روزگاری رنگرزی کوچک او آنقدر سر زبانها افتاده بود که کوچه آیتالله صدوقی5 در محله چهنو به کوچه رنگرزی معروف شده بود. محمد زنگنه حالا ٩٢سال را رد کرده است. تا همین چند سال پیش، تمام شهر را پیاده گز میکرده، صبحها پای پیاده میرفته حرم و از حرم به خانه برمیگشته غروبها هم برای نماز جماعت به مسجد محله میرفته است. تمام تاب و توانش را در این سن و سال مدیون روزهای جوانی است. یا در کارگاه رنگرزی مشغول کار بوده یا در زورخانهها مشغول کشتی و ورزش.
محمد ابراهیم رحیمی میگوید: در تهران که مغازه ساعتسازی داشتم مردان بسیاری برای تزیین ساعتهای مچی خود با طلا و الماس به مغازه میآمدند. قیمت برخی از این ساعتهای الماس نشان با پول امروز به 200میلیون تومان و حتی بیشتر هم میرسید. برخی از این ساعتها به دلیل زیبایی و طراحی خاصی که دارند امروز به عنوان عتیقه در کلکسیونهای ساعت نگهداری میشوند.
وقتی کسی از چهاردهسالگی حرفهای را دنبال کند، معلوم است که در جوانی، پیر کار میشود. او آنقدر شیفته هنر منبتکاری است که در همان سالهای نوجوانی قید ادامه تحصیل را زده و همه وقتش را وقف نقشزدن روی چوب و تراش ظریف آن کرده است. تا پیش از خدمت سربازی پیش اوستامحمدرضا کار کرد و پس از آن همراه پسرخالهاش که کارگاه نجاری داشت، منبت را شروع کرد. یکی از مشکلات کار آنها این است که این حرفه ناشناخته مانده است و تعریف دقیقی برای آن نیست. متأسفانه جوانان هم علاقهای برای آموزش آن ندارند، درحالیکه منبت هنری است که در ایران بیش از هزارو 500 سال قدمت دارد.
بازار گل خیام یکی از مراکز اصلی فروش انواع گلهای طبیعی، مصنوعی و لوازم جانبی است. در میان مغازههای فراوانی که در این بازار وجود دارد تعداد کمی هستند که هم تولیدکننده و هم فروشنده گل باشند. چون تولید به مراتب سختتر و پرهزینهتر از خرید آن است. تولید گل نیاز به هزینه و مجوزهای زیادی دارد به همین دلیل خیلی از گلفروشان در این مجتمع ترجیح میدهند فقط فروشنده باشند.
رضا عفتی یکی از گلفروشان بازار گل خیام است که از 10سال قبل تولید و پرورش گلهای طبیعی را شروع کرده است و یکی از افراد موفق در این شغل شناخته میشود.