کد خبر: ۱۲۴۱۰
۱۹ تير ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
بازار چغوک‌های محله «مهرآباد» مشهد

بازار چغوک‌های محله «مهرآباد» مشهد

مهرآباد را با جمعه‌های شلوغش می‌شناسند از جمعه‌بازار کالا و خوراک و پوشاک که در آن از شیر مرغ تا جان آدمیزاد یافت می‌شود تا جمعه‌بازار پرندگان. پیچ میامی را که رد کنید راننده‌ها داد می‌زنند: «بازار چغوک‌ها».

یک مرکز خرید و فروش شلوغ که آدم‌های زیادی را هر جمعه دور هم جمع می‌کند، قابلیت این را دارد که نیم‌روز آدینه‌ات را بین آنهایی که عشق پرنده‌اند، بگذرانی. شاید برای «دوستی» از اهالی محله مهرآباد هم این دادوستد آن‌قدر تماشا دارد که ساعت‌های روز جمعه‌اش را بگذارد پا‌به‌پای گزارشگر ما برود بین آدم‌هایی که پرنده‌ها به آنها عشق زندگی می‌دهند.

مهرآباد را با جمعه‌های شلوغش می‌شناسند؛ اصلا به جمعه‌بازارهایش معروف است؛ از جمعه‌بازار کالا و خوراک و پوشاک که در آن از شیر مرغ تا جان آدمیزاد یافت می‌شود تا جمعه‌بازار پرندگان؛ تفاوتش فقط در ملموس‌نبودن دومی است که خیلی‌ها هنوز نشانی‌اش را ندارند. 

درست در روز‌هایی که خیابان‌ها از ترافیک و دود نفس تازه می‌کنند، ترافیک این سمت شهر سنگین و پرهیاهوست. همان پیچ میامی که بایستی بین آدم‌هایی که با ذوق، خرید‌های روز تعطیلشان را جا‌به‌جا می‌کنند، راننده‌ها داد می‌زنند: بازار چغوک‌ها...

بازار چغوک‌ها فاصله‌اش تا جمعه‌بازار اصلی ۲۰ دقیقه‌ای می‌شود؛ شاید هم بیشتر. کیلومترش را با شهر نمی‌دانم، اما به‌اندازه یک چرت درست‌و‌حسابی وقت می‌گیرد.

کنار جاده اصلی کلی ماشین پارک‌شده، از همین فاصله هم تور‌ها و قفس‌ها چشم را همراه می‌کنند. بازار پرندگان شلوغ و بزرگ است؛ یک بازار کاملا مردانه؛ تنها فرق بزرگش با همه بازار‌های دیگر همین است؛ بازاری بدون زن و خرید‌های زنانه. صدا به صدا نمی‌رسد. آدم‌ها تمام فضای اطراف جاده را اشغال کرده‌اند. به نظر می‌آید این مسیر هنوز بازار اصلی شروع نشده، اما قفس‌ها و تور‌ها و چرخ‌های آب، قدم به قدم پیدا می‌شود با تور‌هایی پر از کبوتر.

 

بازار چغوک‌های محله «مهرآباد» مشهد

توی دست بعضی آدم‌ها خرگوش است و مرغ عشق. صدای مرغ عشق‌ها و فنچ‌ها در بیابان و سرما هم گم نمی‌شود؛ چیزی که آدم‌های اطراف به آن التفاتی ندارند. مرغ عشق‌ها توی قفس جفت‌جفت گذاشته شده‌اند؛ شاید خاصیت این پرنده‌هاست که تنهایی دوامی ندارند. بین آن همه شلوغی و صدا و آدم و هیاهو می‌مانم از کجا شروع کنم. فروشنده‌ها انگار به این شلوغی و سر‌و‌صدا عادت کرده‌اند؛ به بساط‌هایی که پر از پَر کبوتران است.

هر پرنده‌فروش یک قلمرو جدا دارد با کلی مشتری که درحال چک‌وچانه‌زدن سر قیمت و نوع پرنده است. سر می‌چرخانم. جوانک خروس‌به دست دنبال مشتری می‌گردد. تا حالا فکر می‌کردم حراج بیشتر برای لباس است، اما انگار اشتباه کرده‌ام.

- نگیری، از دستت رفته ها! آخرِ آخرشه... با دست، قفس بزرگ خروس را نشانمان می‌دهد.

خروس‌های داخل خیلی سرحال نیستند. شاید هم حوصله این شلوغی را ندارند. قیمت خروس‌های جوان به ۲۳‌هزارتومان می‌رسد. البته معلوم است به قیمت‌های پایین‌تر هم راضی می‌شود. خروس‌فروشی به اندازه کبوتر‌فروشی نیست، اما یک راسته از بازار را گرفته است.

پسر‌بچه شیطان و بازیگوشی که به نظر نمی‌آید بیشتر از ۱۳، ۱۴‌ساله بیشتر باشد، خروس بزرگی را بغل زده و دنبال مشتری است. خروس، نگاه خاصی دارد. بیشتر از بچه شیطان، حواسم روی چشم‌های حیوانک دست پسربچه است که همان‌طور خاص نگاهم کند.

- چند می‌فروشی؟

- قیمتش ۳۰‌هزار تومان است، اما برای شما ۲۰. قبول... بیا ۱۸، ۱۷... با همه ناپختگی و جوانی‌اش معلوم است کار بازار را یاد گرفته؛ زود یاد گرفته است.

- اصلا دانه آخر سود نمی‌خواهد بیا ۱۵ هزار!

 

بازار چغوک‌های محله «مهرآباد» مشهد

راهم را کج می‌کنم سمتی که قفس‌های کبوتر کنار هم ردیف شده است. تا حالا این همه پرنده را یک‌جا ندیده بودم. پرنده‌ها بیشتر تماشا دارند. شاید همین است که خیلی‌ها عشق کبوتر شده‌اند. از نوجوان ۱۲‌ساله سیاه‌چرده‌ای که می‌گوید شهرستانی است و هرچند جمعه که می‌گذرد، به عشق این بازار از شهرستان تا اینجا می‌آید و توی دستش کبوتر یهودی است تا پسر‌بچه ۹‌ساله‌ای که اسم پرنده‌ها را مثل بلبل می‌گوید.

کبوتر یهودی قیمتش بیشتر می‌شود. این را پسر نوجوان می‌گوید و هنوز نمی‌داند چرا این کبوتر‌ها را یهودی می‌گویند. کفتر‌های یهودی گران‌قیمت‌ترند. شاید به‌خاطر رنگ و ظاهر متفاوتی که با دیگر پرنده‌ها دارند. کلی کبوتر یهودی توی کارتن بزرگ کنار بازار وول می‌خورند.

مرد میان‌سال هم با ذوق از دُم طوقی می‌گیرد و با دقت از قفس بیرون می‌کشدش؛ درحالی‌که نوازشش می‌کند، نشانمان می‌دهد و می‌گوید کسب‌و‌کارش این نیست و جمعه‌ها را به عشق اینها اینجاست و نگاهش را می‌اندازد روی قفس پر از کبوتر.

هر پرنده‌فروش یک قلمرو جدا دارد با کلی مشتری که درحال چک‌وچانه‌زدن سر قیمت و نوع پرنده است

قصاب محله عبد‌المطلب آن‌قدر دلبسته کبوترهاست که با اسم همه آنها را صدا بزند و دست روی هر‌کدامشان که می‌گذارد، خون بدود تو چهره و چشم‌هایش. می‌گوید: هر کس توی این دنیای بزرگ به عشق چیزی زنده است؛ خب ما هم عشق کفتریم. عشق کبوتر‌بازی، وجه‌مشترک آدم‌هایی است که روز سرد و زمستانی جمعه‌شان را اینجا شب می‌کنند.

پسر جوان می‌گوید: سرگرمی آدم‌ها با هم فرق دارد؛ یکی با موسیقی دلش خوش است، یکی کتاب می‌خواند، یکی ورزش می‌کند و یکی هم کبوتر‌باز است؛ و بعد صدایش را بلند‌تر می‌کند و می‌گوید: اینها که می‌بینی همه کبوتر‌بازند؛ و راسته بزرگی را نشان می‌دهد که پیچش هم به کبوتر‌باز‌ها و کبوتر‌فروش‌ها می‌رسد. بین آنها استثنا‌هایی هم هست.

- این طوطی، فروشی است؟

یکی از مشتری‌ها انگشت اشاره‌اش را روی نوک طوطی می‌زند و می‌خواهد که از فروشنده قیمت بگیرد. هنوز فروشنده چیزی نگفته که طوطی صدایش را نازک کرده و سلام می‌کند و این بازارش را گرم‌تر می‌کند. حالا طوطی چند مشتری پروپاقرص دیگر هم پیدا کرده است. توی بازار به این بزرگی که چند‌مسیره است، با کلی فروشنده و مشتری، پرندگان دیگر هم خرید و فروش می‌شوند، اما نادر و کم هستند مثل بوقلمون‌هایی که قیمتشان به ۷۰‌هزار تومان می‌رسد و فروشنده می‌گوید هر هفته از شهرستان می‌آورد و تا ظهر‌نیامده به فروش می‌روند. مرغ شاخ‌دار هم با ظرافتی که دارد، قیمتش با بوقلمون فرقی ندارد و به همان ۶۰، ۷۰‌هزار می‌رسد.

‌نمی‌دانم اسمش را درست شنیده‌ام یا نه. «گل‌به‌سر» نام پرنده ظریفی است که روی سطح بدنش پر از خال‌های سفید است؛ نقطه‌های ریزی که بال‌هایش را تماشایی کرده است. مرد می‌گوید:۳۰‌هزار تومان. انگار باب شده است که هر‌کس می‌خواهد جنسش را به فروش برساند، می‌گوید‌: جفت آخر است؛ کمش هم برکت است. این ادبیات خیلی از فروشند‌های اینجاست.

حتی مردی که حاضر است خرگوش‌های سفید‌برفی‌اش را ۳‌هزار تومان بدهد. خرگوش‌ها با آن نگاه خاص دنبالمان کرده و آدم را برای خرید وسوسه می‌کنند.

 

بازار چغوک‌های محله «مهرآباد» مشهد

 

دوباره می‌افتم در مسیر کبوتر‌فروش‌ها. «کار خیلی‌ها تربیت کبوتر است؛ از همین راه زندگی می‌کنند و روزگار می‌گذرانند.» این را یکی از فروشنده‌ها می‌گوید: بعضی از کبوتر‌ها جلد شده‌اند یعنی اینکه تربیت‌شده دست یک نفرند و جایی دیگر هم نمی‌مانند. هزار دست هم که بچرخند و فروش بروند، برمی‌گردند سر خانه اولشان. همین طوقی را که می‌بینید، یک روز هم از ما دور نمی‌شود. اینها را به حساب عادت نگذارید. ما به هم عشق داریم. با هم حرف می‌زنیم، غذا می‌خوریم و زندگی می‌کنیم. ما با هم دنیایی داریم. این‌طور نبینید. اینها را مرد می‌گوید و از سفید، طوقی، یهودی، کله‌زرد، خال‌دون حرف می‌زند و تفاوت‌ها و قیمت‌هایشان.

قیمت‌ها از ۱۰‌هزار تومان شروع می‌شوند به بالا. یک کبوتر تا یک‌میلیون هم به فروش رفته است. «اسکندرون» حتی به ۲‌میلیون هم می‌رسد و خیلی‌ها با همین قیمت بالا هم خریدارش هستند. جوان می‌گوید شغلش کبوتر‌فروشی است و همه‌روزش را با کبوتر‌ها دم‌خور است و از بچگی عشق کبوتر بوده؛ شبیه آنهایی که عشق توپ دارند، عشق ماشین، عشق ویراژدادن با موتور.

‌می‌گوید به خاطر همین عشق، تور کبوتر‌فروشی راه انداختیم. اعتقاد دارد کبوتر‌ها صحبت آدم را می‌فهمند و دوست‌های وفادارتری از آدم‌ها هستند؛ «من همیشه با کبوترهایم حرف می‌زنم.» دستش را می‌برد توی کاسه‌ای که جلوی دستش است و قسم می‌خورد «به این دانه‌های بی‌حساب.»

‌نمی‌توانم درک کنم عشق به حیوان در بعضی از آدم‌ها به این شدت باشد. بیشتر وقتی که دلواپسی‌های مرد جوان را برای زخم‌های پای خروسش می‌بینم، متوجه موضوع می‌شوم. آورده‌اش کلینیک پرندگان که مجهز است و پزشک و تشکیلاتی دارد.

بازار چغوک‌های محله «مهرآباد» مشهد

دکتر حیدری برای قارچ پا‌های خروس نسخه می‌پیچد و با محلولی که به دست پسر جوان می‌دهد، می‌خواهد پاهایش را هر شب شستشو دهد. کلینیک پرندگان برای پیشگیری از بیماری‌ها فعال است، اما خیلی از مشتری‌ها هم ترجیح می‌دهند قبل از خرید با پزشک کلینیک مشورت کنند و از سلامت پرنده‌ای که می‌خرند، مطمئن شوند. دکتر حیدری روز‌های جمعه خیلی شلوغی دارد؛ چون مجبور است خیلی از پرنده‌ها را هم واکسینه کند.

بین آن همه کبوتر و خروس یک بخش هم ویژه فروش سگ است. فروشنده به خیالش ما خریدار واقعی هستیم، می‌خواهد دست خالی برنگردیم. یک‌جوری که ما را راضی کند، می‌پرسد: پپ را می‌خواین یا ادی را؟! نگاه متعجبم را نمی‌بیند انگار که ادامه می‌دهد: ۱۵۰‌هزارتومان است، اما برای شما ۳۰‌هزار تومان.

ابراهیمی، مدیر بازار است و همان حرف فروشنده‌ها را تکرار می‌کند. اینجا همه کار عشق می‌کنند. کبوتربازی عشق است و اصلا معیار و ملاک مشخصی برای قیمت‌ها نیست. یک کفتر ۱۰‌هزارتومانی را یک نفر حاضر است تا ۱۰۰‌هزار تومان هم بخرد. اینجا کفتر ۴‌میلیونی هم هست.

ابراهیمی سه سال است مدیریت بازار را در همین حجره کوچک بین بازار عهده‌دار است و می‌گوید بازار زیر‌نظر اداره دام‌پزشکی و منابع طبیعی فعال است. فروش پرنده‌های غیر‌مجاز و وحشی ممنوع است. او ادامه می‌دهد: بعضی فروشنده‌ها برای خودشان حجره دارند و کارشان دائمی است؛ بعضی‌ها هم به دلخواه می‌آیند، هر هفته که دوست داشته باشند. بازار شلوغ و پر‌هیاهوست و صدا به صدا نمی‌رسد. نگاهم روی مرغ‌عشق‌هایی است که شاید مثل ما خیلی به این شلوغی عادت ندارند.

 

* این گزارش در شماره ۱۳۱ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۱۵ دی ماه سال ۱۳۹۳ منتشر شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:44