گروه مردمی «جهاد عاطفهها»، درست ۵ دی ماه سال گذشته، برای کمکرسانی به خانوادههای زیر خط فقر تشکیل شد؛ گروهی تلگرامی که اعضای نخستین آن را چند خانواده و دوست تشکیل داده بودند. حالا این گروه بیش از ۱۵۰۰ عضو از شهرهای مختلف ایران دارد و توانسته به صورت خودجوش و مردمی، دستگیر خانوادههای نیازمندی باشد که تا پیش از این، وضعیت معیشتی اسفناکی داشتهاند.
تامین هزینه جراحی چند کودک، زایمان خانمی نیازمند، پخش لباس و کفش نو در بین مدارس حاشیه شهر، توزیع بستههای حمایتی بین خانوادههای زیر خط فقر، برآورده کردن آرزوی ۴۰۰ کودک محروم، امدادرسانی به زلزلهزدگان اخیر خراسان رضوی و تهیه جهیزیه، بخشی از فعالیتهای خداپسندانه این گروه مردمی است که با همت تمام اعضای آن اتفاق افتاده است.
مدیر گروه مردمی جهاد عاطفهها بانوی جوان ۳۲ سالهای است که روزی به خاطر آرامش و امنیتی که داشت، احساس وظیفه کرد تا سهم خود را به کشور و مردم شهرش ادا کند؛ آن روز، شاید خودش هم تصور نمیکرد بتواند با کمک اطرافیانش، چنین تاثیرگذار باشد.
خود سمیرا شاهوردی از ماجرای آن روز، اینگونه میگوید: «همیشه برایم سوال بود، واقعا خانوادههایی هستند که زیر خط فقر باشند و به نان شب محتاج؟ یک روز تصمیم گرفتم به جای رفتن به حرم، برای پیداکردن چنین خانوادههایی، گذری به حاشیه شهر داشته باشم. به قلعه ساختمان و قلعه خیابان رفتم و از سوپریها پرسوجو کردم. یکی از آنها دفتری را پیش رویم باز کرد و حساب دفتری خانمی را نشانم داد و گفت «این خانم اموراتش با شبی چند تخممرغ میگذرد.» آن روز به خانه برگشتم.
چند روز بعد با دوستم دوباره آنجا رفتیم و این بار با خانوادههای زیادی حرف زدیم و همهچیز را از نزدیک دیدیم. ظاهرا ماجرا تمام شد، اما بعد از آن، دیگر شبها خوابم نمیبرد و فقط به این فکرمیکردم که حالا باید چکار کنم؟ دیگر نمیتوانستم آرام بمانم.»
شاهوردی، شهروند محله فرهنگیان، الگویی از یک جوان فعال اجتماعی است که به مناسبت روز جوان به سراغش رفتیم؛ کسی که به گفته خودش، کوشیده تا به فرمایش رهبری، مبنی بر اینکه نباید از فضای مجازی غافل شویم و هر فردی به اندازه توان خود باید در این میدان حضور داشته باشد، عمل کند و از این راه به کمک نیازمندان بشتابد.
سمیرا شاهوردی که بسیجی و فعال فرهنگی سپاه یاسر نیز هست، پیش از اینکه گروه تلگرامی جهاد عاطفهها را تشکیل دهد و بعد از سرکشی به مناطق حاشیه شهر مشهد، توسط دوستش با وضعیت عجیب خانوادهای در شهرستان شیروان روبهرو میشود.
خودش در این باره میگوید: «فاطمه حسنزاده، یکی از دوستان بسیجیام که اصالتا شیروانی است، یک روز، اوایل دی ماه سال گذشته، من را به این شهر برد و پدر و دختری را نشانم داد که ۲۰ سال بود در گاوداری زندگی میکردند و منبع سوختشان، سوزاندن لباسهای کهنه در مخزنی فلزی و آب خوردنیشان هم از محل آخور گاوها بود.
ما این موضوع را رسانهای کردیم و از همین طریق توانستیم حمایت یکی از سازمانهای دولتی را برای گرفتن زمین جلب کنیم و در حال حاضر، نیز همچنان پیگیر کار این خانواده هستیم.»
دیدن وضعیت زندگی مردم حاشیه شهر و مواجهشدن با وضعیت خانواده شیروانی و قولهای مسئولانی که به بعد موکول میشد، شاهوردی را به این فکر انداخت که خودش آستین همت بالا بزند؛ «نشسته بودم و داشتم گروههای تلگرامی را چک میکردم که به یاد فرمایش رهبری و تاکید ایشان بر استفاده صحیح از قدرت فضای مجازی افتادم.
همان لحظه تصمیم گرفتم یک گروه تشکیل بدهم و این کار را کردم. اولین عنوانی را که به ذهنم رسید، برای گروه گذاشتم و افراد خانوادهام را عضوش کردم. این طور شد که ۵ دی ماه، گروه جهاد عاطفهها تشکیل شد و بلافاصله عکسهای آن خانواده شیروانی را توی گروه گذاشتم.
هفته اول، یک میلیون و دویست هزار تومان برای کمک به این خانواده جمع شد. انگیزه گرفتم و با خودم گفتم هنوز قلبهایی برای کمک به نیازمندان میتپد، بگذار کار را گستردهتر کنم. بعد تصمیم گرفتم توی دل محلات بروم و با کمک اعضای گروه، تا جایی که در توان داریم، به نیازمندان کمک کنیم.»
قرارشد اعضای فعلی، دوستان و خیرانی را که میشناسند، به گروه اضافه کنند. عدهای میگفتند کسی به گروه اعتماد نمیکند و شاید تصور شود کارمان کلاهبرداری است. حق هم داشتند که این حرف را بزنند. به خاطر همین گفتیم هرجا برای بازدید میرویم، تصویر و عکس تهیه کنیم و در گروه بگذاریم. باز عدهای مخالفت کردند که این کار درست نیست و شاید خانوادهها دوست نداشته باشند عکسهایشان منتشر شود. بعد تصمیم گرفتیم عکس و فیلم را با اجازه خود خانوادهها بگیریم و در گروه بگذاریم.»
حالا پنج ماه از آن ماجرا میگذرد و شاهوردی، از ۷ روز هفته، ۵ روزش را در حاشیه شهر میگذراند. تابهحال به محلات زیادی از جمله سیدی، قلعه ساختمان، قلعه خیابان، پورسینا، کالزرکش، دوستآباد و منزلآباد رفته و بین مردم چرخیده و گاهی افرادی از گروهش با او همراهی میکنند؛ «همسران شهدای جنگ و مدافعان حرم، عضو گروه جهادی ما هستند و در بیشتر برنامههایی که در حاشیه شهر اجرا میکنیم، با هم همراه شده و به توزیع بستههای حمایتی میپردازیم.»
با سرکشی و رفتوآمد اعضای گروه جهاد عاطفهها به مناطق حاشیه شهر، بسیاری از مردم با آنها آشنا و عضو این گروه تلگرامی شدهاند؛ همین موضوع باعث شده خود مردم در گروه پیام گذاشته و مشکلاتشان را عنوان کنند؛ «یک روز خانمی در گروه پیام گذاشته بود که تو را به خدا به من کمک کنید.
درآمد همسرم پایین است و برای عمل بچهام، هزینه درمان ندارم. بیایید تحقیق کنید. روز ۲۲ بهمن بود و دو روز از رسیدن این پیام گذشته بود. با خودم فکر کردم باید کاری کنم که در این روز، خاطره خوشی در ذهن مردم حاشیه شهر شکل بگیرد.
با کمک مالی اعضای گروه، به همراه پسرم رفتیم توتفرنگی، رطب تازه، موز و سیب گرفتیم و داخل ظرف یکبار مصرف بستهبندی کردیم. در مجموع ۳۰۰ پک میوه آماده شد. همسرم را راضی کردم که به محله پورسینا و سراغ خانمی که آن پیام را داده بود، برویم.»
شاهوردی در روز ۲۲ بهمن، به کمک همسر و یکی از فعالان فرهنگی بسیجِ محله پورسینا، بستههای میوه و تعدادی کاپشن را بین خانوادهها تقسیم کرده و بعد سراغ خانمی میرود که حالا او را به نام مادر محمدجواد میشناسند: «خانه محمدجواد رفتیم و او را پیدا کردیم؛ پسری لبشکری که کامش سوراخ بود، هرچه غذا میخورد از بینیاش بیرون میآمد و نمیتوانست درست صحبت کند. از او خواستم جلو دوربین گوشیام، از آرزویش حرف بزند.
محمدجواد درحالیکه نمیتوانست درست صحبت کند گفت، آرزو دارم بینیام را عمل کنند تا توی مدرسه، دوستانم من را مسخره نکنند. شب کلیپ محمدجواد را در گروه گذاشتم. اولین نفر ۵۰۰ تومان واریز کرد که البته بعدها فهمیدم رئیس تامین اجتماعی یکی از شهرهای دیگر است.
طی چهار روز، هزینه جراحی محمدجواد که دو میلیون و ۲۰۰ هزار تومان بود، جمعآوری شد. او را پیش دکترش بردیم و وقت عمل گرفتیم. خدا را شکر، بعد از عمل هم هزینه دارو و درمان و بستههای حمایتی این خانواده را اعضای گروه تامین کردند.»
گروه جهادی عاطفهها تاکنون در مدارس مختلفی به ویژه در بولوار توس و شاهنامه، پخش لباس و غذا داشتهاند. به گفته شاهوردی، حالا هر هفته بین هزار تا هزار و ۵۰۰ تکه لباس در سطح شهر توزیع میشود که ۶۰درصد آن لباسهای کاملا نوست.
موادغذایی و کفش نیز از دیگر کالاهایی است که توزیع آن توسط گروه عاطفهها در بین خانوادههای نیازمند انجام میشود. در حال حاضر این گروه بیش از ۱۵۰۰عضو از شهرهای مختلف ایران دارد؛ «خیران اصلی ما از شهر تهران هستند، اما از شهرهای مختلف و دوری همچون اندیمشک، بوشهر، اصفهان و اهواز هم عضو داریم.
کسانی که از شهرهای دیگر هستند، بسیاری از مواقع، به جای پول، کالای موردنیاز را میفرستند، مثلا تابهحال از بوشهر، سیسمونی به مشهد فرستاده شده است. دلیلش این است که آنها ذوق خرید دارند. از طرفی من نمیتوانم به آنها بگویم پول بفرستند، چون ممکن است ذهنیتشان خراب شود و به آنها حق هم میدهم.
از یک طرف دیگر، برخی مواقع کالاها در شهرهای دیگر ارزانتر است. مسئله بعدی اینکه خیران شهرهای دیگر، این امید را دارند که روزی، گروه جهادی عاطفهها برای کمکرسانی به نیازمندان شهرهای آنان نیز اقدام کند که به امید خدا این اتفاق خواهد افتاد.
ما دوست داریم گروه جهادی عاطفهها روزی به سراسر ایران، کمکرسان باشد و تابهحال نیز، برای دانشآموزان یک روستا در چهارمحالوبختیاری، که حتی کتاب درسی نداشتند، کتاب و نوشتافزار تهیه کردیم و فرستادیم.»
شاهوردی سومین حرکت خوب و بزرگ گروه جهادی عاطفهها را تهیه لباس عروس و داماد و هزینه آرایشگاه و نیز تامین جهیزیهای زوجی نیازمند عنوان میکند و میگوید: در حال حاضر نیز برای خانم دیگری، در حال تهیه جهیزیه هستیم.»
او از یکی دیگر از اتفاقاتی که در حاشیه شهر به آن برخورد کرده، میگوید: «پیش از سال جدید، به دوستآباد رفته بودم. اگر در این سرکشیها پولی دستم نباشد، حداقل نان خالی میگیرم؛ چراکه خانوادههایی هستند که حتی به همین نان محتاجند. از همان نانوایی که نان خرید کردم، درخواست کردم خانوادههای محروم را به من معرفی کند. ایشان هم چند خانواده را معرفی کرد. یکی از آنها خانم بارداری بود که وضع مالی مناسبی نداشتند.
آن شب به یکی از خانوادهها سرزدم و، چون خسته بودم، فرصت نشد سراغ خانم باردار بروم؛ تا شبی که مشهد برف سنگینی آمد و هوا سرد بود، به همسرم گفتم به دلم افتاده سراغ آن خانم برویم. با اینکه همسرم خسته بود، با من همراه شد. مقداری موادغذایی خریدیم و به دیدن این خانواده رفتیم. خانمی ۱۸ساله و ۹ماهه باردار بود و ظاهرش بیمار به نظر میرسید. دختر دیگرش هم یک سال و ۶ ماهش بود.
در مشهد غریب بودند و شغل همسرش نانوا بود، اما جایی برای کارکردن نداشت و درواقع یک روز کار داشت و چند روز نداشت. خانم خانه اولش چیزی بروز نمیداد، اما به مرور که با او صحبت کردم، گریه کرد و گفت سه روز است به جز مایعات، هیچی نخوردهام.
فردا او را بیمارستان بردم و دکتر بعد از معاینه او گفت این خانم دچار ضعف بدنی شدید است و تعجب میکنم الان چطور زنده است! اگر از همین حالا هم تا روز زایمان، روزی ۵وعده گوشت بخورد، باز به حال طبیعی برنمیگردد و احتمال دارد بعد از زایمان، به کما برود.»
ماجرای بارداری این خانم که حالا زایمانش با کمک گروه جهادی عاطفهها با موفقیت سپری شده، طولانی است. شاهوردی در جریان تعریف کردن این ماجرا، از بیمارستانهای دولتی گله میکند که در یکی از شبهای ماه درد این خانم، حاضر به پذیرفتن او نشدند و ناچار یکی از اعضای خود گروه که ماما بوده، برای معاینه و آرامکردن خانم اقدام کرده است.
همت و همدلی گروه جهادی عاطفهها خیلی زود سبب شد اجاره سه ماهه عقب افتاده این خانواده تامین شود، مرد خانه سر کاری نجاری فرستاده شود، خانم خانه به سلامتی زایمان و سیسمونیاش تهیه شود و اکنون نیز تحت حمایت و کمکهای این گروه مردمی قرار بگیرد.
حمایت از خانوادهای که بر اثر فقر، یکی از فرزندانش را از دست داده بود، اجارهکردن خانه برای پدر و پسری که در استخر زندگی میکردند، امدادرسانی به زلزلهزدگان اخیر روستاهای خراسان رضوی (به عنوان اولین گروه امدادرسان مردمی)، برآورده کردن آرزوی ۴۰۰ کودک (که از بین آنها میتوان به برآورده شدن آرزوی ابوالفضل اشاره کرد که دچار ۹۰درصد نابینایی است و قرار است به همین زودی، به آرزویش برسد و به همراه پدر و مادرش به زیارت کربلا برود) و نیز توزیع لباس شب عید در مدارس محروم از دیگر فعالیتهای گروه جهادی عاطفهها اشاره کرد.
سمیرا شاهوردی که بین مردم حاشیه شهر و در بین اعضای گروه، به فرشته مهربان معروف شده، تمام حرکتهای گروه جهاد عاطفهها را مردمی میداند و میگوید: «فرشتههای واقعی اعضای گروه هستند که با حمایت و کمک کردن خود، باعث این اتفاقات خوب شدهاند، منتهی آنها دیده نمیشوند و مردم من را میبینند.»
این جوان فعال اجتماعی که خود یک پسر ۱۲ساله و یک دختر ۶ساله دارد، به خاطر مسئولیت اجتماعی که در حال حاضر قبول کرده، مجبور است بسیاری از مواقع، وقت زیادی را در بیرون از خانه باشد؛ «همان اوایل به همسرم، آقای محمود نجار گفتم اگر تو راضی به این کار من نباشی، من نه تنها ثواب نمیکنم که در آن دنیا کباب هم میشوم.
همسرم در جوابم فقط گفت چه بگویم. این حرفش برای من خیلی سنگین بود و احساس کردم رضایت کامل ندارد. برای اینکه دلش را به دست بیاورم گفتم من مهریهام را که ۱۱۴سکه بهار آزادی و ۱۳۶۳ شاخه گل است، میبخشم تا تو راضی شوی. همسرم هم وقتی دید تا این اندازه مصمم هستم، راضی شد و من طبق قولی که داده بودم در حضور سه شاهد، مهریهام را بخشیدم. الان هم ایشان بعدازظهرهای روزهای جمعه با من به مناطق حاشیه شهر میآیند.»
شاهوردی از مادرهمسرش نیز تشکر کرده و میگوید: «مادرشوهرم، خانم فاطمه شکارچیان، در نبودم که حتی چندبار شبانهروزی بوده، همیشه از فرزندانم نگهداری کرده و مشوق من در این کار مردمی بوده است. من پنج سال اول زندگی، با ایشان در یک خانه مشترکِ یک خوابه زندگی کردم و هیچ مشکلی با هم پیدا نکردیم.
اگر حمایت ایشان نبود، من نمیتوانستم در حوزه اجتماعی فعال باشم، به ویژه که والدین خودم ساکن تهران و از من دور هستند. مادرشوهرم حتی به خاطر نگهداری از فرزندانم، سه بار از سفر زیارتیاش دست کشیده و هربار میگفت اگر تو گرهی از یک نیازمند بازکنی، مثل این است که من زیارت رفتهام.»