متولد1319 در نوغان مشهد است و از دستگیرشدههای 15خرداد1342. البته بیشاز اینکه فعال سیاسی باشد، از طلبههایی است که چندین سال مردم هرروز در مسجد گوهرشاد نمازشان را پشت سر او میخوانند و پاسخ سؤالهای شرعیشان را از او میگیرند.
حجتالاسلام سیدمحمد خدادادحسینی، تحصیلکرده اصول و فقه در حوزه علمیه مشهد و قم است و در دهه1370 حدود شش سال امامجمعه شهر فردوس بود. با همین پیشزمینه در روزهای دهه فجر به منزلش در نزدیک حرممطهر رفتیم تا اتفاقات پیش از انقلاب اسلامی را با او که مرحوم پدرش هم از زندانرفتههای دوران پهلوی بود، مرور کنیم.
خدادادحسینی پیش از آنکه درباره مبارزههایش با رژیم شاه بگوید، از مخالفتهای پدربزرگش با حکومت رضاشاه میگوید. گویا زمانیکه رضاشاه دستور داد تا قانون لباس یکدست اجرا شود، پدربزرگ او که در زابل زندگی میکرد، مخالفتش را آشکارا اعلام کرد.
بعد از آن پسرش علی را برای خواندن درس به مشهد فرستاد تا در کنار تحصیل، برای پوشش اسلامی نیز تبلیغ کند. بهسبب همین تبلیغات مرحوم حجتالاسلام سیدعلی خدادادحسینی و کشف نامههایی که بین او و پدرش درباره مبارزه با کشف حجاب رضاخانی رد و بدل میشد، او را دستگیر و روانه زندان کردند.
سیدمحمد خدادادحسینی روایت پدرش سیدعلی را اینطور کامل میکند: پدرم پس از مدتی زندانیبودن آزاد شد. در مسجد نایب قبرمیر نماز میخواند و شبها و صبح زود هم برای روضهخوانی و سخنرانی به مجالس خانگی مردم میرفت. من هم خیلی از اوقات همراهش بودم و از همان کودکی با گوشکردن به سخنانش در همین مجالس مخالف رژیم شاه شدم.
خدادادحسینی درس طلبگی را در حوزه علمیه مشهد از سن نوجوانی آغاز کرد و تحصیلش را در قم ادامه داد. به همین دلیل بهعنوان طلبه و مبارز انقلابی به خانه خیلی از علما در مشهد و قم رفتوآمد میکرد: وقتی خبرهای سخنرانی امامخمینی(ره) در مدرسه فیضیه قم به مشهد رسید، هرروز در خانه آیتالله قمی با تعدادی از دوستان جمع میشدیم تا پشتیبانیمان از نهضت اسلامی را اعلام کنیم.
چون طلبه بودیم و با لباس طلبگی هم دستگیر شده بودیم، برای اینکه از ما حرف بکشند، شروع به ناسزاگویی به مقدسات میکردند
بیانات ایشان در آن چندروز بیشتر درباره حمایت از مراجع در تاسوعا و عاشورای چندروز قبل و مخالفت با تصمیمهای شاه بود. صبح 15خرداد من و دوستانم برای شرکت در مجلس سوگواری به منزل آقای قمی رفتیم. بعد از روضه، خود آیتالله قمی و مرحوم آیتالله طبسی به منبر رفتند و از حکومت معنوی و دینی و مسائل سیاسی روز گفتند. کمی که گذشت، صدای همهمه بلند شد و مأموران و پاسبانها با شکستن در وارد خانه شدند.
من و هرکسی داخل خانه بود، دستگیر و به زندان لشکر منتقل شدیم. خوب یادم هست کف سلولها را قلوهسنگ ریخته بودند و پرآب کرده بودند تا کسی نتواند بخوابد یا بنشیند. اعتراض که میکردیم، با لگد جوابمان را میدادند. حدود یک هفته در آن زندان بودم و هرروز بارها بازجویی میشدم.
چون طلبه بودیم و با لباس طلبگی هم دستگیر شده بودیم، برای اینکه از ما حرف بکشند، شروع به ناسزاگویی به مقدسات میکردند. پس از چندروز کتککاری، بدون برگرداندن وسایلم، با گرفتن تعهد آزادم کردند. حتی انگشترم را پس ندادند. البته آیتالله قمی را مدت زیادی در زندان تهران نگه داشتند و فروردین1343 آزاد کردند.
خانه پدری سیدمحمد خدادادحسینی نزدیک مسجد فیل بود؛ مسجدی که در مهر سال1342 شاهد درگیری خونین مردم و حکومتیها بود. او که آن شب مثل شبهای قبل برای شنیدن سخنرانی شهیدهاشمینژاد به این مسجد رفته بود، از شلوغی و درگیری شبانه در آن زمان چنین روایت میکند: مسجد فیل سخنران خوبی نداشت.
یعنی کسی که منبر میرفت، گاهی طرف شاه را میگرفت. به همین دلیل مردم از شهیدهاشمینژاد دعوت کردند که برای سخنرانی به مسجد بیاید. روزهای آخر مهر بود. شهیدهاشمینژاد چندشب متوالی منبر رفت. اتفاقا جمعیت زیادی هم میآمدند. خوب یادم هست که مسجد پر میشد و مردم داخل خیابان میایستادند.
یک دستگاه بلندگو هم بود که صدای او را در خیابان پخش میکرد. شب آخر که دستگیر شد، من داخل مسجد جا نشدم و در خیابان حرفهایش را گوش میکردم. از رفراندوم گفت و به قانونهای مصوب حکومتی انتقاد کرد. هنوز یکساعت نگذشته بود که مأموران وارد جمعیت شدند و دستگیرش کردند.
همه ما که داخل خیابان بودیم و تعدادی از افراد داخل مسجد برای اینکه ماشین ساواک او را نبرد، شروع کردیم به پرتاب سنگ و چوب به سمت پاسبانها و ماشین. همین لحظه چند مأمور برای متفرقکردن مردم شلیک کردند. تعدادی از مردم تیر خوردند و شهید شدند. باوجود این و حمله به ماشین، باز هم شهیدهاشمینژاد را ساواک برد.