
تابستان گذشته بود که به طور کاملا اتفاقی وقتی در کوچهپسکوچههای منطقه پی سوژهای برای نوشتن بودیم، با آنها آشنا شدیم؛ با بچههای محله پنجتن مشهد که همه سهمشان از آموزش، ورزش و داشتن امکانات مناسب برای پر کردن اوقات فراغت، تل نخالههای ساختمانی و زمینهای خاکی آلوده بود که امتداد آن را با دمپاییهای پاره و سرپنجههای خونی طی میکردند؛ بچههایی که دشواریهای زندگی، زودتر از آنچه گمان کنی، آنها را هل داده بود به دنیای پرمشغله بزرگسالان.
این گزارش چند روایت کوتاه از آرزوها، دغدغهها و تجربههای بچههای منطقه ما از زندگی است؛ گزارشی که دغدغه پرداختن به آن، پاییز امسال هم دستمان را گرفت و با خود در کوچههای منطقه گرداند.
بچهها در جهان فعلی چه میکنند؟ جوابش خیلی راحت است. بچگی میکنند، درس میخوانند، برای آموختن بیشتر در کلاسهای مختلف ثبتنام میکنند و همه اینها یک برنامهریزی طولانیمدت برای روشن کردن چراغ آیندهای است که ختم به خیر شدن آن، سلامت و پیشرفت جوامع را به دنبال دارد.
برگزار شدن همایشهای مختلف و ارائه نظرهای بیشمار درباره چگونگی سرمایهگذاری برای این گروه آنگونه که سودی اجتماعی دربر داشته باشد، خود گویای اهمیت این حقیقت است؛ حقیقتی که شامل حال برخی کودکان نشده. کودکانی که تمام سهم آنها از امکانات شهر بهشت، پاسخ « نه» به پرسش «آیا امکانات ورزشی و تفریحی دارید»، است.
نبود امکانات ورزشی، تفریحی و مکانی مناسب برای آموزش باعث شده است تا کودکان و نوجوانان منطقه ما اوقات فراغت از تحصیلشان را به بطالت بگذرانند. بیکاری در کنار قرار گرفتن در معرض تجربههای نامناسب حتی آنان را به سمت انواع بزهها سوق میدهد. اعتیاد، از مشکلات ریشهدار در مناطق حاشیه شهر است و خردهفروشی مواد مخدر یکی از آن اتفاقهای دردآوری است که بچههای این محدوده با آن آشنایند.
این را وقتی فهمیدیم که با چند نوجوان ۹ تا ۱۲ ساله -که در یک زمین خاکی و در کنار تعدادی کارتونخواب مشغول بازی بودند- سر حرف را باز کردیم تا از نداشتههایشان بگویند.
یک زمین بایر با کپههای کوچک و بزرگ نخالههای ساختمانی است. چند معتاد کارتنخواب با کیسههای مملو از بازیافت مشغول جستجو برای یافتن هر آنچهاند که به کارشان آید. چند متر آنطرفتر هم چند نفر مشغول بازیاند. نزدیکشان که میشویم و لنز دوربین که برق میزند، در اطرافمان جمع میشوند.
مهدی ۱۱ ساله است و گاهی اوقات در تعمیرگاه پدرش کار میکند. لباسهایی گشادتر از قدوقوارهاش پوشیده است. میخواهیم کمی از محلهاش بگوید. نیشخندی میزند و میگوید: محله ما خیلی معروف است. معتادان و خردهفروشها اسم اینجا را چهارراه دکترا گذاشتهاند!»
باقی بچهها همراه او بلندبلند میخندند. وقتی میخواهم درباره هر آنچه فروخته میشود، توضیح دهد، میگوید: «شما چه میخواهید؟ کریس، حشیش، تریاک، سهدود؟» میپرسم سهدود دیگر چه صیغهای است؟ جواب میدهد: «یعنی سه تا دود میکشی و میری تو فضا...»
اگر کارتنخوابها نزدیکمان بشوند، با سنگ میزنیمشان
کمی مکث میکنم. بعد با اشاره به کارتنخوابها دوباره میپرسم نمیترسید؟ ژست مردانهای میگیرند که: «نه، بابا. نزدیکمان بشوند، با سنگ میزنیمشان.» چند دقیقه بعد حرفها سمت امکانات محله آنها میرود: «در پنجتن آل عبا نه زمین ورزشی هست، نه موسسه فرهنگی و نه کلاس دیگری که ما بتوانیم در آن ثبتنام کنیم. برای همین برای بازی به این زمینها میآییم و معمولا تا غروب آفتاب همینجاییم.»
آشنایی با اینگونه بزهها و تجربههایی از این دست تنها مخصوص بچههای ساکن در محله پنجتن آل عبا نیست. در محلات این محدوده کودکان و نوجوانان زیادی هستند که تبدیل به وسیلهای برای نقلوانتقال مواد مخدر شدهاند.
بیایید فکر کنیم اگر جایی باشد که در خلال آموزش و بازی، رفتار مقابله با این خطرات را به این بچهها بیاموزد، دیگر هیچکس نمیتواند بگوید اینها نسل آینده زندانیان یا کارتنخوابها هستند و سرنوشتشان محتوم و ازپیش تعیینشده است.هاشم که بچهها او را به نام «چهلمرد» میشناسند، از کودکی در محله میثم بوده. مواد حمل نکرده اما با خیلی از موادفروشان دوست است، آنقدر که میداند درآمد رفیقش از این کسب چقدر است.
او میگوید: «ما فقط ساعتی که در مدرسه هستیم، درس میخوانیم و بعد هم میرویم سراغ بازی. در تمام محله میثم تنها دو بوستان کوچک محلی قرار دارد که اگر او و دوستانش حوصله داشته باشند، برای بازی به آنجا میروند؛ البته این شرایط، مخصوص روزهای تابستان است و زمستانها به دلیل سرد شدن هوا، بیکاری و بیبرنامگی، بچهها را بیشتر اذیت میکند، آنقدر که به قول هاشم «باید بروند و غاز بچرانند».
او تابهحال در کلاسی ثبتنام نکرده. میگوید: «این محله هم مانند خیلی از محلات منطقه ما از مجتمع فرهنگی و برنامههای رایگان آن بینصیب مانده است» و اضافه میکند: «وقتی بیکاریم، میرویم سر کوچه و با بچهها بازی میکنیم. نشود بازی کنیم، گوشهای میایستیم و حرف میزنیم یا میرویم و دعوای گندهلاتهای محله را تماشا میکنیم. معمولا هر روز دعوایی هست و یکیدو نفری هم زخمی میشوند.»
بر کسی پوشیده نیست که آموزش، ابتداییترین حق یک کودک برای قرار گرفتن در مسیری است که بتواند با طی طریق در آن به آیندهای مطلوب برسد. آموزش درست، راه صحیح زندگی را پیش روی کودک قرار میدهد و او را با خطرهایی که میتواند آینده او را تهدید کند، آشنا میکند.
دراین محله بچهها ساعات بیکاریشان را به کار در فروشگاهها یا کارگریِ ساعتی میگذرانند
در خیابان وحید بچهها بیشتر ساعات بیکاریشان را علاوه بر بازی به کار در فروشگاهها یا کارگریِ ساعتی میگذرانند تا علاوه بر اینکه کمکخرج خانوادهاند، بهاصطلاح مرد بار بیایند. این اتلاف انرژی اگر صرف آموختن هنری نشود، مرگ استعدادها را به دنبال دارد؛ استعدادهایی که میتواند یکی از سرمایههای این کشور باشد اما...
ابوالفضل با مجتمع فرهنگی هاشمینژاد آشنایی ندارد. او نمیداند چه کلاسهای مفیدی در این مجتمع برای او وجود دارد. هیچکدام از دوستانش هم سروکاری با این خانه فرهنگ ندارند. ابوالفضل فقط کار میکند و وقتی از درسش میپرسیم، میگوید: «درس بخوانیم که چه بشود؟ خیلی که مدرسه بروم تا دیپلم است. ما پول نداریم برویم دانشگاه. برای همین میرویم سر کار تا چیزی یاد بگیریم.»
فوتبال بازی کردن در یک زمین بازی جزو رویاهای ابوالفضل است. او فکر میکند اگر زمین فوتبالی داشته باشند، خودش و خیلی از دوستانش در آینده برای خودشان یکپا «پله» میشوند ولی چه کسی حاضر است برای آنها زمین بازی بسازد؟
این سوالی است که ابوالفضل از ما میپرسد و در ادامه، خاطره سالک گرفتن دوستش در زمین خاکی محله را برایمان تعریف میکند: «رد سالک هنوز روی دستش هست و دکتر گفته خیلی سال دیگر هم میماند و خوب نمیشود.»
کمبود امکانات در منطقه ما تنها مختص یک یا دو محله نیست. میتوان گفت تقریبا در تمام نقاط این محدوده ما با چنین مشکلی روبهرو هستیم، به طوری که در محلههای طلاب، ایثار، ابوذر، پنجتن آل عبا و شهید قربانی نهتنها فضای مناسبی به عنوان سالن ورزشی وجود ندارد، بلکه خبری از بوستان یا مجتمع فرهنگی هم نیست.
لازم به ذکر است که در دیگر محلات منطقه هم اندک امکانات موجود کفاف جمعیت ساکن در این محدوده را نمیدهد یا فرهنگسازی درستی برای استفاده از آنها نشده است. مجتمع فرهنگی شهید هاشمینژاد در خیابان وحید از این دست فرصتهای فرهنگی است که به دلیل آشنا نبودن اهالی با برنامههای آن، با عدم استقبال مواجه است و بیشتر افرادی که به این مجتمع رفتوآمد میکنند، از ساکنان دیگر مناطق شهر هستند.
در ادامه برای آشناتر شدن مسئولان با کمی از امکانات این منطقه، باید بگوییم در محله گلشور یک سالن ورزشی و پارک، در محله تلگرد یک بوستان و سالن بسیج، در محله پنجتن یک بوستان و سالنی به نام ارم و در خیابان میثم نیز تنها دو پارک محلی کوچک وجود دارد که در مقایسه با جمعیت این منطقه، آماری برابر با صفر است.
* این گزارش یکشنبه، ۱۷ آبان ۹۳ در شماره ۱۲۷ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.