ابداع هر وسیله و ایدههای ناب و بکر، توانمندیهایی میخواهد که بعضی مادی و برخی معنوی و نیروی فکرند؛ در هر ۲ نمونه میتوان گفت هرکسی این توانایی را ندارد و گاهی آنهایی هم که این توانایی و قدرت را دارند، استعدادشان را شکوفا و از توان فکریشان استفاده نمیکنند تا گرهی از مشکلی باز کنند.
آنهایی که از ذهن خلاق و پرسشگر خود استفاده میکنند و ایدههایشان را میسازند مخترع و ایدهپردازند.
خواه میخواهد مثل اختراع کاملا ایرانی دستگاه سیستم تقویت برق و صوت خودرو «علی اسماعیلی» باشد یا ایدهای برای ساخت نرمافزاری دایرهالمعارفگونه و کاربردی و جامع برای مدارس کل کشور به نام «نما»ی «رضا عربیان» و «مهرداد چکودری» و «علی اسماعیلی» که در جشنواره مرکاپ (مرکز رشد کارآفرینی) استان خراسان رضوی رتبه دوم را از آنِ خود میکند.
با این ۳ دوست همکلاسی ۱۸ ساله رشته برق صنعتی هنرستان جهان پهلوان تختی که از اهالی محلههای پورسینا و سرخساند در کارگاه رایانه مدرسه در محله مصلی گفتوگویی کردیم که گزیدهاش را در ذیل مرور میکنید.
داستان از آنجایی شروع شد که چند وقت پیش «علی اسماعیلی» و خانوادهاش موقع برگشت از میهمانی با اتفاقی ناگهانی روبهرو شدند؛ ماشین وسط خیابان خاموش شد.
همان لحظه «علی» با خود فکر کرد سیستمی طراحی کند تا آنها را بار دیگر وسط خیابان معطل و مستأصل نکند: «میهمانی رفته بودیم. موقع برگشت هوا تاریک شده بود و برای همین چراغ خودرو پدرم روشن بود.
هوا هم سرد و بخاری ماشین را هم تا آخرین درجه روشن کرده بودم.
ضبط ماشین هم کار میکرد. ناگهان سر چهارراه بهسمت راست پیچیدیم و پدرم راهنمای سمت راست را زد. همانجا ماشین خاموش شد.
به هزار و یک مکافات خود را به گوشه امنی رساندیم. همانجا جرقه اختراع در ذهنم زده شد و به این فکر افتادم چه کار کنم برق ماشین تقویت شود و در جا خاموش نشود.
چون خاموش و روشنشدنهای پشت سرهم خودرو میتواند قطعات اصلی ماشین را خراب کند و خسارت سنگین به بار آورد. دستگاه مدنظرم را در همان دقایقی که پدرم به فکر راه چاره برای راهافتادن دوباره ماشین بود، در ذهن ساختم.
همه مدارها را در ذهنم طراحی کردم. صبح روز بعد به طبقه بالای پاساژ مهتاب که قطعات لوازم برقی دارد، رفتم.
در همین گیرودار خرید وسایل و قطعات مدام طرح را با خودم مرور و آن را تکمیل میکردم. روز بعد ساخت ایدهام را اجرایی کردم. نصف روز آن را ساختم. دستگاهم آماده شده بود و خودم و خانوادهام حسابی ذوق کرده بودیم.
درون این دستگاه که شکل استوانه کوچک است، مدارات الکتریکی متعددی تعبیه کردم. سوکت ورودی و نمایشگر ولتاژ هم اجزای دیگر آن است. قاب آن را هم که با لوله آب از جنس پیویسی است با چسبهای تزیینی زیبا کردم.
این را هم بگویم این سیستم را طوری طراحی کردم که در هر ماشینی اجرا شود و همینطور هم شد.
برای اولینبار اختراعم را روی ماشین پدرم امتحان کردم. آن را کنار آمپر خودرو نصب کردم. سیستم صوت و برق ماشین واقعا تقویت شد؛ یعنی دیگر خاموشی در کار نبود. کل هزینهای که برای اختراعم صرف کردم، ۱۰۰ هزار تومان شد.
از طرفی با کسانی که در اینکارند مشورت کردم فهمیدم این کار نمونه ایرانی ندارد، اما نمونه خارجیاش آن هم نه با این کیفیت ۴ یا ۵ برابر قیمت تمامشده دستگاه خودم است.
معلمها و مدیر مدرسه، آقای بهمدی، پیشنهاد دادند؛ اسم دستگاه را «save power» بگذارم. تصمیم دارم آن را ثبت کنم و آرزویم این است سرمایهگذاری پیدا شود و دستگاهم را به تولید انبوه برسانم.»
ذهن پرسشگر و ایدههای ناب «علی» در همین یک اختراع خلاصه نمیشود. سال گذشته هم پروژکتوری ساخته که با برق ماشین و موتور کار میکرده است.
با هیجان خاصی جزئیات اختراعش را توضیح میدهد: «شاید با خودتان بگویید پروژکتور که همهجا هست، اما پروژکتوری که من ساختهام قیمت تمامشدهاش ۳۰ هزار تومان بود و ویژگیهای منحصر به فردی داشت.
این پروژکتور با برق خودرو و موتور کار میکند. مصرف برق آن هم از پروژکتورهای بازار بسیار کمتر است. برای چالههای تعویضروغنیها و مکانیکها کاربرد زیادی دارد.»
این پروژکتور سرانجام سر از مغازه آکواریومفروشی درمیآورد. ماجرای آن را هم علی اینطور تعریف میکند: «من مثل همه پسرهای محلههای پایینشهر از سن کم کار میکردم تا دستم در جیب خودم باشد. مغازه آکواریومفروشی نزدیک منزل و صاحب آن از آشناهای ماست.
به او پیشنهاد دادم برای اینکه مغازهاش به نما بیاید این پروژکتور را نصب کند. از این پیشنهاد استقبال و به همان قیمت تمامشدهاش از من خرید. بعد از آن چند سفارش داشتم، اما ساخت آن خیلی وقتگیر است و ریزهکاری دارد و برای همین نتوانستم سفارش را قبول کنم.»
تابلو برق صنعتی در کارگاهها و کارواشها کاربرد زیادی دارد؛ برای همین «علی» برای اینکه بتواند با هزینه کم تابلو دقیق و کاملی بسازد شبانهروز بر مدارات این تابلو کار میکرده است.
اختراعی که گرچه نمونه مشابه خارجی آن در بازار هست، اما به گفته این مبتکر جوان هزینه چندبرابری دارد و امکاناتش به مراتب کمتر از نمونه دستساخته اوست: «ادعا میکنم این تابلو صنعتی من خیلی کامل است و در کل ۲۰۰ هزار تومان درآمد، اما همین تابلو بهطور خیلی مختصر و با حداقل امکانات ۶۰۰ هزار تومان برای مشتری آب میخورد.
کارایی این تابلو هم برای راهاندازی برق کارگاههای بزرگ صنعتی و موتور آب و کارواش و... است.»
«علی» بین همسایه و دوست و آشنا به «علی فنی» و «آچار فرانسه» مشهور است. هرکسی که سیستم برق خانه یا خودروش دچار مشکل میشود، فوری سراغ او را میگیرد. گاهی هم شیرینکاریهایی در خانه داشته است.
با لبخندی شیطنتآمیز ابروها را بالا میاندازد و میگوید: «برق با هیچکسی شوخی ندارد. اگر لحظهای غفلت کنی جانت را میگیرد. یکبار هم من تا پای مرگ رفتم. تسمه ماشین لباسشویی خودمان در رفته بود. میخواستم آن را جابندازم. اما فراموش کردم سیم برق را از پریز بکشم. موتور را با دست گرفتم. قلبم لرزید و در جا خشکم زد، ولی به خیر گذشت و زنده ماندم.»
بیتردید در موفقیت هر شخصی در کنار اراده و پشتکار، افرادی پشتیبان هستند که نمیتوان نقش آنها را نادیده انگاشت. این موضوع درباره مبتکر جوان محله سرخس صدق میکند.
او از ابتدای صحبت چندبار از همراهی پدرش میگوید که یکی از مشوقهای اصلیاش بوده است: «پدرم خادم مسجد است. از کودکی هر وقت از سر کنجکاوی وسایل برقی را باز و بسته میکردم هیچوقت سرزنشم نکرده و همیشه به من میدان داده است. یا چند سال پیش که هم درس میخواندم و هم شاگرد مغازه کیفدوزی شدم منعم نکرد و برای همین اکنون میتوانم گلیم خودم را از آب بکشم؛ چه در کار برق یا کیفدوزی.
ناگفته نماند معلمها و مدیر مدرسه جهان پهلوان تختی هم نگاه کارآفرینی دارند و طوری به ما درس میدهند و از ما تکلیف میخواهند که ما در بازار کار حرفی برای گفتن داشته باشیم.»
فکرهایشان را روی هم گذاشتند تا کاری کنند کارستان. در رؤیاهای خود ایدههای زیادی را پروراندند. ایدههایی که گاه از یک پرسش آغاز شد تا استعدادهایشان را در مسیری سازنده به کار گیرند. هر ۲ نفر ایدهپرداز بودند و ساکن محله پورسینا.
همکلاسیبودن این ۲ هممحلهای آنها را به هم نزدیکتر کرد. چند سالی که از دوستیشان گذشت به این فکر افتادند برای پرسشهایی که گاه و بیگاه به ذهنشان هجوم میآورد پاسخی بیابند.
ساخت نرمافزار «نما» یکی از آن ایدههای به ثمر نشسته «رضا عربیان» و «مهرداد چکودری» است که البته «علی اسماعیلی» هم در آن مشارکت داشته است.
«رضا» برای توضیح بخشهای مختلف این نرمافزار آمادهتر از بقیه به نظر میرسد. نرمافزاری که در بین هزار و اندی ایده نهایی دانشآموزان، در جشنواره مرکاپ (مرکز رشد کارآفرینی) استان خراسان رضوی دوم میشود: «این نرمافزار نقشه مدارس کل ایران را مدنظر دارد که همه اطلاعات مدارس را باید در خود بگنجاند . البته ابتدا باید از سطح هر ناحیه آمار مدارس و اطلاعات کامل آن در نرمافزار قرار گیرد، سپس در شهرها و بعد کل کشور. با این روش هر کسی میداند نزدیکترین مدرسه به خانهاش کجاست. یا مدرسه دیگر در نقطه دیگر از شهر چه امکانات و خدماتی ارائه میدهد.»
نظر «مهرداد» هم درباره این جشنواره شنیدنی است: «اینکه در مرکاپ بخواهی طرحت را ارائه دهی خود باعث شکوفایی ذهن میشود. یعنی هر کسی فردی یا گروهی باید طرح پیشنهادی و دستاوردش را ارائه دهد. بعد این دوره از مرکاپ که حدود یک ماه پیش برگزار شد نگاهمان به پیرامونمان دقیقتر شده است.
اگر هر چیزی را ببینیم به این فکر میافتیم چطور میتوانیم از آن وسیله بهتر و مؤثرتری خلق کنیم.»
ذهن «رضا» آنقدر خلاق است که همانجا بلافاصله با نگاهکردن به صندلی ایدهای را خلق میکند: «این صندلی میتواند به یک فنر قوی مجهز شود و قسمت پایین آن فضای کافی برای قراردادن کتاب باشد.
یا این دستاندازها و سرعتگیرها، به خودروها خسارت وارد میکند؛ من به ذهنم رسید داخل این سرعتگیرها فنرهایی قرار داده شود و روکش آن هم از جنس مقاوم پلاستیکی باشد که هم از سرعت خودروها حین رانندگی کم کند، هم صدمهای به ماشین نزند.
اما اجرای این طرحها که روزی چندتا از ذهنم خطور میکند، حتی در نمونههای کوچک نیاز به هزینه هنگفتی دارد که توان مالیاش را نداریم.»
آنطور که «رضا» میگوید از دهسالگی در جمعه بازار مهرآباد و بساطی پسرخالهاش کار میکرده است و ابایی ندارد از اینکه بگوید ۲ سال در کارگاه ریختهگری کار کرده و سنگکاری را هم آزموده است و اکنون هم هر کاری ولو خدماتی انجام میدهد تا شرافتمندانه خرج خانوادهاش را دربیاورد.
کاری که آن را وظیفه خود میداند: «زندگی خرج دارد. پدرم دیسک کمر دارد و نمیتواند کار سنگین انجام دهد و برادر کوچکترم بیماری دیابت.
برای همین من بیشتر از درس به درآمد فکر میکنم. رشته برق صنعتی را هم انتخاب کردم، چون یکی از آشنایان ما پیشنهاد داد بازار کار دارد. راستش از درس حوزه و طلبگی هم بدم نمیآید، چون آنطور که شنیدهام امکانات مهیاست.»
کودکیاش هم با فوتبال عجین بوده است. موضوعی که از آن با حسرت یاد میکند: «کلاس پنجم دبستان عضو تیم علم و اخلاق بودم و مقامهای زیادی با این تیم در کارنامهام هست که راستش مقام دومیاش در ذهنم مانده است.
بعد هم برای ورود به مرحله بالاتر گفتند ۱۲ میلیون تومان باید پرداخت کنی که نتوانستم و از فوتبال ماندم.»
سربهزیرتر و کمحرفتر است، اما نحوه نگاهش نشان میدهد از آن سربهزیرهای زیرک و باهوش است. این را وقتی که از خودش میگوید بهوضوح میتوان فهمید.
مهرداد، پسر کوچک خانواده، نصف روز مدرسه است و بقیه آن را هم در مغازه مکانیکی، گیربکس خودروها را تعمیر میکند: «هفتهای ۱۰ هزار تومان بابت کارم میگیرم. بچهمحلها به من میگویند مهرداد گیربکس. از همین راه خرج خودم را درمیآورم و گاهی هم کمک حال خانوادهام.»
وقتی از آرزویش میگوید نگاهی به دستهای کوچک زمختش میاندازد: «دستهایم حین کار حسابی زخمی میشود و همان دستهای زخمی را مجبورم در بنزین بزنم. خیلی دوست دارم دستکش مقاومی بسازم که ضدضربه باشد.»
* این گزارش دوشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۷ در شماره ۳۱۹ شهرآرا محله منطقه ۶ چاپ شده است.