داور

گذشتِ مهم‌تر از پیروزی به روایت پیش‌کسوت هندبال محله سجاد
ورزش حس جوانی می‌دهد و انجام آن برای همه ضرورت دارد. حرف از سلامت و تندرستی است. با ورزش روحیه فرد جان می‌گیرد و افسردگی از او دور می‌شود. ورزش در زندگی من نیز تأثیر مثبت داشته است. روحیه خوب را به من ارمغان داده است به گونه‌ای که از آن انرژی می‌گیرم. آنچنان به هندبال علاقه‌مند هستم که هر زمان مسابقه‌ای می‌بینم یا مطلبی می‌خوانم حس می‌کنم خودم آنجا هستم. با اینکه بازنشسته شده‌ام، همچنان پیگیر ورزش هستم و اخبار و اطلاعات را دنبال می‌کنم. هیچ وقت نمی‎توانم بی‌‎احساس از کنار هندبال بگذرم.
برنامه‌ریزی، عامل موفقیت داور ملی تجربه‌نگاری
در ابتدا اعتقاد بسیاری بر این بود که یک زن نمی‌تواند از عهده کار برآید اما خوشبختانه توانستم سربلند بیرون بیایم. از همان سال تاکنون دبیر نظام پیشنهادهای دانشگاه هستم. برای این مسئولیت نیز تلاش کردم و در نهایت در این زمینه سردمدار شده و از وزارت بهداشت نیز پیشی گرفتیم. علاوه بر مسئولیت‌های کاری، عضو عوامل اجرایی و دبیر اجرایی همایش‌های ملی نیز بودم و به همین دلیل با حوزه‌های مختلف دانشگاه همکاری داشتم. در جایگاه کاری خود به دنبال این بودم که مؤثر باشم.
داور بین‌المللی فوتبال ساحلی کشور می‌گوید شهری که روزگاری لیگ برتری داشته حالا یک زمین ندارد
ما قاضی میدان هستیم و باید عدالت را اجرا کنیم. عملکرد موفق و کیفیت قضاوت باعث می‌شود مورد قبول دیگران قرار بگیری. زمانی که دیگران داور را قبول داشته باشند از او تبعیت می‌کنند. تمام داور ان ایرانی هدفشان اجرای عدالت است و با این هدف وارد زمین بازی می‌شوند. با این حال ممکن است اشتباه شود. اگر VAR (کمک داور ویدئویی) در کشور ایجاد شود از این اشتباهات کوچک هم جلوگیری خواهد شد. خدا را شاکرم که تاکنون اشتباهی انجام نداده‌ام که منجر به تغییر بازی شده باشد. برقراری عدالت حس خوبی برای داور به همراه دارد.
روایت سفر‌ دوچرخه‌ای دبیر ورزش بازنشسته از مشهد به کربلا
وقتی که من نمازم را شروع کردم خادم مسجد از داخل آبدارخانه نوشته پشت لباس من را خوانده بود. نماز را که خواندم دیدم کسی بالای منبر رفت و بلندگو را در دست گرفت و شروع به چاوشی خواندن کرد؛ هر که دارد هوس کرببلا بسم‌ا...،هر که دارد سر سودای خدا بسم‌ا... اهالی آمدند، دستم را گرفتند و مرا بالای مسجد نشاندند. سفره پهن کردند و غذایی دور هم خوردیم. التماس دعا گفتند و... آخر شب که شد هر کسی دست من را می‌کشید که به خانه خودش ببرد، گفتم نه یا در مسجد به من جا بدهید یا بیرون از اینجا اردو می‌زنم.
گله‌ داور جهانی کاراته: بی‌پولی معضل بزرگ ورزش پایه
دی‌ماه سال گذشته مسابقه‌ای در شیراز برگزار می‌شد که اگر نمی‌رفتیم، جای اسم تیممان خالی می‌ماند. برای رفتن به شیراز ون کرایه کردیم. 2نفر از مادران شاگردانم هم ما را همراهی می‌کردند که در مجموع 8نفر بودیم. در مسیر راه ون خراب شد. ما 10ساعت در سرمای هوا در کویر گیر کردیم و تا صبح از سرما لرزیدیم. فقط یک مرد همراهمان بود و هیچ‌کسی نبود که به دادمان برسد. صبح خودرویی رد شد و ما را تا پمپ‌بنزین بکسل کرد. از آنجا 2پژو کرایه کردیم. کرایه آن 2خودرو را از هزینه خوردوخوراکمان دادیم. تا به شیراز برسیم، 35ساعت طول کشید. بچه‌ها سرما خورده بودند و با تب 40درجه روی تاتامی رفتند و مسابقه دادند.
کشتی‌گیری که از داوری ضربه خورد، خودش داور بین المللی شد
در مسابقات بین‌المللی افغانستان من در حال کشتی گرفتن با حریف بودم، غدیر هم در تشک کناری با حریف پنجه در پنجه انداخته بود. تمام هوش و حواسم به غدیر بود و بلافاصله بعد از پایان کشتی، درحالی‌که از حریف شکست خورده بودم، خود را به کنار تشک کشتی غدیر رساندم و با صدای بلند گفتم: «غدیر کمرش را بگیر و بلندش کن». غدیر همین کار را کرد. سالن با این حرکت منفجر شد.
یک دعوت ساده، محسن سعیدی را تا سرداوری آسیایی بیسبال پیش برد
محسن سعیدی ماجرای آشنایی سرنوشت‌سازش را این‌گونه روایت می‌کند: سال 80بود و به اتفاق دوستان به نمایشگاه بین‌المللی رفته بودیم. در حال قدم زدن و بازید از غرفه‌ها بودیم که پسری حدود 21 ساله مقابل من ایستاد. پرسید ورزشکاری؟ آن زمان اوج آمادگی جسمانی را داشتم و به اصطلاح روی فرم بودم. با اعتماد به نفس خوبی گفتم بله، ورزشکارم. گفت می‌خواهم تو را با یک ورزش جدید آشنا کنم. از او توضیح خواستم. او گفت بیسبال.