یک طناب خریدم و وارد صحن که شدم، دخیل بستم. هرکس میپرسید: «برای چه دخیل بستی؟» میگفتم: «سرطان دارم.» واقعا هم اعتیاد مانند سرطان است و شاید از آن وحشتناکتر.
اسماعیل عطش خاصی برای یادگرفتن داشت. درکنار کارش و سختیهایی که داشت، عصرها به کتابخانه میآمد و تست میزد. نتایج دانشگاه که آمد، او رشته مکانیک قبول شد.
گلخانه نیری حدود ۴۰ سال است که در حدفاصل خیابان قرنی و چهارراه مجد، گل و گیاه مشهدیها را تأمین میکند.
سالهای دور یکی از محورهای سماورسازی مشهد ۲ مغازه به هم چسبیدهای بود که تولیداتش بازار پر فروشی داشت. برزنونیها در این حوالی بنام و پرسابقه هستند. علیاصغر برزنونی هنوز هم پایبند حجرهاش است.
سیدمجتبی ذبیحی از دوره راهنمایی، آنقدر عاشق سرود بود که دستآخر شغلش همین شد، مربی سرود! او اکنون در کارنامه خود، رتبههای برتر کشوری زیادی دارد.
محسن شهرستانی تعریف میکند: سال ۵۵ یا ۵۶ بود که برادرم سیدجواد، برای اولین بار ماهیان تزئینی و آکواریومی را به مشهد آورد.
بهدنبال یک اتفاق ساده، موقعیت شغلی عبدالحسین خبازی تغییر میکند و این تغییر خوشایند، او را به آرزوی قلبیاش که مهندسشدن بود، میرساند.