خانواده میرشمسی ۳۹ سال است طبقه اول خانهشان را به رایگان در اختیار زائران حرم امام رضا(ع) قرار میدهند.
محله کویپلیس قدمتی۷۵ ساله دارد.این محله بهدلیل سکونت کارکنان ژاندارمری وقت واحداث یکی ازاولین دفترهای پلیسآگاهی به کویپلیس مشهور شد. بهمرور زمان بافت جمعیتی ژاندارمنشین این محله تغییر کرده است. اکنون کمتر از ۲درصد این محله کاربری انتظامی و نظامی دارد. فضای سبز ۵۰ درصد، زمین کشاورزی ۱۰درصد و فقط ۲۵ درصد مسکونی است.
باغ گیاهشناسی در همسایگی کوچه پروین اعتصامی ۲۶، آبوهوای این کوچه را بهبود بخشیده و باعث استقبال اهالی از آن شده است.
عصمت حسینپور متولد1321 و ساکن محله کوی پلیس ، چهلسال است که با حسرت دیدار دوباره فرزندش زندگی میکند. گوشهایش سنگین شده است و بهدرستی نمیشنود، اما تا نام «علیمحمد» میآید، ضربان قلبش تندتر میشود و اشک در چشمانش حلقه میزند. دلش میخواهد از پسر جوان و رشیدش بگوید، دردانهای که راهی جبهه شد و با خبر شهادتش آرزوهای مادر را ناکام گذاشت.
خیابان پروین اعتصامی23 کوچهای بیست متری است و این عرض زیاد سبب شده است تا در ساعتهایی از روز پرتردد و شلوغ باشد. در واقع این کوچه میانبری برای خودروهایی است که قصد دارند از بولوار کوشش به بولوار جمهوری اسلامی بیایند. خانههای قدیمی یکطبقه و ویلایی نشان از قدمت و اصالت این کوچه دارد بهطوری که خانههای آپارتمانی بهندرت در آن به چشم میخورد.
تقریبا از همان ابتدای کوچه علامت های هشدار به چشم می خورد، وجود سه مدرسه دولتی و دو مرکز آموزشی و یک مدرسه خصوصی باعث شده است تا علائم هشداردهنده، خط کشی ها و همچنین سرعت گیر در این کوچه زیاد باشد. سمت چپ با دیوارهای رنگ آمیزی شده مدارس شکل و شمایل فرهنگی دارد اما سمت راست خانه های ویلایی با متراژ کم و یک طبقه با بافت قدیمی دیده می شود که خانه های سازمانی مربوط به نیروی انتظامی است البته سال هاست که این خانه ها خالی از سکنه است.
با شیوع بیماری کرونا بسیاری از مشاغل ضرر جبرانناپذیری متحمل شدند، اما در این میان توصیههای پزشکی مبنی بر افزایش قدرت سیستم ایمنی بدن و مصرف مرکبات باعث شد میوهفروشیها از مشاغلی باشند که کسبوکارشان رونق پیدا کند و میزان فروششان با وجود افزایش قیمتها نسبت به قبل بیشتر شود.
معصومه صالحآبادی شبیه همه زنان کارمند شب قبل، ناهار روز بعدش را پخته و خانهاش جمعوجور است. از وقتی که خانهاش مستقل میشود، میآموزد خودش است و خودش! یاد میگیرد که چطور غذا بپزد و ظرف بشوید. تکیه میکند به کابینت کنار گاز و ناهارش را میپزد. بیشتر وقتش را به مطالعه میگذراند تا شاید آموختههایش گرهگشای یکی از دانشآموزانش باشد. او امید بچههاست. وقتی کودکی که روی ویلچر مینشیند میبیند که معلمش هم وضعیت او را دارد به این خوشحالی میرسد که من هم میتوانم. حتی یکی از دانشآموزانش به او میگوید: «خانم وقتی شما را دیدم آنقدر خوشحال شدم که شما هم مثل منی.»