منافقان برای اینکه مرا بترسانند، چندینبار تهدیدم کردند. مغازه آرایشگریام را به آتش کشیدند و حتی یکبار با پیشنهادی از من خواستند که یک کیف دستی حاوی نارنجک را در خانه آیتالله شیرازی بگذارم، اما پاسخ صریح منفی من به این پیشنهادهای شوم، آنها را عصبانی کرد. دو موتورسوار قصد جانم را کردند که از آن مهلکه جان سالم بهدر بردم.این بخشی از صحبتهای علیاصغر سرابی است که آرایشگر اختصاصی علمای مشهد پیش از انقلاب بوده است.
محمدرضا حیدری میگوید: در زندان وکیلآباد گروههایی از جمله مجاهدین خلق، فدائیان اسلام، مارکسیستها و... بودند برای همین وقتی یک نفر تازه وارد زندان میشد هر کدام از اینها سعی میکردند او را به عقاید خود نزدیک کنند. یکی از برکاتی که حضور بزرگانی چون شهید هاشمینژاد در زندان برای انقلابیون داشت، این بود که با تحکیم اعتقادات افراد، نمیگذاشتند جذب دیگر گروهها شوند.
این روایت زنی است که همهجوره پای انقلاب اسلامی ایستاده است. او گواه یک سبک زندگی انقلابی است. بیش از اینکه به اسم و فامیل معروف باشد، به همسر حاج حیدر معروف است. نامش فاطمه فکور یحیایی و مادر شهید است، از آن زنانی که انقلابی زیسته است و همچنان با انقلاب اسلامی و ارزشهای انقلابی زندگی میکند. او پیش از انقلاب همه طلا و جواهراتش را برای کمک به رشد و شکلگیری انقلاب اسلامی نزد آیتالله خامنهای میفرستد و همچنان اگر لازم شود، فرش زیر پایش را هم برای انقلاب هدیه میدهد. اگر جرئت کنی و از او بپرسی آیا از این سبک زندگی خسته نشده است،اخمی عمیق میکند و میگوید: هیچوقت پشیمان نمیشوم. هر قدمی که زمان انقلاب برمیداشتم برای امام(ره) و قبول خاطر او بود.
سیدرضا تفضلی میگوید: در رفتوآمدهای مخفیانهای که به خانه آیتالله شیرازی داشتم، با امام خمینی (ره) و قیام ایشان آشنا شدم. بعد از این آشنایی نیز پای ثابت جلسات سخنرانی آیتالله خامنهای ، آیتالله واعظ طبسی و شهید هاشمینژاد شدم و خیلی زود مورد اعتماد رهبران انقلاب مشهد، به ویژه آیتالله خامنهای ، قرارگرفتم و به عنوان نماینده ایشان و مبلغ انقلاب در منطقه وکیلآباد و روستاهای اطراف فعالیتم را شروعکردم. اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) را تکثیر میکردم و در بین اهالی محله وکیلآباد و روستاهای اطراف چون پاچنار، قاسمآباد، نوچاه و... پخش میکردم.
یکی از این زنان تاریخساز مشهدی، فاطمه عمادالاسلامی است که همه او را بهعنوان همسر شهید کاوه میشناسیم، اما شاید کمتر کسی بداند که عمادالاسلامی یکی از مبارزان سیاسی و زنان مبارز قبل از انقلاب اسلامی بوده که صبر و شجاعتش در زمان انقلاب و جنگ برای همگان الگو بوده است.
به بهانه ایام دهه فجر پای خاطرهگویی عمادالاسلامی از زنان مبارز انقلابی تپلالمحله و نوغان مینشینیم و او از خاطرات ناگفتهاش درباره مبارزات و راهپیماییهای آن روزها برایمان روایت میکند.
بسیاری از شهیدان دوران پهلوی غریبانه در آرامستان خواجه ربیع دفن شدهاند و علتش نیز واضح است. مخالفت با حکومت وقت و مبارزه تا سر حد شهادت جایی برای نام بردن از آنها در آن روزگار باقی نمیگذارده است، اما امروزه بر تاریخنگاران و پژوهشگران این شهر فرض است که تا فرصت باقی است و والدین و نزدیکان این شهیدان در قید حیات هستند به سراغ آنها رفته و قصه پرالتهاب مبارزات و شهادت آنها را تدوین کنند. این تاریخ نگاری آینهای خواهد بود که هویت تاریخی ما در آن بازتاب داده میشود.
در آن زمان هر محله برای مبارزه انقلابی پاتوقی داشت. دریادل مسجد زیاد داشت، اما، چون مرحوم آیتالله بختیاری و فرزندان و دامادش از سرشناسهای مبارزه بودند و از بعد اجتماعی هم مردم آنها را قبول داشتند، فعالیتهای این محله بیشتر در تکیه علیاکبریها، مغازه بافندگی نزدیک آن و زیرزمین خانه آیتالله محامی انجام میشد. مرحوم محامی وقتی پیامی از امام (ره) دریافت میکرد یا قرار بود اطلاعیهای به مردم بدهد، من و چندنفر دیگر را صدا میکرد که یواشکی در تکیه همانها را در قالب شبنامه با خط خوش مینوشتیم. بعد از آن شبنامهها را داخل لباسهایی که در کارگاه بغلی مسجد بافته بودیم و من هم یکی از کارگرهای آن بودم، مخفی و بین مردم محله توزیع میکردیم.