جهیزیه

از فرش تا عرشِ «حسین مسجدی»
هنوز یادش است که سینی چای را او میان نمازگزاران مرد و زن تعارف می‌کرده است. با همین کارها به‌مرور مسجد جایگاهی در زندگی‌اش پیدا کرد که همه مأمن و پاتوق اصلی‌اش به همان‌جا ختم می‌شد. اگر جایی در مسجد نیاز به تعمیرات داشت یا در اقلام موردنیاز کم‌وکاستی بود، رسیدگی به این کارها را به او واگذار می‌کردند. خبره‌شدنش در این مسیر موجب شد مسئولیت کامل مسجدداری را در همان سن نوجوانی به او بدهند. به این ترتیب هر کاری را که به 2مسجد درویش و امام‌هادی(ع) مربوط می‌شد، او باید مدیریت می‌کرد و چم‌وخم همه‌چیز را در دست داشت.
دنیای عروسک‌ها در خانه‌های «گوندوک»
زمانی که ایده راه‌اندازی کار عروسک‌سازی به ذهنش می‌رسد، هیچ سرمایه‌ای در بساط ندارد که بتواند مواد اولیه را تهیه کند، اما باز هم نمی‌گذارد ناهمواری ریل، او را از مسیر منحرف کند. یک میلیون تومان از دوستش قرض می‌کند و با همان مبلغ، جوراب، چشم، پارچه و هر چیزی برای ساخت یک عروسک لازم است تهیه می‌کند. «خیلی‌ها می‌گویند با دست خالی نمی‌شود کاری را شروع کرد، اما من این کار را انجام دادم. مبلغی را که از دوستم قرض کرده بودم در اقساط پنجاه‌هزارتومانی به او برگرداندم.»
جهیزیه‌اش با من!
فاطمه مشمول 20سال پیش با تهیه یک جهیزیه ساده به دنیای محرومان وارد شد، هرچند خودش هم اوضاع و احوال مالی آنچنانی ندارد، خانه‌ای با 2اتاق کوچک که آن هم تا سقفش اسباب و اثاثیه‌ چیده شده و انتظار یک عروس و داماد جدید را می‌کشند. او دراین سال‌ها به‌خوبی درک کرده‌است که در کارخیر حاجت هیچ استخاره نیست!
خرید از ترس گرانی
«شنیدم برخی از مغازه‌ها فروش اقساطی دارند به همین دلیل آمدیم تا برای ۳ دخترم جهیزیه بخریم. دلیل آن هم این است که با روند افزایش قیمت‌ها اگر از الان شروع نکنم دیگر به تکمیل جهیزیه آن‌ها قادر نخواهم بود. البته الان هم دیر است و اگر می‌دانستم شرایط این گونه می‌شود از بدو تولد آن‌ها این کار را شروع می‌کردم.»
هدیه آزادی به ۱۹ زندانی
سال‌های سال به‌دلیل مبلغی ناچیز پشت میله‌های زندان روزگار می‌گذراندند. بعضی‌هایشان قرض بالا آورده بودند، بعضی‌ها هم ناخواسته مرتکب جرم شده بودند و در حسرت یک روز آزادی و زندگی بدون دغدغه بودند. اما ناگهان ورق برمی‌گردد و ماجرای نجات کلید می‌خورد. جلوی در زندان به دنبالشان آمده‌اند تا آن‌ها را به زیارت امام رضا(ع) ببرند و بعد هم تا دم در خانه‌شان بدرقه کنند. بهت زده‌اند و حیران. حال و هوایشان وصف‌ناپذیر است. «زهرا شاهدی» خیّری از اهالی محله چهنو است که با کمک هم‌گروهی‌های خیرش در فضای مجازی، لذت رهایی از بند را به زندانیان هدیه داده‌اند.
بی‌بی ‌طاهره، مادر عروس و دامادهای «دریادل» است
13سال است که عروس‌ودامادها او را می‌شناسند. 13سال است که اجازه نداده است عروس یا دامادی برای جهیزیه یا خرج عروسی ناامید از در خانه‌اش برود. درباره بی‌بی‌طاهره صحبت می‌کنیم. مادربزرگ کوچه بهارنو بهجت23. کسی که تا به امروز اگر گاهی خودش و اطرافیانش را فراموش کرده است، انجام کار خیر را هرگز. او بزرگ‌شده همین محله، یعنی دریادل، است و به قول همسایه‌هایش به گردن محله حق بسیار دارد. پیر و جوان او را دوست دارند و وقتی نشان خانه‌اش را می‌پرسی، از چند کوچه‌ آن‌طرف‌تر نشانی‌اش را می‌دهند.
کوره‌هایی که کور شد
کوره مغازه علی‌محمد عباسی در محله گاز چندماه خاموش بود و بعد هم جمع شد و یکی‌دو ماه می‌شود که جای کوره را پر کرده‌اند و انگار نه انگار که سال‌ها بوی تند تیزاب و قلعش تا بیرون مغازه هم می‌رفته است. هیچ‌کس نام فامیلی‌ او را نمی‌شناسد و همه حاج‌عباس مسگر صدایش می‌کنند. از سر عادت هرروز در مغازه‌ای را باز می‌کند که هیچ رونقی از گذشته برایش نمانده است و به قول خودش بعضی از روزها حتی هزار تومان هم دشت نمی‌کند. حاج‌عباس هنوز وقتی حرف می‌زند، گهگاه تک‌سرفه‌ای همراهش است. سرفه‌ها و درد عضلانی دست و پایش برمی‌گردد به سال‌ها کارکردن با تیزاب و قلع.