اولین تخریبهای بالا خیابان و پایین خیابان از دوره احمد شاه شروع شده است. به نظر میرسد آن زمان هر کس برای خودش ایوانی رو به خیابان ساخته و آن را تا هر جایی که میتوانسته کش میداده است.
درست در زمانی که واکسن حصبه در اروپا در حال گسترش است، اولین خبر مربوط به این بیماری در مشهد در نخستین روزنامه رسمی شهر یعنی «ادب» منتشر شده است. چیزی حدود 121سال پیش (1280خورشیدی) نگارنده در هنگام توصیف وضعیت دارالشفای آستان قدس (قدیمی ترین بیمارستان مشهد) از این بیماری که آن را تیفوئید خوانده، نام می برد.
حرفهای که در تقویم ایرانی با میلاد حضرت زینب(س)، صبور دردآشنای دشت کربلا گره خورده است. این شغل در مشهد نیز از قرنها پیش، به واسطه وجود دارالشفا که نخستین و قدیمیترین بیمارستان شهر بوده است، رواج مییابد تا هر که به امید مداوا به اینسو میآید، ناامید باز نگردد. به همین مناسبت هم در سطرهای پیشرو از نخستینهای پرستاری در شهرمان گفتیم. نخستینهایی که باید نشانههایش را در حرم مطهر رضوی سراغ گرفت.
روزنامه «ادب» نخستین و تنها روزنامه مشهد پیش از مشروطه است که از سوی ادیب الممالک فراهانی در 4رمضان 1318هجری قمری(1279خورشیدی) منتشر می شود.
تختی که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی «سعدآباد» نامیده میشد، امروز کهنه ورزشگاه شهر است که قامت خمیده و شمایلش به پیر فرتوتی میماند که جان از تنش به در شده و غرور تاریخ پا بر جایش داشته است. بیستوششمین روز از مهر پاییزی به نام روز تربیتبدنی نامگذاری شده و در این میان مرور خاطرات و جستوجو در هویت تاریخی قدیمیترین بنای سختافزاری ورزش شهر خالی از لطف نیست.
اولین روزهای کارم در روزنامه خراسان بود و قرار بود در سرویس فرهنگی و اجتماعی کار کنم، یعنی خودم علاقه داشتم که در این دو گروه باشم. صفحه حوادث نیز در همین گروه بود و سرویس مستقلی نداشت. خبرنگار و نویسنده صفحه حوادث هم آقای توپریز بود، مردی نازنین دوستداشتنی و کاربلد. به من گفت که میخواهم بروم دادگاه تو هم میآیی؟ گفتم: بله برویم. برای اولین بار دادگاه را از نزدیک میدیدم آن هم دادگاهی که پروندهای مربوط به قتل را بررسی میکرد. قاتل و خانواده مقتول و داستانهای روحآزاری که در این دادگاهها هست مرا که آدم صلحجو و دلنازکی بودم بهشدت تحت تأثیر قرار داد.
روزنامه نگاری مشهد را نباید مرهون هیچ عمل یا عاملی جز شخص «ادیبالممالک فراهانی» دانست. او که پیش از آمدنش به این دیار، در تبریز روزنامه نگار بوده و جریده «ادب» را منتشر میکرده است، این روزنامه را با خود به مشهد میآورد تا ارض اقدس پس از این، صاحب یک روزنامه شهری شود. ماجرا از این قرار است که ادیب چهلساله بوده است که برای رتقوفتق امور موقوفاتی خاندانش در مشهد راهی خراسان میشود اما این سفر او را پاگیر مشهد میکند، آنچنانکه حضورش در این شهر سه سال به درازا میکشد.