کبریبیابانی مؤسس هفتادوپنجساله این خیریه قدیمی پابهپای جوانترها مشغول کار است. همینطور که به بستهبندی اقلام معیشتی نظارت میکند میگوید: بیشتر از چهل سال است که به برکت امام چهارم(ع) هیچ نیازمندی را دست خالی برنگرداندهایم. در این مدت، هزاران دانشآموز و دانشجو را حمایت کردهایم تا درس بخوانند و آدم حسابی شوند. هزینه درمان بیماران زیادی تأمین شده است. تهیه جهیزیه و سیسمونی و لباس عید بچهها و بستههای معیشتی هم که حساب و کتاب ندارند و آمارشان از دستمان دررفته است.
محلهاقبال سال ۷۵ به محدوده شهری پیوست. پیش از آن، اراضی این محدوده بهنام پاچنار معروف بود. پس از انقلاب، شرکت ناسیونال و شهربانی سابق بخشی از این اراضی را به پرسنلشان واگذارکردند. تا سالها بعد به این محدوده شهرک شهربانی نیز میگفتند. نام فعلی محله برگرفته از نام شاعر پارسیزبان، اقباللاهوری است.

ترنم کلاس یازدهم رشته تجربی دبیرستان مصلی نژاد است و امسال موفق شده است به مرحله دوم المپیاد زمین شناسی کشوری راه پیدا کند. او سال گذشته هم در المپیادهای شیمی و زیست شناسی موفق بوده و مرحله اول را به خوبی پشت سر گذاشته است. او معتقد است کنکور و المپیاد نمی توانند اهداف مشترک یک نوجوان باشند و باید یکی از این دو را انتخاب کند. بی شک قبولی در المپیاد خطر بیشتر و احتمال قبولی کمتری دارد و فردی باید این مسیر را دنبال کند که این موفقیت را در توان خود می بیند.
ماجرا از اینجا شروع میشود. حاجیهخانم بیابانی از سال 60 ساکن محله امام خمینی بوده است. او از همان سال، با کمک بانوان محله، کارش را شروع میکند. بدون هیچ نام و نشانی، برای نوعروسان جهیزیه جمع میکند، نان به سفره نیازمندان میرساند و لباس گرم تن بچههای یتیم میکند. 10 سالی در همان منطقه پانزدهخرداد فعالیت میکند تا اینکه حدود سال 70 خانه و زندگیاش را به بولوار وکیلآباد میبرد. با جابهجایی خانه، به فکر خرید زمینی برای تأسیس خیریه میافتد. سال 70 خیریهای به نام سجادیه توس راه میاندازد، خیریهای که این روزها سکان آن را به دست دخترش سمیرا اسعدی سپرده است.
اولین کتاب جواد نعیمی، سال 56 در بیستویکسالگی با نام «آوایی در سکوت» چاپ شده است. نعیمی سالها مشتری پروپاقرص کتابفروشیهای مشهد بود و وقتی کتابش چاپ شد بسیاری از آنها او را میشناختند. سال 57 یکی از کتابفروشیهای انتشارات طوس مشهد که نعیمی همیشه مجلههای مسابقه را از آنجا میخریده به او پیشنهاد همکاری میدهد. این نویسنده تعریف میکند: به پیشنهاد ناشر قرار شد یک مجموعه کتاب کودک کار کنم.
برای شروع کار از پایگاه مجاور خودمان که وسعشان بهتر است و تعدادی هم خیّر دارد کمک گرفتیم. اما تعداد مبتلایان به بیماری زیاد شد و باید نوع کمکهایمان را تغییر میدادیم. غیر از بسته معیشتی به فکر افتادیم غذای گرم هم به این خانوادهها برسانیم. در ابتدا با یکی 2رستوران هماهنگ کردیم تا به ما غذا برسانند. 2بار از رستوران غذا آوردند که هر 2بار مشکل داشت. همین شد که تصمیم گرفتیم خودمان غذا درست کنیم. در ابتدای موج پنجم تقریبا 600خانواده بالای 4نفر مبتلا شده بودند و ما تأمین غذا و مایحتاج آنها را به عهده داشتیم.
آرینا حکیمزاده مانند تمام دختران همسن و سالش که دوران بلوغ را پشت سر میگذارند، با مشکلات این دوران روبهرو است. میگوید: با دیگر دوستان و همسالانم که صحبت میکردم متوجه شدم آنها هم مانند من پرسشهای بیپاسخ و گاه اطلاعات اشتباهی دارند. همین موضوع فکرم را به خودش مشغول کرد، به کتابخانه مراجعه کردم و به دنبال کتابی گشتم که بتواند به همه پرسشهای یک دختر در آستانه سن بلوغ پاسخی بدهد اما چنین کتابی پیدا نکردم. به همین دلیل تصمیم گرفتم دست به کار شوم و کتابی در این زمینه تألیف کنم.
اقبال5 پررفت و آمدترین کوچه محله اقبال است که بیش از 100واحد تجاری در آن مستقر است. وجود بوستان آبرود در ابتدا و 4مدرسه در انتهای این کوچه آن را به یکی از کوچههای محوری محله تبدیل کرده است. زمینهای این محدوده در سال 1359 توسط شرکت تعاونی قطعات ایران خودرو خریداری و بهطور اقساط در اختیار کارکنان این شرکت قرار گرفت.