
تیمهایش در هر سه رشته فوتبال و فوتسال و والیبال در مشهد درخشیدهاند اما میگوید که ادعایی در ورزش ندارد؛ معتقد است هر موفقیتی که به دست آورده، از لطف خدا بوده و او فقط میخواسته بچههای بااستعداد محلهشان را دور هم جمع کند تا انرژیشان در راهی درست تخلیه شود.
مجید ثابتحسنپور، مربی سیوششساله محله دروی مشهد، از آن عشق فوتبالهایی است که نمونهشان در حاشیه شهر فراوان دیده میشود اما وقتی از خطری باخبر شد که سلامتیاش را تهدید میکرد، عشقش را از بازی کردن با توپ به سمت مربیگری و سرپرستی هدایت کرد.
او حالا بخش درخورتوجهی از وقتش را صرف تیمهای ورزشی میکند که مربی و سرپرست آنهاست و تاکنون عنوانهای گوناگونی هم با این تیمها بهدست آورده است؛ مقام نخست در رده سنی امید والیبال، عنوان دوم در رده جوانان فوتبال و مقام دوم در رده نونهالان فوتسال در مسابقات شهری المپیادورزشی محلات مشهد، از جمله رتبههایی است که تیمهای «ثابت» در این چندسال اخیر بهدست آوردهاند.
از کودکیام هیچ نفهمیدم. تا به خودم آمدم، شدم دانشآموز یازدهساله کلاس پنجم دبستان که مجبور بود برای اینکه خرج خانواده را دربیاورد، در خیاطی کار کند. برادر بزرگترم بیمار بود و زمینگیر و عملا من همهکاره خانه بودم؛ باید هم پول اجارهخانه را فراهم میکردم و هم شکم دو خواهر و چهار برادرم را سیر میکردم.
من همهکاره خانه بودم؛ باید هم پول اجارهخانه را فراهم میکردم و هم شکم دو خواهر و چهار برادرم را سیر میکردم
مشکلات زندگی تجربههای بزرگی برایم بهجا گذاشت. گاهی در همان عالم بچگی و با وجود بار سنگین مسئولیتی که زندگی به دوشم گذاشته بود، در زمینهای خاکی و فوتبالخیز محدوده میدانبار نوغان پابهتوپ میشدم. علاقه عجیبی به ورزش داشتم و همین علاقه، پایم را به زمینهای خاکی باز کرد.
کودکی و نوجوانی را در گوشهوکنار این زمینها بازی میکردم و با تمرین زیاد و پشتکار کمکم توانستم بازیکن تیمهای نوجوانان و جوانان بهمن خراسان و دو تیم بزرگسالان درخشان و ماهان شوم که در لیگ مشهد بازی میکردند.
حدود ۱۴ سال پیش، اتفاقی ورودم را به وادی مربیگری رقم زد؛ در حال بازی بودم که یکباره نقش زمین شدم. تا آن روز نمیدانستم ضربان قلبم نامنظم است و مشکل فشار خون و قند خون دارم. ناچار شدم با بازی خداحافظی کنم، اما این موضوع باعث نشد که از ورزش کناره بگیرم؛ به مربیگری روآوردم و از آنجا که خودم از کودکی با سختی بزرگ شده بودم، درد بچههای این محله و بعضی خانوادههای همردیف خودمان را خوب میفهمیدم؛ بچههایی بااستعداد که نبود امکانات و برخی کاستیهای محیط، مانع آن میشد که استعدادشان را بهثمر برسانند.
«جوانان ابومسلم رسالت»، نخستین تیمی بود که برای آن مربیگری و همچنین سرپرستی کردم و توانستم این تیم محلی را که با دست خالی بهراه انداخته بودم، در مسابقات جام شهرآرای شهرداری مشهد به مقام سوم برسانم.
مهمتر از این عنوان، جام اخلاقی بود که تیم ما در آن رقابتها گرفت. تیم جوانان درخشان که در مسابقات محلی و تیم بزرگسالان آن که در لیگ مشهد بازی میکرد و نیز تیم بزرگسالان بهمن امیرآباد که در دسته ۳ لیگ مشهد حضور داشت، تیمهای دیگری بودند که در لباس مربی در آنها حضور یافتم و مشغول کار شدم.
هیچ ادعایی در ورزش ندارم اما تا اینجا خدا خیلی کمکحالم بوده است و توانستهام در سه رشته متفاوت، موفقیت کسب کنم. تیمداری کردن با دست خالی خیلی سخت است؛ آن هم هفت تیم در سه رده نونهالان و نوجوانان و جوانان. به هر سختی بود، بچههای مستعد را دور هم جمع میکردم.
بچههای بیسرپرست و بدسرپرستی که ساکن همین منطقه خودمان بودند، لباس و امکانات رایگان در اختیارشان قرار میگرفت. با بچههای تیمم هم رفیقم و همین رفاقت باعث شده با دلوجان تمرین کنند و نتیجه بگیرند.
بعضی از آنها به ردههای بالاتر و تیمهای پرآوازهتر شهر رسیدهاند. شیوه کارم این است که بدون دریافت یکریال از بچهها بازیکنسازی میکنم تا در تیمهای قدرتمند ظاهر شوند. برای همین هرچه در چنته دارم، به آنها یاد میدهم. افتخار میکنم که شاگردانم در تیم جوانان ابومسلم و دستهیک باشند.
شیوه کارم این است که بدون دریافت یکریال از بچهها بازیکنسازی میکنم تا در تیمهای قدرتمند ظاهر شوند
با تلاش و تمرین بچهها، امسال تیم نونهالان فوتسال ما که به نام «شهید حامد برادران» نامگذاری شده، در مسابقات شهری المپیادورزشی محلات مشهد نایبقهرمان شد. موضوع سادهای نیست که با هیچ، مقام دوم مشهد را بهدست بیاوری.
برای موفقیت بچهها از جانودل مایه میگذارم و کلی دوندگی میکنم و به آنها انگیزه میدهم تا با کوشش بیشتری به ورزش ادامه دهند و توقعم این است که مسئولان و نهادهای مربوط دستکم به اندازه در اختیار قرار دادن زمینی ورزشی، به این بچهها کمک کنند.
ورزش را دوست دارم؛ چه فوتسال و فوتبال و چه والیبال. سال گذشته بود که باز هم رفقا و آن دسته از بچههای محل را که استعداد خوبی در زمینه والیبال داشتند، دور هم جمع کرده و تیم درست کردم؛ البته تمرینمان در گوشهای دیگر از شهر و در زمین ورزشی نامجو بود.
در هر صورت باز هم عنایت خدا شامل حال بچهها شد و تلاششان بهثمر نشست؛ طوری که تیم امید والیبال ما مقام نخست را در مسابقات شهری المپیادورزشی محلات مشهد بهدست آورد.
تیم کنونی ما «هدف» است و علت نامگذاریاش، ریشه در استدلال و منطقی دارد که در ذهن داشتم. میخواستم حواس بازیکنهای ما به هدفمان باشد و اصلیترین هدفگذاری ما در راهاندازی هر تیم، اخلاقگرایی بوده و هست. هیچگونه بیاخلاقی را نمیپذیرم.
یکبار یکی از بازیکنانم در مسابقهای به حریفش پرخاش کرد. فوری بدون آنکه حرفی به او بزنم، به عنوان مصدوم بیرون کشیدمش و اجازه ندادم برگردد داخل زمین. او که متوجه رفتار زشتش شده بود، عذرخواهی کرد و غائله ختم بهخیر شد.
خانواده کوچک و خوبی دارم. دخترم صبا دهساله است و پسرم طاها چهارساله. معتقدم از هر دست که بدهی، از همان دست میگیری. شاید باورتان نشود که من به غیر از پیگیری کار تیمهایم، فقط ساعت ۶ تا ۹صبح چند تا سرویس با ماشینم میروم و عصر هم دوسهساعت مسافر جابهجا میکنم؛ چون به دلیل بیماری قلبی نباید خیلی پشت فرمان بنشینم؛ با اینهمه خدا را شکر تا حالا وانماندهام و حتی خرج پدرم را میدهم.
مسئولان منطقه ۳ باید فرق بگذارند بین تیمهای مشخص و بیبضاعت. وقتی تیمی با کمترین بضاعت قهرمان شهر میشود، یعنی حرفی برای گفتن دارد.
برای اینکه بچههای ما به سمت ورزش هدایت شوند و از انواع آسیبهای اجتماعی و بزه دور باشند، باید در «عمل» حمایت شوند؛ مسئولان میتوانند زمینهای ورزشی را که در اختیار دارند، برای تمرین در اختیار ورزشدوستان حاشیه شهر بگذارند و نیز به بچههای این محدودهها امکاناتی مانند لباس ورزشی و مهمتر از همه توپ بدهند.
زمانهایی هست که ما به ۶۰، ۷۰ نوجوان تمرین میدهیم که این همه ورزشکار نیاز به چندین و چند توپ ورزشی دارند که بهای گرانی هم دارد و بهراحتی نمیتوانیم آن را تهیه کنیم.
*این گزارش یکشنبه، ۱۰ اسفند ۹۳ در شماره ۱۴۲ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.