آیت الله مروارید

گذری بر تاریخ دفن اموات در حرم مطهر رضوی
از همان وقتی که حضرت رضا(ع) را در باغ حمیدبن قحطبه طوسی به خاک سپردند، دفن جنازه نیز دراین ارض مقدس مرسوم شد. ابتدا مخصوص سرشناسان و منتقدان بود و پس از مدتی با پا گرفتن تشکیلاتی در اطراف حرم مطهر رضوی که خادم و نگهبان داشت، دفن پیکر در اطراف بارگاه شکلی همگانی پیدا کرد. همین هم عاملی برای گسترش گورستان ها در شهرهای مذهبی شد؛ که قبرستان قتلگاه و عیدگاه نمونه آن هستند. همچنین رفته رفته از نظر فقهی هم «نقل جنائز» و جابه جایی آن ها برای دفن اولیه یا دفن دوباره در مکان های مقدس جایز شمرده شد و این مهم، رواج این موضوع را به عنوان یک خواسته افزایش داد.
دعا برای شاه را قدغن کردیم
تا همین یک سال‌و‌خرده‌ای پیش که حاج‌محمود اکبرزاده از دنیا رفت، قطعا می‌شد او را مجموعه بی‌نظیری از روایت‌های شفاهی هیئت‌های مشهد دانست؛ روایت‌هایی با جزئیات فراوان که فقط از یکی مثل او توقع می‌رفت. یکی مثل او یعنی آدم خوش‌حافظه‌ای که از ریز خاطرات انجمن «نگارنده» و «فرخ» گرفته تا خرده‌اتفاقات هیئت‌های دوران شاه را خیلی خوب به یاد داشت و آن‌چنان‌که خودش تعریف می‌کرد، یک روز که لازم بود، 272‌بیت شعر را در اتوبوس بین راه یزد و تهران حفظ کرده بود. متن پیش رو که برگرفته از گفت وگویی منتشر نشده با ایشان در سال‌های گذشته است، کلیاتی است از آنچه حاج‌محمود از هیئت و انقلاب در دهه‌40 و 50 در خاطر داشت و حالا برای نخستین‌بار منتشر می‌شود.
مبارزه علیه رژیم شاه از مدرسه
احمد عطایی‌مقدم و محمد ناظری‌توکلی از انقلابیون کم‌سن و سالی بودند که برای به ثمر نشاندن نهال نوپای انقلاب هر آنچه در توان داشتند در طبق اخلاص گذاشتند. از کشیدن تمثال دیو مانند محمدرضا شاه پهلوی تا پخش اعلامیه و تکثیر آن‌ و حضور پا به پای بزرگ‌ترها در راهپیمایی‌ها و تظاهرات. قرارمان برای گفت‌وگو با این دو انقلابی دیروز در یکی از روزهای سرد بهمن در منزل احمدآقا گذاشته می‌شود تا آنچه از آن روزها در خاطر دارند بازگو کنند.‌
حبس‌کشیدن انفرادی برای آزادی جمعی
محمدرضا حیدری می‌گوید: در زندان وکیل‌آباد گروه‌هایی از جمله مجاهدین خلق، فدائیان اسلام، مارکسیست‌ها و... بودند برای همین وقتی یک نفر تازه وارد زندان می‌شد هر کدام از این‌ها سعی می‌کردند او را به عقاید خود نزدیک کنند. یکی از برکاتی که حضور بزرگانی چون شهید هاشمی‌نژاد در زندان برای انقلابیون داشت، این بود که با تحکیم اعتقادات افراد، نمی‌گذاشتند جذب دیگر گروه‌ها شوند.
جنایت در بیمارستان امام رضا(ع)
غروب 23‌آذر‌1357 خورشیدی، برابر با 13‌محرم 1399هجری‌قمری، مشهد، چیزی شبیه غروب کربلاست. چند‌ساعت پیش، هوای مشهد آفتابی بوده، آفتاب که نه، نیمه‌جان نوری با تابشی بی‌رمق در دهان یخ آسمان، یخ از جیغ گلوله‌های خلاص بر سینه‌ها، سرها، دست‌ها و شعارها. یکی می‌پرسد: «‌پس بچه‌ها! بچه‌ها کجایند؟» بعد فریاد ضجه و شیون ده‌ها مادر با صدای پاهایی که هراسان، پله‌های بسیاری را بی‌نشان بالا و پایین می‌دود، در‌هم می‌آمیزد تا روز سیاه مشهد در پاییز‌1357 رقم بخورد؛ روزی که با « کودک‌کشی» به پایان رسید اما همیاری و اتحاد مردم در دفاع از آرمان‌هایشان آن را در تقویم‌ها «روز همبستگی ملی» ثبت کرد.