محسن دهمسته که بهدلیل تصادف و مرگ یک پیرزن رهگذر زندانی شده بود، برای رهایی از زندان و پرداخت دیه فرد فوتشده، مرتکب اشتباه دیگری میشود و هنگامی که تحت اغفال دوستان ناباب در حال حمل مواد مخدر است او را دستگیر میکنند و به همین جرم 18سال از بهترین سالهای جوانی خود را در حبس میگذراند. در روزهای تنهایی و بیکاری زندان با صنایع و هنرهای دستی آشنا میشود و بعد از پایان دوران محکومیتش بهعنوان یک هنرمند قابل در هنرکده و صنایعدستی مجموعه تاریخی هارونیه مشغول به کار میشود. داستان زندگی او مانند یک کتاب داستان است که شروعی تلخ و پایانی شیرین و باز دارد.
آن زمان امیرعلیشیرنوایی تصمیم میگیرد آب چشمه گلسب را که حالا ما بهنام «چشمه گیلاس» میشناسیم، به مشهد منتقل کند؛ چشمهای جوشان که در سهفرسنگی مغرب شهر تابران توس قرار داشته و یکی از چند چشمه پرآب و مشهور ولایت توس در آن زمان بوده است و تا پیش از خرابی و ویرانی نهایی تابران در سده نهم، تأمین عمده آب شهر برعهدهاش بوده است. امیر همتش را بر انتقال این آب میگذارد تا یکی از مشکلات اساسی مشهدیهای آن زمان را رفع کند.
محمود جنگی جوان پرتلاشی است که زندگیاش را وقف شهدا و حوزه دفاع مقدس کرده است. ارتباط خوبی با مساجد محله دارد و هرکاری از دستش برآید انجام میدهد. او از همان دوران کودکی با فعالیت در امور فرهنگی توانسته است در دل ساکنان محله جا باز کند.
وقتی عصارنیای بزرگ کارخانه یخ را راه میاندازد در بولوار توس ، نه سه راهی بوده و نه خیابانی. آن وقتها توس تا چشم کار میکرده بیابان بوده و زمین، اما افتتاح کارخانه و آمد و شد مردم و کارگران باعث میشود سه راه دانش رونق بگیرد. با گذشت 45سال هنوز مردم مشهد سه راه دانش را با نام کارخانه یخ میشناسند؛ کارخانهای که امروز نفسهای آخرش را میکشد.
از آنزمان که بشر آهن و آتش را کشف کرد اختراعهای مختلفی به وسیله این دو عنصر انجام داد که تا امروز ادامه دارد. گرچه اکنون کارگاههای کوچک و قدیمی آهنگری جای خود را به کارگاهها و کارخانههای بزرگ دادهاند اما هنوز هم ابزارهایی هستند که دستساز بودنش، ارزش و کاربرد بسیاری دارد. شاید همین نیازها هم باعث شده که کوره حجرههای آهنگری، هرچند نیمه جان اما همچنان روشن بماند.آهنگری اوستا ماشاءالله دکه در حاشیه بولوار شاهنامه قرار دارد از آن مغازههایی است که هنوز هم شکل سنتی خود را حفظ کرده و با همان سبک و سیاق قدیم، آهن را میگدازد و شکل میدهد. البته خود اوستا ماشاءالله یک سالی است که به رحمت الهی رفته و پسرش محمدحسین غلامپور، ادامهدهنده راه او است.