محمدصادق توکلی میگوید: بعد از پایان درسم برای انتخاب رشته ارشد بسیار تحقیق کردم تا بتوانم رشتهای را انتخاب کنم که هم به عمران نزدیک باشد و هم به امداد و جمعیت هلالاحمر ارتباط داشته باشد. در آن سالها دانشگاه شهید بهشتی بهتازگی رشته مهندسی مدیریت سوانح طبیعی را آورده بود. با رتبهای که داشتم میتوانستم انتخابهای دیگری داشته باشم، اما ته ذهنم درگیر زلزله بم و زلزله زرند کرمان بود و اینکه بتوانم در زمینه کاهش آسیب و امدادرسانی به مردم کشورم فعالیت کنم.
محله هاشمیه در اراضی روستای چهارچشمه قرار دارد و در گذشته بیشتر زمینهایش، کاربری کشاورزی و باغی داشته است. با ساخت بولوار وکیلآباد بهتدریج به بافت مسکونی شهری تبدیل و خیابان اصلی محله، هاشمیه نامگذاری شد. خیابان هاشمیه بدلیل برخورداری از مغازههای تجاری و کافیشاپ راسته گردشگری بسیاری از اهالی شهر است.
بنگاهداری کار پرخطری است. همانطور که میتوان با تجربه کافی و کمی ذکاوت در این مسیر موفق بود، بسیاری افراد هم با یک اشتباه زمین میخورند. گاهی افراد سودجو از املاک به عنوان اهرمی برای کلاهبرداریهایشان استفاده میکنند و برای رسیدن به اهدافشان رقمهای بزرگی پیشنهاد میدهند. گاهی از غفلت صاحب املاک استفاده میکنند و تاریخ چکها را جابهجا میزنند، یا مثلا ملکی را زخمی میکنند، یعنی مبلغی از ارزش واقعی ملک را پرداخت میکنند و الباقی را برای بعد میگذارند.
فاطمه میری توضیح میدهد: آن زمان که دانشجو بودم فاصله خانه تا دانشگاه را با یکی از همکلاسیهایم با دویدن طی میکردیم. این باعث شده بود تا قدرت بدنی و آمادگی جسمانیام در سطح خوبی باشد. در دانشگاه هم رشتههای مختلف ورزشی را تمرین میکردم. به طور کلی از هر فرصت برای ورزش استفاده میکردم. ورزش کردن نه زمان خاصی میخواهد و نه امکانات خاصی. از کوچکترین زمانها میتوان برای این امر استفاده کرد.
اهالی قدیم روستای هاشمیه هنوز چشمه و جوی آبی را که از وسط کشتزارهای گندم میگذشت به یاد دارند. این کشتزارها در انتهای کوچه هاشمیه33 فعلی بود. حالا این کوچه نهتنها حکم مرکز محله هاشمیه را دارد، بلکه خیلی از رویدادهای فرهنگی اجتماعی مشهد در آن اتفاق میافتد.
عذاب بزرگی بود درس خواندن و کارکردن در محیطی که دوستش نداشتم. محیط کار در کارخانه با روحیاتم سازگار نبود. یکبار که مقداری از حقوقم بدون دلیل کم شده بود پیش مدیر کارخانه رفتم و علت کسر از حقوقم را پرسیدم، او هم گفت حقوقت زیادی زیاد شده به همین دلیل کمش کردیم. شاید هر کسی به یک تلنگر نیاز دارد و من هم به همین تلنگر نیاز داشتم تا تصمیم بگیرم از فردا سرکار نروم.