هر معبری داستان خودش را دارد اما سرگذشت بعضی کوچهها، شنیدنیتر است. کوچه شهید شیرودی2 یکی از همان گذرگاههای خاص است که 70، 80سال پیش تا چشم کار میکرد باغ توت و انگور بود و دیوارهای گلی و تک و توک خانههای ویلایی. اهالی آن هم بیشتر کشاورز و باغدار بودند و میوه بیشتر میوهفروشیهای شهر از همینجا تأمین میشد.اما حالا این کوچه آسفالت و جدولکشی شده است و شلوغی و ترافیکی آن که خودروهای گذری باعث و بانیاش هستند دست کمی از ترافیک معابر اصلی ندارد. وجود چهار مدرسه قدیمی و بنای جعفریه که روزگاری محل آمد و شد طلاب جوان بود آن را به کوچهای با سبک و سیاق آموزشی تبدیل کرده است.
کوچه بوکانی5 یکی از معبرهای فرعی خیابان پنجتن45 است. در میانه کوچه خانههای سازمانی شهرداری به چشم میآید که جریان استقرار ساکنان آن به ساخت طرح کمربند سبز مشهد (صدمتری شهیدبابانظر) در دهه 70 برمیگردد. مدیریتشهری آن زمان مجبور شد در عوض منازل مسکونی که در طرح قرار گرفتند، به مالکان جای اسکان بدهد و خانوادهها به این محدوده منتقل شدهاند. بافت فرسوده و قدیمی این کوچه و کوچههای همجوار ایجاب میکرد بهدلیل کمکردن خطرات احتمالی، خانه داوطلبان هلالاحمر(سال 1389) پا بگیرد.
کوچه شهید کلاهدوز 24/2 (شهید حمیدرضا مانی)، یکی ازکوچههای محله شهید کلاهدوز است. قدمت آن به 50سال پیش برمیگردد. آنزمان این کوچه تا چشم کار میکرده زمین خاکی بوده است. به مرور منازل ویلایی بزرگی در آن احداث شده و کوچه از 30سال پیش رونق گرفته است. یک سر این کوچه به خیابان شهید صادقی۳ و انتهای آن به خیابان شهید کلاهدوز۲۴ میرسد.
خیابان نکاح با تمام تغییر و تحولات ساختاری، هنوز اصالت و هویت خود را حفظ کرده است.
میان رفتوآمد پرهیاهوی خودروها و گذر شتابان رهگذران، جایی در دل نوین شهر الهیه دیده میشود که به «کوچه مدرسهها» شهرت دارد. کوچه رحمانیه ۱۷ برخی از مهمترین مراکز آموزشی منطقه ۱۲ را در میان گرفتهاست.
نگاه تاریخی به این کوچه چند نام را برجسته میکند که حاجابراهیم حمامدار و رجببهادر خیر نمونهای از آنهاست.
بیشاز یک قرن پیش رجببهادر در پایینخیابان زندگی میکرد و شهرتش نه بهدلیل ثروت، بلکه بیشتر برای خیربودن و نفوذش در دربار قاجاریان بود.
او برای امنیت بیشتر محله چند قراول(سرباز) استخدام کرده بود. بعد از فوتش روی زمینهای وقفیاش مردم مسجد ساختند و به یاد او نام این مسجد را قراولخانه گذاشتند. نام بعدی مسجد نیز امام سجاد(ع) است.
حرفش این بود: «آرزو داشتم در لباس پزشکی ببینمش، اما پنج ماه برای دیدنش در لباس رزم انتظار کشیدم.» جملهای که معصومه خراسانی زیاد تکرار میکرد و اگر در شانزدهم بهمن امسال که همزمان بود با روز تشییع پیکر حسین شهیدش، بیمار و در بستر نبود، بیشک وقتی بالای سرش حاضر شدیم، باز همین جمله را به زبان میآورد و با نگاهی عمیق به عکسهای پسرش روی دیوار، میگفت: «دخترم! مادر شدی؟ اگر مادر هستی، میفهمی که فراق فرزند سخت است.»






