
نوروز سال ۹۵ بود که شهرداری منطقه ۱۲ تصمیم گرفت با کمک اهالی و ایدههای آن ها، المانهای نوروزی این منطقه توریستی را طراحی و اجرا کند. المانهایی که از جنس بافتنی بود و توسط خود اهالی تهیه شد. دراین میان با وحیده قاسمی، یکی از مربیان بافتنی طرح تسنیم تماس گرفته میشود و سفارش طراحی و ساخت المانهای محلی به ایشان واگذار میگردد. فقط نصف روز برای جمع آوری ایده و تصمیمگیری نهایی درمورد تعیین نوع المانهای بافتنی زمان پیش روست.
وحیده قاسمی به معاونت فرهنگی میرود، اتاق فکر تشکیل میشود، هر کس ایدهای میدهد و درنهایت تصمیم بر این میشود که باتوجهبه رنگانگی و جذابیت عروسکهای بافتنی زنبور تعدادی از این عروسک، بافته شده و از درختی در منطقه آویزان گردد.
تخممرغ و میمون، از دیگر عروسکهای مناسبتی بهار امسال هستند که برای آویزانشدن از درخت انتخاب میشوند. همچنین مقرر میشود تعدادی پرچم ایران بافته شده و مانند شالگردن دور تنه درختان بسته شود. بافتن لباس برای دو درخت، لوزی اسفنجی و طراحی تلفیقی نقاشی و گلهای بافتنی از دیگر تصمیماتی است که در این جلسه فوری گرفته میشود.
بلافاصله بعداز جلسه، وحیده قاسمی بههمراه یکی دیگر از بانوان فعال در جشنواره تسنیم برای تهیه کاموا راهی بازار میشود. شب چهارشنبهسوری است و صدای ترقه از هر سو به گوش میرسد. رفتن به بازار در این وقت، کمی خطرناک به نظر میرسد، اما هرگونه تعلل بهمعنای ازدستدادن زمان و نداشتن المان بهاری در منطقه ۱۲ است؛ بنابراین بانوان شیرزن راهی بازار میشوند و اقلام موردنیاز را تهیه میکنند.
حالا زمان اجرا فرارسیده درحالیکه فقط چهارروز تا پایان سال و آغاز بهار باقی است. وحیده قاسمی با بانوانی که در طرح تسنیم در کلاسهایش شرکت داشته و بافتنی آموختهاند، تماس میگیرد، اما پایان سال است و بیشتر مردم، درگیر کارهای خود هستند.
درنهایت حدود ۱۵نفر از بانوان قبول میکنند برای همکاری وارد میدان شوند. دو تن از بانوان توسی و چند تن از بانوان فعال در وکیلآباد نیز قدم پیش میگذارند و باوجود دوری مسیر، به الهیه میآیند. همه بانوان در «سالن ورزشی تاش» در الهیه گرد هم میآیند. بهدلیل فشردگی کار، بهندرت کلامی میانشان رد و بدل میشود. همه تنها یک هدف دارند و آن هم بافتن و بافتن است.
وقتی برای آموزش و بافت مطابق دستور نیست؛ عروسکی بهعنوان مدل وسط گذاشته میشود و دیگران تنها با مشاهده آن، شروع به بافتن میکنند. کار تا آغاز شب بیدرنگ ادامه دارد. بعداز آن برای جلوگیری از اتلاف وقت کارها تقسیم میشود و هریک از بانوان کارش را در خانه پی میگیرد. وارد خانه برخی از این بانوان میشویم و از حال و هوای آنها میپرسیم.
ابراهیمی که خواهر شهید است و این روزها از مادر بیمارش نگهداری میکند، قسمت بافندگی با ماشین را بهعهده گرفته است. او درباره حال و هوای روزهای پایانی سال ۹۴ میگوید: «چهارروز آخر سال را بیستوچهارساعته پشت دستگاه گذراندم.
در شبانهروز تنها نیمساعت استراحت میکردم. تمام خریدهای عید را به آژانس سپردم و تنها گاهی برای رسیدگی به کارهای مادر از پای دستگاه بلند میشدم. قرار بود برای درختان راسته بولوار الهیه پرچم ببافم. اما تابهحال آن درختها را ندیده بودم؛ به من فقط اندازهای را بهصورت میانگین داده بودند.
فرصت برای رفتن به محل نبود، پس به اندازه دادهشده اطمینان و شروع به بافت کردم. خوشبختانه شنیدم که پرچمهای بافتهشده اندازه بوده و تن همه درختان شده است. البته برخی بزرگ بوده و با سوزن دوختهاند و برخی هم کوچکتر بوده که بهدلیل کشبافبودن کشیده و درنهایت اندازه شده است.
قسمت سخت کار من، بافتن تنپوش کامل برای دو درخت میدان بوستان و میدان هفتم آذر بود. گویی بخواهی برای فردی که تابهحال ندیدهای، لباس بدوزی. لباسدوختن برای آدمها راحتتر است، چراکه محل آستین و... آن مشخص است، اما نمیدانستم سرشاخههای درخت از کجا شروع میشود و اصلا چقدر شاخه دارد.
باز هم به توضیحات خانم قاسمی اطمینان کردم وچندلباس یک و دو دومتری با عرضهای مختلف بافتم. خدا را شکر کسانی که نتیجه کار را دیده بودند، ابراز رضایت کردند.»
ابراهیمی، زمانی که برادرش در جبهه حضور داشت، چند لباس با دست بافته و به جبهه ارسال کرده بود، اما کار با ماشین را از ۲۰ سال پیش آغاز کرد. او که رابطه گرم و صمیمانهای با برادر شهیدش داشته، درحالیکه بغض امان صحبت نمیدهد، میگوید: «مادرم هفتتا بچه آورد، اما دوتا بیشتر زنده نماندند؛ من و برادرم خیلی به هم وابسته بودیم.
او که یک سال از من کوچکتر بود، در نوزدهسالگی به شهادت رسید. روزی که میخواست به جبهه برود فقط من خبر داشتم. ازدواج کرده بود، پسرش بیستروزه بود که نزد من آمد و گفت من تعهد دادم ششماه پشت خط باشم و ششماه هم در جبهه. رفت و دیگر نیامد. در عملیات کربلای ۵ شهید شد.»
دهقان که بافتنی را بهصورت سنتی از مادر آموخته، با علاقه خود از تلویزیون و اینترنت عروسکبافی را فراگرفته است. او امروز تنها با مشاهده یک عکس میتواند مشابه آن را درست کند. دهقان به همراه امامیان، یکی دیگر از بانوان ساکن محله فردوسی ازطریق بسیج مسجد با طرح تسنیم آشنا شده است.
میگوید: «خانم ضیافتی از مسئولان طرح تسنیم در روزهای آخر سال با بنده تماس گرفت و برای همکاری در ساخت المانهای بهاری کمک خواست. کارهای خانهتکانی نصفه مانده بود، اما بهدلیل شناختی که از ایشان داشتم، جواب رد ندادم. روز ۲۶ اسفند به محله الهیه رفتیم و از صبح تا غروب آفتاب یکسره کار کردیم.
بعداز آن هم تعدادی از کارها را تحویل گرفتیم و در خانه ادامه دادیم. من پنجدختر دارم، دوتای آخر دوقلو و دوونیمساله هستند، آنها خیلی بهانه میگرفتند، اما خدا را شکر، دخترهای بزرگم در کارهای خانه کمک کردند و من توانستم تماموقت مشغول کار بافتن شوم و درنهایت سر وقت به قولم عمل کردم.
من حدود ۱۳ زنبور بافتم.» او در ادامه درباره وضعیت کارش در محله فردوسی میگوید: ۱۳ سال است که عروسک میبافم، اما میزان فروش در محله ما بسیار اندک است. سال گذشته، جشنواره تسنیم نمایشگاهی برگزار کرد که خوب بود و تاحدی کارمان دیده شد. اگر تعداد این نمایشگاهها افزایش یابد، کمک خوبی به فروش ما میکند.
رنجبر که از نوجوانی، کار بافتنی را بههمراه دوستانش آغاز کرده، سال گذشته با شرکت در کلاسهای جشنواره تسنیم عروسکبافی را بهصورت حرفهای پیش گرفته است. او که یکی از شاگردان زرنگ و فعال کلاس بود، توسط خانم قاسمی برای مشارکت در بافت المانهای بهاری انتخاب شد.
رنجبر میگوید: ما چند دوست بودیم که از نوجوانی تاکنون وقتی دور هم جمع میشویم، بافتنی میکنیم و آموختههایمان را به اشتراک میگذاریم. وقتی سال گذشته شنیدم کلاس عروسکبافی در محلهمان برگزار میشود، با اشتیاق در این کلاسها شرکت کردم. کلاس که تمام شد، مربیمان پیشنهاد بافت چند عروسک برای المان بهاری را به من داد. باوجودیکه قصد سفر داشتیم، قبول کردم و در روزهای پایانی سال، چند عروسک شامل اردک، قورباغه، ماهی، جوجه و... بافتم.
وحیده قاسمی، لیسانس نرمافزار دارد، اما عشق عروسکبافی موجب شده این هنر را بهعنوان حرفه اصلی خود پیش بگیرد. او که یک سالی میشود در مرکز فرهنگی الهیه عروسکبافی آموخته، در همین مدت کوتاه توانسته تواناییهای خود را اثبات کند و بهعنوان مربی و سرگروه جشنواره تسنیم در محلات امیریه، الهیه و جاهدشهر به آموزش عروسکبافی مشغول شود.
با تصمیم معاونت فرهنگی و اجتماعی منطقه۱۲ مبنیبر استفاده از هنر بافتنی و عروسکبافی در محلهآرایی امسال، مسئولیت پروژه به عهده وی گذاشته شد. قاسمی درباره نحوه آشنایی خود با جشنواره تسنیم میگوید: وقتی شنیدم که کلاس آموزش عروسکبافی در مرکز فرهنگی الهیه برگزار شده، باتوجهبه علاقهام به عروسکبافی در این کلاس شرکت کردم. درمیان خانمهای شرکتکننده در کلاس من با ۲۶سال سن، جوانترین بودم و به همین دلیل با دقت بیشتری کار میکردم.
دوره کلاس که تمام شد خانم غلامی، یکی از مسئولان مرکز فرهنگی الهیه و سرگروه جشنواره تسنیم در محله الهیه، بنده را بهعنوان مربی به خانمها بکاییان و ضیافتی معرفی کرد. آشنایی بنده با این دو خانم موجب شد بهعنوان مربی عروسکبافی در محلات الهیه، امیریه و جاهدشهر مشغول به کار شوم.
بلافاصله بعداز پایان کلاسها از معاونت فرهنگی تماس گرفتند و خواستند که در محلهآرایی استقبال از بهار با ایشان همکاری کنم. زمان بسیار اندک بود، نیمروز برای ایدهپردازی زمان داشتیم و درنهایت با مشورت معاونت فرهنگی قرار شد که چند درخت را با المانهای مختلفی، چون زنبور، تخممرغ، میمون، منگوله یا توپک کاموایی، لوزی اسفنجی، انگور و... تزیین کنیم.
به همین منظور دقیقا عصر چهارشنبهسوری بههمراه یکی دیگر از خانمها راهی بازار شدیم و مواد لازم را خریداری کردیم. از فردای آن روز هم تا ۲۹اسفند ۲۴ساعته کار کردیم تا اینکه حدود ۲۵ زنبور، ۲۰ تخممرغ، ۳۰ توپک کاموایی و تعدادی گل و لوزی اسفنجی بافتیم. علاوه بر کارهای بافتنی تعدادی پاپیون، گل و بادبادک هم با فوم و تورهای پلاستیک درست کردیم.
چهارانگور کریستالی نیز در حجم بزرگ تهیه کردیم. در کل باتوجهبه اینکه قرار بود این المانها در مقیاس شهری به نمایش درآید، تمامی آنها در اندازه بزرگ ساخته شد تا به چشم بیاید. همچنین برای ۱۵ درخت نیز پرچم سهرنگ ایران را در طول یکمتر بافتیم و دور درخت دوختیم. برای دو درخت نیز تنپوش کامل بافتیم.
استفاده از طرح تلفیقی نقاشی درخت و گلهای کاموایی، یکی دیگر از کارهایی بود که برای محلهآرایی انجام دادیم و با استقبال مردم مواجه شد. همچنین برای نمایشگاه بینالمللی که زائران در آن حضور داشتند، یک فرغون را با گل و کاموا و عروسک بافتنی تزیین کردیم.
با همراهی حدود ۱۵ خانم که انصافا در روزهای پایانی سال با لطف، سفارش ما را قبول کردند، درنهایت ۲۹اسفند همه کارها به پایان رسید و بعد از آن وارد فاز نصب شدیم. باتوجهبه اینکه روزهای پایانی سال بود و عملاهمهجا تعطیل بود، با کمبود نیروی اجرایی برای نصب مواجه شدیم.
به همین دلیل مجبور شدیم خیلی از کارهای نصب را بههمراه یکی از خانمها انجام دهیم. ما تا روز دوم فروردین مشغول نصب عروسکها و پرچمها بودیم. این قسمت کار برای من از سختترین قسمتها بود؛ چراکه الهیه محل زندگی من بود و دوست نداشتم کسی من را درحال نصب ببیند، اما چون کسی نبود و اگر کار را انجام نمیدادیم، حاصل دسترنج تمام خانمها بر باد میرفت، مجبور شدم ماسک بزنم و کار را انجام دهم. گاهی آشنایی را که میدیدم، دوربین را درمیآوردم و خودم را مشغول عکاسی نشان میدادم.
در کل تجربه خوبی بود، اما اگر زمان بیشتری داشتیم، میتوانستیم ایدههای بهتری بدهیم و با دقت بیشتری آنها را اجرا کنیم. همچنین تعداد بیشتری از بانوان میتوانستند با ما همکاری کنند و مسلماً نتیجه بهتری حاصل میشد، اما باتوجهبه زمان محدودی که داشتیم، به نظرم حاصل کار بد نشد. خیلی از مردم بهمحض نصب المانها، از آن استقبال و شروع به عکس گرفتن میکردند.
قاسمی که چند روز بعد از نصب المانها برای مشاهده میزان استقبال مردم، راهی محل نصب آنها میشود، صحنه ناراحتکنندهای را میبیند. او میگوید: اواسط نوروز بود که دیدم تمامی زنبورها، میمون، لوزیهای اسفنجی را بردهاند و تنها تنه بافتنی درخت سر جایش باقی مانده!
شنیدم حتی مسافران نمایشگاه هم به عروسکهای داخل فرغون رحم نکرده و با اینکه آنها را با چسب آهن چسبانده بودیم، همه را کنده و بردهاند. کاش مردم میگذاشتند لااقل تا آخر نوروز، عروسکها بماند و تعداد بیشتری از اهالی محله آنها را میدیدند. برایم جالب است که برخی المانها در شهر را روی زمین گذاشتهاند. المانهای ما را روی هوا بردند؛ آنوقت المانهای زمینی چگونه باقی مانده؟!
این گزارش پنج شنبه، ۱۹ فروردین ۹۵ در شماره ۱۴۰ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است