کد خبر: ۷۸۶۸
۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
درخت و گلدان‌های خانه شایسته خانم با مهربانی او جان گرفتند

درخت و گلدان‌های خانه شایسته خانم با مهربانی او جان گرفتند

«شایسته اکبری» بانوی طبیعت‌دوست محله شاهد، از داخل خانه و اتاق‌هایش گرفته تا حیاط پشت خانه را پر از گلدان‌هایی کرده که با سرانگشت او، در خاک پاگرفته‌اند و با مراقبت‌های او بالیده‌اند.

علاقه‌اش به کاشت و پرورش گل‌و‌گیاه را از همان زمان که پشت در خانه‌اش ایستاده‌ای، می‌توانی به چشم ببینی. وقتی در‌حال تماشای درخت سیب و گوجه‌سبز مقابل در هستی که به کوچه سرسبزی داده، در را برایت باز می‌کند و خیلی زمان نمی‌برد که از میان حرف‌هایش می‌فهمی این درخت‌ها با دست‌های خودش کاشته شده و با مراقبت‌های او بزرگ شده‌اند و وقتی هم به بارمی‌نشینند، نصیب رهگذر‌ها و همسایه‌ها می‌شوند. این همان اتفاقی است که بر شادی «شایسته اکبری» می‌افزاید.

این بانوی طبیعت‌دوست محله شاهد، از داخل خانه و اتاق‌هایش گرفته تا حیاط پشت خانه را پر از گلدان‌هایی کرده که با سرانگشت او، در خاک پاگرفته‌اند و با مراقبت‌های او بالیده‌اند.

نه از کسی آموزش این کار را دیده و نه کلاس پرورش گل‌و‌گیاه رفته، او فقط یک روش را در کارش پیاده کرده است. اکبری دست به آزمون و امتحان زده و به قول خودش؛ «همیشه گفتم خب شد شد، نشد هم نشد. بعضی‌ها در پرورش گل، ترس خشک‌شدن گیاه را دارند.

ترس، چیز بدی است و نمی‌گذارد آدم در کارهایش موفق شود. اگر دنبال گرفتن نتیجه هستی، باید همیشه دلت را به دریا بزنی.» نتیجه دل‌به‌دریازدن شایسته اکبری، حالا گلدان‌هایی است که دورتادور حوض وسط حیاط را گرفته‌اند، درخت انگور و گردو و اناری که به حیاط سرسبزی داده و گلخانه کوچکی پر از گلدان‌های کوچک و بزرگ که در کنج حیاط برپاشده و قلمه‌هایش سهم همسایه‌ها، فامیل و دوست و آشنا می‌شود.

 

اسم خیلی از گل‌هایم را نمی‌دانم

همیشه این‌طور نیست که همه آن‌ها که عاشق پرورش گل‌و‌گیاه هستند و دستی در این کار دارند، اسم تمام گل‌ها را بلد باشند. بانوی هنرمند محله شاهد، نمونه‌ای بر این ادعاست. او نام خیلی از گل‌هایی را که در گلخانه‌اش دارد، نمی‌داند. خودش می‌گوید: «هر کجا می‌روم و گل زیبایی می‌بینم، یک قلمه از آن را می‌گیرم و اسمش را هم شاید ندانم. به‌ویژه اگر اسم گل خارجی باشد، اصلا یادم نمی‌ماند.»

قصه سرپاکردن گلخانه کوچک شایسته از این قرار است: «قبلا تمام گلدان‌هایم، داخل حیاط بود. هوا که سرد می‌شد، باید از شوهر و پسرهایم خواهش می‌کردم آن‌ها را به داخل خانه ببرند که زحمت زیادی داشت. برای همین تصمیم گرفتم این گلخانه را درست کنم. حالا در پاییز و زمستان، یک ته‌سماوری را با شعله خیلی کم، گوشه گلخانه روشن می‌کنم تا گل‌ها را سرما نزند و در دمای مناسبی رشد کنند.»

 

درخت و گلدان‌های خانه شایسته خانم با مهربانی او جان گرفته‌اند

 

از نوجوانی دنبال کاشت گل‌و‌گیاه بودم

ماجرای علاقه شایسته به گل‌و‌گیاه، نه نقل حالاست و نه نقل چند‌سال پیش. سرِ نخ این جریان، برمی‌گردد به دوران نوجوانی او. آن موقع در شهرستان محلات در استان مرکزی، ساکن بوده است. پدرش کشاورز بوده و او به یاددارد هر کجایی که می‌رسیده و زمین را آفتاب‌گیر می‌یافته، خاکش را می‌کنده و در آن گل‌و‌گیاه یا خربزه و هندوانه می‌کاشته؛ «گاهی در جایی که گل‌و‌گیاه می‌کاشتم، آب در دسترس نبود و مجبور بودم از فاصله خیلی دور، با سطل آب بیاورم. اطرافیان همیشه من را دعوا می‌کردند که چرا همه‌جا را پر از چاله چوله می‌کنی.»

بعد‌از ازدواجش، مشهد می‌آید و همراه با همسرش، ولی ا... سلجوقیان که فرهنگی است و آن موقع در یکی از روستا‌های کلات، مشغول خدمت بوده، در باغی ساکن می‌شوند، اما چون فرزندانش کوچک بوده‌اند، آن موقع فرصتی برای پرداختن به علاقه‌اش فراهم نشده است؛ «از سی‌سال پیش که مشهد آمدیم و بچه‌هایم بزرگ شدند، پرورش گل‌و‌گیاه را شروع کردم.»

پدرش کشاورز بوده، هرکجایی که زمین را آفتاب‌گیر می‌یافته، خاکش را می‌کنده و خربزه و هندوانه می‌کاشته 

 

حتی پستو‌های خانه‌ام مرتب است

گلخانه‌ای که در حال حاضر دارد، کوچک و متناسب‌با فضای حیاط خانه‌اش است، اما خودش می‌گوید: «اگر جا و امکانات کافی داشتم، تا الان ۱۰ تا گلخانه ساخته بودم.» حالا برنامه هر روز صبحش، سرزدن به این گلخانه است. وقتی وارد این فضا می‌شود، گذشت زمان را اصلا حس نمی‌کند و گاهی وقتی که به خودش می‌آید، می‌بیند نزدیک ظهر است و زمان گذشته.

با خنده می‌گوید: «با عجله می‌روم داخل خانه تا ناهار ظهر را درست کنم.» هنرمندبودن شایسته، فقط به علاقه او به گل‌و‌گیاه ختم نمی‌شود؛ او در خانه‌داری نیز کدبانوست و ظاهرِ خانه‌اش نیز همین را نشان می‌دهد؛ «زیبایی را دوست دارم. به همین خاطر کار‌های هنری دستی هم انجام می‌دهم.

به تمیزی و نظافت هم خیلی اهمیت می‌دهم. بعضی مواقع خانم‌هایی را می‌بینم که فقط ظاهر خانه را آراسته می‌کنند، اما اگر شما همین الان سراغ زیرزمین خانه من بروید و حتی پستو‌های آن را که جلو چشم نیستند نگاه کنید، منظم و مرتب است.»

 

درخت و گلدان‌های خانه شایسته خانم با مهربانی او جان گرفته‌اند

 

این کار را تجربی یادگرفته‌ام

معتقد است اگر در انجام کارها، پای علاقه در میان نباشد، آدم وسط راه کم می‌آورد. خودش کار پرورش گل‌و‌گیاه را کاری سخت و سنگین می‌داند که  فقط به‌واسطه عشق و علاقه، سهل و آسان می‌شود.

به یاد ندارد از گل‌فروشی‌ها یا گلخانه‌های سطح شهر، گلدانی خریده باشد، چون همیشه دلش می‌خواسته گل‌ها از دسترنج خودش به عمل آمده باشند؛ «دوست ندارم پول به خرید گل بدهم. خودم قلمه‌های جدید را می‌کارم و، چون روش علمی کاشتش را نمی‌دانم، آن‌قدر روش‌های مختلف را امتحان می‌کنم تا بالاخره جواب بدهد. اگر هم گیاهم خشک شود، ناراحت نمی‌شوم و دوباره سعی می‌کنم. با همین کار‌ها بوده که حالا روش قلمه‌زدن بسیاری از گل‌ها را بلد هستم.»

 

خودم برای آشنایی با همسایه‌ام پیش‌قدم می‌شوم

سه پسر دارد و یک دختر. در بین آن‌ها، دختر و یکی از پسرهایش ویژگی مادرشان را به ارث برده‌اند و به همین خاطر است که خانه دخترش نیز پر از گل‌و‌گیاه است. هرچند شوهرش علاقه‌ای به این کار ندارد، تا به امروز خانم خانه را آزاد گذاشته تا به این ذوق خودش بپردازد، چون می‌داند این کار به همسرش احساس آرامش می‌دهد.

چند سال است در قاسم‌آباد و محله شاهد زندگی می‌کنند. بیشتر همسایه‌هایشان فرهنگی هستند و قدیمی و با هم ارتباط خوبی دارند. اکبری خودش هر ماه در منزلش، روضه ماهیانه برگزار می‌کند و همین موضوع، باعث دید و بازدید بین همسایه‌ها می‌شود.

از‌طرفی شوهرش نیز مداح است و به همین واسطه، بیشتر همسایه‌ها این خانواده را می‌شناسند؛ «خانم‌های همسایه که منزل ما می‎آیند و به داشتن گل، علاقه‌مند هستند، معمولا سری به گلخانه من می‌زنند و قلمه می‌گیرند. من خودم به انجام صله‌رحم با همسایه‌ها خیلی اهمیت می‌دهم. وقتی مستاجر جدیدی به خانه کناری ما می‌‎آید، خودم پیش‌قدم می‌شوم و روز جابه‌جایی وسایل، با سینی چای به دیدنشان می‌روم. خودم را معرفی می‌کنم تا زمینه آشنایی‌مان فراهم شود.»

 

*این گزارش چهارشنبه، ۲ اردیبهشت ۹۴ در شماره ۱۴۵ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44