همه مسائل را با محوریت خانواده میبیند؛ هم آن هفتسالی که با نذر فرهنگی، مهد کودک خانوادهمحورش را اداره میکرد، هم زمانیکه به فکر راهاندازی بازارچه خودکفایی افتاد و خانمهای محله را پای کار آورد. حتی این روزها که گاهی ساعتها به خانمها مشاوره میدهد تا به سلامت جسم و روحشان بپردازند و شیوه برخورد مناسب با اعضای خانواده را بیاموزند، همه هدفش استحکام و سلامت خانوادههاست.
از نگاه معصومه نجمیپور که مادر سه فرزند است و نزدیک به چهار دهه از زندگیاش میگذرد، با شناخت روح انسان است که میتوان به مداوای جسم پرداخت، سپس با سلامت جسم و روح و شناخت اعضای خانواده از خلق و خوی یکدیگر، آنها به هم نزدیکتر میشوند و زندگیهای شاد و بادوامتری خواهند داشت. او که کارشناسیاش را در رشته علوم تربیتی و کارشناسی ارشدش را در رشته مشاوره تغذیهای گرفته است، دانشپژوه تخصصی طب اسلامی است.
درحالیکه از قوری چایش عطر آویشن کوهی در خانه پیچیده است، یک شیشه عسل در دست میگیرد و میگوید: با تغذیه سالم میتوان جسم و روح سالم داشت. برای تغذیه سالم در خانواده هم باید خانمها به سطحی از آگاهی برسند که بدانند برای هرکدام از اعضای خانواده باتوجهبه روحیه و وضعیت جسمانیاش چه برنامه غذاییای داشته باشند. بههمیندلیل برای خانمها مشاوره رایگان دارم.
دوروبر آشپزخانهاش پر است از محصولات خوراکی ارگانیک. با لحن آرامی میگوید: همزمان با شیوع کرونا در رشته مشاوره تغذیهای ادامه تحصیل دادم. از همان زمان وارد رشته طب اسلامی و سنتی شدم و بعد از گرفتن مدرک کارشناسیارشد این رشته را رها نکردم و همچنان دانشپژوه تخصصی طب اسلامی هستم. یادتان هست سال اول کرونا مردم چه ترسی از این بیماری داشتند؟
با مطرح کردن این سؤال انگیزهاش از راهاندازی بازارچه خودکفایی را بیان میکند. او که اهل معاشرت با همسایههاست، وقتی متوجه ترس افراطی بعضی از همسایههایش میشود به ذهنش میرسد که خانمها را به بهانه بازارچه از خانه بیرون بکشد.
همه جوانب را هم در نظر میگیرد تا خانمها راحت باشند؛ داخل مجتمع، وسط هفته، با اندک امکاناتی که موجود است و با حداقل وسایل برای فروش. با اینکه خیلی انرژی گذاشته و از خیلیها خواسته است که در این بازارچه مشارکت کنند، هفته اول فقط سهنفر برای فروش میآیند.
قبل از شیوع کرونا مهد کودک داشته است. هفتسال مدیر و مؤسس مهد بوده است و بهخاطر کرونا محل کارش تعطیل میشود، اما، چون میتوانسته از میز و صندلیهای مهد استفاده کند، دست به ابتکار میزند و بازارچه راه میاندازد؛ برای راهاندازی بازارچه در مجتمعمان از همسایهها خواستم هرچه دارند برای فروش بیاورند. میزهای مهدکودک را هم گوشه دنجی گذاشتم و به خانمها گفتم وسایلشان را روی آنها بچینند. فقط سهنفر با اندکوسایلی آمدند.
یک نفر چند گل سر که خودش درست کرده بود، آورد. یک نفر دمکنی و دستگیره دوخته بود و یکی دیگر از همسایهها هم مقداری عرقیجات داشت. من میخواستم خانمها را به بهانه بازارچه به بیرون از خانه بکشانم تا سرشان بند باشد و ترس از کرونا را از یاد ببرند. بههمیندلیل خودم که تا آن زمان هیچوقت فروشندگی نکرده بودم، دست به کار شدم. با راهنمایی استاد انسانشناسی و طب اسلامیام چند قلم محصول ارگانیک تهیه کردم و از هفته دوم خودم هم مشغول فروش شدم.
او در تمام دوران کرونا با مشاوره تلفنی مردم را راهنمایی میکرده است تا با مصرف درست خوراکیها و داروهای گیاهی کمترین آسیب را از این بیماری ببینند. از این مشاوره برای جذب همسایهها به بازارچه هم استفاده کرده است. میگوید: بعضی روزها بیشتر از بیست تماس تلفنی داشتم که برای درمان بیماری از من راهنمایی میخواستند. من هم که با طبعها و داروهای مختلف آشنایی داشتم، به مردم مشاوره میدادم تا بتوانند دوران بیماریشان را بهآسانی سپری کنند.
به مشتریهای بازارچه نیز همین مشاورهها را میدادم تا بتوانند بهتر خرید کنند. بعد از مدتی این راه جواب داد و فروشندههای ما نزدیک به بیستنفر شدند. حتی همسرم وقتی دید من برای این کار ذوق و شوق دارم، برای تهیه محصولات ارگانیک به من کمک کرد. الان فرزندان من هم با من در این کار همراهی میکنند و یک کار خانوادگی را شروع کردهایم.
نجمیپور در تأیید موفقیت بازارچه اینطور میگوید: فروشمان آنقدر زیاد شد که همان سهنفری که اولین غرفههای ما را داشتند، حالا برای خودشان کسبوکار راه انداختهاند. یکی از خانمها که در خانه عرقیجات تهیه میکرد، کارگاه تهیه عرقیجات با وسایل مسی راه انداخته است.
خانم دیگری هم که گل سر درست میکرد، چند نفر را به کار گرفته و مغازهای در خیابان شهید صیاد شیرازی باز کرده است. خانمی هم که دستگیره و دمکنی میدوخت، کارگاه خیاطی راه انداخته است و همه درآمدش را وقف خیریه میکند. پیشرفت خانمها و خودکفایی و کمکشان به اقتصاد خانواده، همان هدفی است که من دنبال میکردم.
نجمیپور موفق شده است همسایهها را دور هم جمع کند و تعداد زیادی از آنها را به این باور برساند که میتوانند در موضوع معیشت به خانوادهشان کمک کنند. حالا دوشنبهبازارهای مجتمعشان در محله طالقانی تبدیل شده است به یک پاتوق فرهنگی که همسایهها در محوطه مجتمع هم دیداری تازه میکنند، هم مشاوره تغذیهای میگیرند و هم قرآن و ادعیه مختلف را میخوانند.
این بانوی خوشفکر و خلاق درباره مهد کودکش که یک نذر فرهنگی بوده است، میگوید: لیسانس من علوم تربیتی از دانشگاه فردوسی است با گرایش آموزش ابتدایی. وقتی تصمیم گرفتم مهد کودک خودم را افتتاح کنم، یکطبقه از مسجدی را درنظر گرفتم و با هزینه بسیار اندک مهدکودک قرآنی تأسیس کردم تا آموزشهایم مسجدمحور باشد.
در همان مهد کودک هم سعی میکردم مشارکت همه اعضای خانواده را جلب کنم. اردوهای خانوادگی برگزار میکردم و کارگاههای پدر و فرزند یا مادر و فرزند میگذاشتم. الان هم همان فضای مهد کودک را در کانون قرآنی مجتمعمان راهاندازی کردهام.
او که بهطور کلی به کار مشارکتی معتقد است، برای اوقات فراغت بچههای مجتمع هم برنامههای خوبی دارد، از حضور همسایههایی که هنر یا تحصیلات خاصی دارند بهره میبرد و کلاسهای مختلف مانند قالیبافی، خیاطی، نقاشی و قرآن و احکام برگزار میکند.