
کارآفرینی جاریها در حیاط خانه
بوی رب گوجه فرنگی تمام محله را پر کرده است. در کرمرنگ شماره ۲۲۵ در یکی از محلات خیابان امامخمینی را پشت سر میگذارم و وارد حیاط به نسبت کوچکی میشوم که هر سوی آن برای خودش کارگاهی است.
یک طرف دبهها و ظروف آبیرنگ ترشی و سالاد، یک قسمت دبههای خیارشور و بامیه، روی پلهها هم که به ویترینی از انواع ظروف ترشی و سالاد رنگارنگ تبدیل شده است.
صحبتم را با مرضیه خانم قرایی شروع میکنم. کسی که ایده ابتدایی این کار در ذهن او شکل گرفته است: «من و جاریام حدود ۹ سال است که در خانه پدرشوهرم زندگی میکنیم. زمانی که این کار را شروع کردیم هر کدام یک بچه حدود ۳ ساله داشتیم و وقتمان تقریبا آزاد بود.
هم دوست داشتیم وقت بیکاریمان را پر کنیم و هم بهعنوان یک زن، درآمد اندکی برای خودمان داشته باشیم. ما حتی به روزی ۵۰۰ تومان درآمد هم راضی بودیم. مدتی هم برای کار به این طرف و آن طرف زدیم.
اما یا محیطهای خوبی نبود یا اگر کار مناسب بود، به خاطر بچههای کوچکمان با فعالیت ما موافقت نمیکردند. این روند چند ماهی ادامه داشت تا اینکه یک روز که به شهرستان به منزل مادرم رفته بودم، خواهرم با ظرف ترشی کوچکی به خانه آمد. همانجا بود که جرقه شروع کار خانگی و درست کردن ترشی و سالاد در ذهنم زده شد.»
سرمایهگذاری ۱۰۰ هزار تومانی
«با ۲۰ هزار تومان پساندازی که داشتم یک دبه بزرگ خیارشور و یک ظرف سالاد گوجهفرنگی آماده کردم و فرستادم شهرستان تا خواهرم که در رباط سفید مغازه کوچک لباسفروشی داشت، آنها را برایم بفروشد.
چند روز بیشتر زمان نبرد که خواهرم خبر داد همه محصولم فروخته شده است. من در آن معامله دو برابر سرمایه گذاری سود کرده بودم.»
اینها را مرضیه خانم میگوید تا برسد به انگیزهای که مشوقی شد برای ادامه این راه و همراه کردن همسر برادر شوهرش: «آن زمان دختر برادر شوهرم از بیماری مادرزادی رنج میبرد و تحت درمان بود.
اگرچه کبری خانم بهشدت درگیر بچه بود، اما وقتی به او ادامه این کار را در کنار هم پیشنهاد دادم، استقبال کرد. هر کداممان با سرمایه ۵۰ هزارتومانی کار را شروع کردیم. اوایل برای پیدا کردن بازار فروش محصولاتمان به سراغ مغازهدارهای محلی و بیشتر خانمها رفتیم.
در هر مغازهای چند نمونه از کارها را گذاشتیم با یک شماره تماس. به یک هفته نکشید که تمام کارها فروخته شد. ۲ ماه از شروع کارمان میگذشت، بهقدری سفارش داشتیم که دیگر نیازی به بازاریابی نبود. در خانه مینشستیم و سفارشات را آماده میکردیم.»
کبریخانم که عروس دوم خانواده و بزرگتر از مرضیهخانم است در ادامه صحبتهای جاریاش میگوید: «انگیزه اولیه شروع این کار حس مفید بودن و پر کردن اوقات فراغتمان بود بهعنوان خانم خانهداری که وقت فراغت بیشتری دارد.
اگرچه ما اول برای سرگرمی وارد این بازی شدیم، اما وقتی بازدهی اقتصادی و استقبال از محصولاتمان را دیدیم، آن را تا به امروز ادامه دادیم.»
دستگاههای سرعتبخش
وقتی امید و انگیزه باشد، کارها با دلگرمی بیشتری صورت میگیرد و میشود موتور محرکهای برای ادامه راه. آنچه به این ۲ بانوی کارآفرین امید و انگیزه میداد، استقبال خوب اهالی و مشتریها از محصولاتشان بود: «به قدری کار سرمان ریخته بود که فرصت کوچکترین استراحتی نداشتیم.
اوایل که کار را شروع کرده بودیم دستگاه سبزی خردکن نداشتیم. بعد از پاک کردن و شستن سبزیها آنها را در چادر بزرگی که مخصوص همین کار بود میریختیم و به سبزی خردکنی محله میبردیم.
این رفت و آمدها از یک سو و هزینه بالایی که بابت این کار پرداخت میشد از سوی دیگر ما را بر آن داشت تا به فکر خرید دستگاه سبزی خردکن بیفتیم. به واسطه آشنایی که برادر همسرم در بازار داشت یک دستگاه سبزی خردکن و یک دستگاه مخصوص خردکردن مواد سالاد، پیاز و ... به صورت شرایطی و چکی برداشتیم.
این امر کار ما را خیلی راحت کرد. خرد کردن ۵۰-۴۰ کیلو پیاز پدر چشمانمان را در میآورد یا خرد کردن مواد سالاد از کت و کول میانداختمان، اما از وقتی این دستگاه را خریدیم فشار و سختی کارمان نصف شد. بعد مدتی هم از محل فروش محصولات چکها را پاس کردیم.»
اینها را مرضیه خانم میگوید و اضافه میکند: «ما برای خرید مواد اولیه به میدان بار نوغان میرفتیم. محیط مردانهای بود، اما من و کبری خانم دست بچههایمان را میگرفتیم و چهار نفره به میدان میرفتیم.
خودمان به کار خودمان خندهمان میگرفت. دور تا دور میدان را میچرخیدیم و از هر مغازه یک چیزی انتخاب میکردیم. بعد ماشینی گرفته و میرفتیم یکی یکی خریدها را بر میداشتیم.
آن روزها اگرچه این رفت و آمدها آن هم با دو تا بچه کوچک برایمان سخت بود، اما ما سعی میکردیم حتی به مشکلاتمان هم بخندیم و اجازه ندهیم ما را از پا بیندازد.
این روند ادامه داشت و تقریبا همه بازار، ما دو نفر را میشناختند تا اینکه یک روز یکی از مغازهدارها گفت «خانم قرائی! شما تلفنی هم سفارش بدهید من جنس درجه یک برایتان میفرستم.» این شد که از آن روز به بعد دیگر به میدان تره بار نمیرفتیم و تلفنی سفارش میدادیم.»
از شکست ترسی نداشتیم
از رمز موفقیتشان که میپرسم، کبری خانم با خنده میگوید، فکر کنم توکل؛ رمز موفقیت ما باشد و بعد ادامه میدهد: «تجربه چندانی در این کار نداشتیم. تنها تجربه ما همانی بوده که وقتی در خانه پدری بودیم به مادرانمان در درست کردن ترشی و سالاد کمک میکردیم.
اما بعد از مدتی انواع ترشی و مرباجات را درست کردیم. بعضی ترشیجاتمان هم ابتکار خودمان بود. اول برای خودمان مقدار کمی درست میکردیم، وقتی میدیدیم خوب شده برای بازار هم درست میکردیم.
الان بیش از ۲۰ نوع سالاد فصل و ترشی درست میکنیم که هر کدام مشتری خودش را دارد. سبزی خرد شده و بستهبندی، انواع مربا و کمپوت، پیاز سرخ شده و. را هم در کنار ترشیجات دست گرفتیم.
ترسی از شکست نداشته و نداریم. در طول این سالها فقط یکبار ترشیهایمان که در ظرف بزرگ ۵۰۰ کیلویی بود، موقع برداشت حس کردیم بیش از حد له شده است. آن هم به علت سرمای زمستان و احتمالا یخزدن آنها بود.
آن سال آن را به نصف قیمت رد کردیم که فقط هزینه مواد دستمان را گرفت. آن هم تجربهای بود که از آن درس گرفتیم.»
درخشش در نمایشگاه
«دهه کرامت سال ۹۱ بود که خبردار شدیم شهرداری منطقه، غرفههایی را به کسانی که تولیداتی دارند، واگذار میکند. بعد از انجام کارهای اداری به ما گفته شد غرفه از فردا در اختیار شماست. این شروعی بود برای حضور ما در نمایشگاههای عرضه محصولات خانگی که به مناسبتهای مختلف در منطقه برگزار میشد.»
اینها را مرضیهخانم میگوید و ادامه میدهد: «سال اول، چون از قبل آمادگی نداشتیم کار برای ما خیلی سخت بود.
محصولاتمان آماده نبود و تقریبا حدود ۵۰-۴۰ شیشه ترشی و سالاد داشتیم که همان شب اول، دو سوم آن فروخته شد. همان شب تلفنی سفارش کلی مواد اولیه دادیم و برای فردا هم یکی دو نفر را که موقع شلوغی کار به کمک ما میآمدند، خبر کردیم تا محصولاتمان را برای فروش آماده کنیم. اولین حضور در نمایشگاه با همه خستگی برای ما تجربه خوبی بود.»
کبریخانم دنبال حرف جاریاش را میگیرد و ادامه میدهد: «البته همان سال اول سخت بود، سالهای بعد از یکهفته قبل از بازگشایی نمایشگاه اطلاعرسانی میشد و ما فرصت داشتیم محصولاتمان را آماده کنیم. یک سال حدود دو تن انواع سالاد و ترشی و شوری آماده کردیم.»
به گفته کبریخانم تا ۴ سال در مناسبتهای مختلف در نمایشگاههایی که در مجموعه کوهسنگی برگزار میشد، شرکت میکردند،
اما با آمدن بچه دوم این ۲کدبانو فرصت حضور در نمایشگاهها را از دست دادند: «اگرچه با تولد فرزندان دوممان امکان حضور در نمایشگاهها را از دست دادیم، اما لوحها و تقدیرنامههای مختلف یکی از بهترین خاطرات و یادگار آن روزها بود که امروز به آن افتخارمیکنیم.»
کارمان تعطیلیبردار نیست
صحبت از تعطیلی و استراحت که میشود، آن ۲ نفر با نگاه به هم لبخندی میزنند و مرضیهخانم میگوید: «ما سرمان درد میکند برای کار کردن. همه فصول برای ما کار هست، چون خودمان را محدود به یک هنر نکردیم؛ کارهایی، چون خیاطی، سرمهدوزی، آرایشگری و ... که تا حدودی از دستمان برمیآید.
حتی برای شبهای بلند پاییز و زمستان گاهی زرشک هم پاک و بستهبندی میکنیم. جمعه و شنبه و زمستان و تابستان هم ندارد. البته، چون از کارمان لذت میبریم برایمان خستهکننده نیست.»
او ادامه میدهد: «گاهی حتی میهمان هم که برایمان میآید، آنقدر کار سرمان ریخته که در دور همنشینیها هم مشغول کار هستیم؛ البته فامیل شرایط ما را درک میکنند و با نگه داشتن بچهها و گاه دستی رساندن در کارها به ما کمک هم میکردند.
یک شانس که آوردیم همسران هر دوی ما آشپز هستند و در شرایط خاص کمکمان میکنند.»
به گفته کبری خانم یکی از مزیتهای این کار در خانه بودن و بودن در کنار فرزندان است: «اینکه ما در خانه هستیم، خیلی خوب است. هم هوای بچهها را داریم و به آنها رسیدگی میکنیم.
چون با هم کار میکنیم هوای یکدیگر را هم داریم. یک روز او کار دارد من بچهها را نگه میدارم، یک روز هم که من سرم شلوغ است او دستم را میگیرد. از طرفی فرزندان ما از همین کودکی با کار کردن آشنا میشوند.»
از پستی و بلندیهای کارشان که میپرسم، کبریخانم میگوید: «تابستانها بهویژه امسال ماه رمضان خیلی اذیت شدیم. سفارش سبزی خوردن و سبزی سرخکرده زیاد داشتیم، برای همین از ۶ صبح به حیاط میرفتیم و تا یک ساعت قبل از اذان شب مشغول بودیم.
گاهی در گرمای بالای ۴۰ درجه تیر و مرداد چنان سرمان داغ میشد که فقط مجبور بودیم شیلنگ آب سرد را روی خودمان بگیریم تا خنک شویم.»
مرضیه خانم، دنباله صحبت جاریاش را گرفته و از روزهای برفی و سرمای سخت زمستانها هم میگوید: «همه کارهایمان در محوطه حیاط انجام میشود. در واقع اینجا شده کارگاه تولیدات ما. حتی در روزهای سرد زمستان که برف میبارد کار را تعطیل نمیکنیم، چون مشتری روی قول ما برای تحویل به موقع حساب میکند.»
آن ۲ نفر دوست دارند در این گزارش از پدر همسرشان هم یاد کنند. مردی که در بودنش هوای آنها را داشت و اجازه داد از همان سالهای اول ازدواجشان در یکی از طبقات خانهاش اسکان یابند تا برای اجاره سختی بر پسرانش و خانوادههایشان نباشد: «پدر همسرم را در محله همه میشناختند. مردی باخدا و مسجدی بود.
گاهی پیرمردهایی که به مسجد میآمدند به ایشان میگفتند به عروسانت بگو کمی سبزی برای ما پاک کنند یا فلان مربا را آماده کنند.»
اینها را کبریخانم میگوید تا به دنبالش از محبت همسایهها و هممحلهایها هم یادی کرده باشد: «در این محله همسایههای خیلی خوبی داریم که هوای کار ما را دارند. بهویژه همسایههای دیوار به دیوار.
به هر حال صدای دستگاهها و بوی سرخکردنی و ترشی شاید برای همه تحملپذیر نباشد؛ اما همسایههای ما یکبار هم نشده اعتراضی داشته باشند. حتی خیلی از آنها سفارش سبزی و ترشی فصلشان را به ما میدهند.»
خاطره تلخ و شیرین
هر کاری خاطرات تلخ و شیرین خودش را دارد. کاری هم که این ۲ کدبانوی محله امامخمینی (ره) شروع کردهاند؛ از این قائده مستثنا نیست: «پدر همسرم بسیار مهربان بود و دلسوز.
اما به هر حال حدود ۹۰ سال سن داشت و این شلوغی همیشگی حیاط و به هم ریختگی این اواخر کمی اذیتش میکرد. یک روز صبح گفت «جمع کنید دیگر نمیخواهم کار کنید!»
راستش برای ما این جمله مثل شوک بود. به یکی از دوستانمان زنگ زدیم و با خودرویی همه وسایل را به انبار خانه او منتقل کردیم. بعد آن روز خانه هر دوی ما سوت و کور بود و از این حجم بیکاری که آوار شده بود بر سرمان افسردگی گرفته بودیم.
چند روزی که گذشت پیرمرد خودش دوباره به سراغمان آمد و گفت میتوانید کار کنید، اما مواظب سلامت خودتان هم باشید تا فردا دردمندی به سراغتان نیاید.»
اینها را یکی از عروسهای خانواده قرائی میگوید و درباره شیرینی کار از خرید یک خودرو میگویند و ساخت خانههای نیمهسازی که با همین پول به دست آمده است. مرضیهخانم میگوید: «بعد از یکی، دو سال با پساندازم یک خودرو پیکی خریدم تا در رفتوآمدها راحت باشم. یک زمین هم در رباطسفید داشتم که ساخت آن را شروع کردم.»
ساخت خانه نیمهساز و اتمام آن هم که به نام کبریخانم بود، بخشی از آورده این ۲ بانوی کارآفرین از تولید انواع ترشی و مرباجات است.
بخش پایانی گفتوگوی ما اختصاص دارد به خواستههای آنها از مسئولان و توصیههایشان به کسانی که از بیکاری و شرایط بد اقتصادی مینالند. کبریخانم در اینباره میگوید: «تنها خواسته ما از مسئولان در اختیار قرار دادن مکانی است که حداقل ۱۰ نفر خانم مثل خودمان را به کار بگیریم و تولیداتمان را افزایش بدهیم.
ما این توان را در خودمان میبینیم که کارگاه بزرگی اداره کنیم، فقط نگاهی مسئولانه میخواهیم».
مرضیهخانم هم بهعنوان حُسنختام این گفتگو، زنان و مردانی که از بیکاری شاکی هستند، خطاب قرار میدهد و میگوید: «هر کسی در یک رشته و کاری هنری دارد یکی تراشکاری، یکی آشپزی، یکی خیاطی و ... مهم این است که منتظر نباشند که یکی پیدا شود برای آنها کاری انجام دهد تا نانی سر سفرهشان بیاید.
با توکل به خدا و امید به یاری او کار را از کم شروع کنند تا انشاءا... مثل ما ثمره کار خود را با صبوری ببینند.»
* این گزارش سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷ در شماره ۳۰۸ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.