مشهد از گذشتههای دور میزبان پناهندگانی از شهر و کشورهای مختلف با فرهنگ و آیینهای متفاوت بوده است.
محرم که میآید طنین بال فرشتگان در نوای محزون نوحههای این شهر را بهخوبی میتوان احساس کرد.
هر بار اجرا میکنیم، اول خودمان گریه میکنیم. باید تجسم کنیم در صحرای کربلا چه گذشته است. بارها پیش آمده است که آنقدر اشک ریختهایم که نتوانستهایم متنمان را بخوانیم.
دود پاره هیزمهای سوخته در هوا گیج میخورد و عطر چای زغالی و قهوه عربی را به مشام میرساند. صدای نوحه عربی تمام شهرک شهیدبهشتی را در بر گرفته است.
هیئت مریدان حضرتزینب (س) هرساله در دهه اول محرم در زمین بایر ابتدای خیابان شهیدآرمون۱۵ برنامهای مفصل و جذاب اجرا میکنند.
خاطرات شبیهخوانی هیچگاه برای بیبیعفت کمرنگ نشده و بهخوبی آن روزها را به یاد میآورد؛ اینکه چطور بزرگترها با اسب وارد میدان میشدهاند و اتفاقات کربلا را در لباس رزم برای دیگران با صدایی رسا و بلند میخواندهاند.
«محمدامین دیانی» میگوید: گاهی سکینه (س) میشدم و گاهی شمر. چنان در نقشی که ایفا میکردم، غرق بودم که متوجه نبودم اطرافیانم مرا زیرنظر دارند.
دختر هنرمند محله الهیه تا دهسالگی تعزیهخوان بوده و بعد از آن ارادتش به آستان حضرت دوست را طور دیگری نشان داده است. مونا پهلوان پنجسالی میشود که پای کار دوخت لباسهای تعزیهخوانی است و بیشتر وقتش را پای چرخ مینشیند و لباس های اولیا و اشقیا را سردوز میزند. لباسهایی که برای اهالی محله متبرک است و از سرقیچی پارچهها برای خودشان میبرند.