معصومه ترابی مقدم هستم متولد سال53 که از بدو تولد ناشنوا بودهام. من چهارمین فرزند خانوادهای هستم که غیر از برادرم که اولین فرزند بود هر سه دختر ناشنوا به دنیا آمدیم. پدرم پس از تولد اولین خواهر وقتی متوجه شد که فرزندانی ناشنوا به دنیا خواهد آورد تقدیر خود را پذیرفت و با علم بر اینکه باید بتواند آموزشهای لازم را به کودکان ناشنوایش بدهد دو فرزند بعدی نیز به دنیا آمدند.
محله آبوبرق امروزی را زمینهای سه روستای پاچنار، مفتآباد و نُهدره، تشکیل میدهد. این محله یادگار مهندس جواد شهرستانی، مدیرعامل وقت شرکت آب و برق است. سال ۱۳۴۰ او زمینهایی که بدلیل بیصاحب بودن به مُفتآباد معروف بود را از منابع طبیعی گرفت و به کارگران و مدیران آبوبرق مشهد واگذار کرد.

از اسفند سال گذشته که شرایط بحرانی در بیمارستانها به وجود آمد به مادرم میگفتم که خود را بازنشسته کند و از فضای خطر دور بماند. اما هر بار او در پاسخ به این خواسته من میگفت: «اگر ما مریض شویم و کسی نباشد که از ما مراقبت کند چه اتفاقی میافتد؟ پس از من نخواه که بیمارانم را در این حال رها کنم و به فکر سلامتی خودم باشم.» او عاشق کارش بود. عاشق کمک کردن به مردم و از اینکه بیمارانش با مراقبتهای او حالشان خوب میشود انرژِی میگرفت.
مدیرمدرسه میگوید: ما برای دانشآموزان دوره دبیرستانمان قصد کارآفرینی داریم و به همین دلیل آنها را بهصورت عملی به چالش کشیدیم. از جمله کارهایی که انجام دادیم، این بود که به آنها گفتیم ساندویچ درست کنند و به سایر دانشآموزان بفروشند.
قدیم مثل الان نبود که تعداد رسانهها زیاد باشد. این مطلب از یک بابت خوب بود چون همان تعدادی که چاپ میشد گزارشهایی بود که ارزش خواندن داشت. الان که تعداد روزنامههای ورزشی زیاد شده است زردنویسی هم زیاد شده، البته این نکته مثبت را هم به همراه دارد که به دلیل فراهم شدن فضای نوشتن برای تعداد زیادی از افراد، استعدادهای خوبی شکوفا میشوند.
ما چهار برادر هستیم امیراطهر، کمیل، امیرمسعود و من که چهارمی هستم. هر کدام به شکلی در فضای هنر قرار داریم و من که کوچکترین فرزند هستم همیشه از کمکهایشان استفاده کردهام. قبل از اینکه به مدرسه بروم با آموزشهای پدرم خواندن را یاد گرفتم. با تشویق او به خواندن کتاب علاقهمند شدم و مدام کتاب میخواندم.
هنوز هم وقتی در کوچههای «ویلا» قدم میزنی، میتوانی حال و هوای دهه40 را از پشت دیوارهای طویلی که در امتداد خانههای 1200 متری این کوچهها کشیده شدهاند درک کنی.
علی نقویمندی، قهرمان شطرنج نابینایان کشور، با اعتماد به نفسی که دارد به زندگیاش روشنایی داده است