من که نانوا بودم، پیش از شروع بعضی از عملیاتها برای بچهها نان میپختم و این نان پختن در آن شرایط سخت، اصلا کار آسانی نبود. آبوهوای شهر سومار بسیار گرم و شرجی بود و من در تنور خانه یک دامدار در همان نزدیکی برای بچهها نان میپختم. فاصله ما با نیروهای عراقی نزدیک بود. درز در و پنجرهها را با پارچه سیاه میپوشاندم تا نوری به بیرون درز نکند و دشمن متوجه حضور ما نشود. هیچ هوایی در آن محیط بسته رد و بدل نمیشد و من کنار تنور داغ تا صبح کار میکردم و عرق میریختم.
قبل ازسال ۱۳۳۵، کاربری اراضی این محله، زمینهای کشاورزی بود. با ساختوساز خانههای سازمانی ژاندارمری وقت، مردم در این محله سکونت پیدا کردند. تراکم جمعیت دراین محله سه برابرمیانگین شهرمشهد است. وجود دو بوستان ریحان و غدیر در محله، زمان دسترسی به فضای سبز را کاهش داده است. مسجد رضویه و بنای مذهبی جامعهالحسین و مسجد حضرت ابوالفضل و... از مکانهای مذهبی شاخص محله است.

کاشیها زمانی حضور پررنگی در معماری شهری داشتند و کاشیپزها هم شغلشان پررونق بود. گرچه حالا کاربرد کاشیها محدود شده است به آجرنمای مساجد، حسینیهها و مکانهای خاصتر، هنوز چراغ معدود کاشیپزیهای شهر خاموش نشده است و این شغل هنوز نفس میکشد. کارگاه هفت رنگِ قدس در خیابان هفده شهریور شمالی یکی از همین کارگاههاست که مسئولیت آن را «امیر کاشیپز قدس» برعهده دارد. همانطور که از فامیلش برمیآید این شغل را از پدر و پدربزرگش به ارث برده و او هم حالا به قول خودش محاسنش را در همین کار سفید کرده است.