کد خبر: ۱۱۱۹۲
۱۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۰
خاطرات مجید آراسته از روز‌هایی که محله فردوسی ۳۰ خانوار بیشتر نداشت

خاطرات مجید آراسته از روز‌هایی که محله فردوسی ۳۰ خانوار بیشتر نداشت

برای مجید آراسته که سه نسل قبل از خودش هم زاده اینجا هستند، توس یعنی بهترین جای دنیا؛ نقطه‌ای که پدر و پدربزرگ و اجدادش هم با وجود تمکن مالی فراوان دل از آن نکندند. مجیدآقا هم پا جای پایشان گذاشت و وفادار به این خاک ماند.

مجیدآقا هنگام نشانی‌دادن، قبل از گفتن نام‌های جدیدی که روی تابلو‌های محله نشسته است، می‌گوید: ساکن پشت آرامگاه فردوسی‌ام، توس سفلا.

برای او که سه نسل قبل از خودش هم زاده اینجا هستند، توس یعنی بهترین جای دنیا؛ نقطه‌ای که پدر و پدربزرگ و اجدادش هم با وجود تمکن مالی فراوان دل از آن نکندند. مجیدآقا هم پا جای پایشان گذاشت و وفادار به این خاک ماند.

با اینکه یازده سالی است محله فردوسی جزو شهر شده است، همچنان نام روستا از دهان مجیدآقا بیرون می‌پرد تا بگوید هنوز هم از امکانات بسیاری محروم هستند. مجید آراسته خاطراتش را از تک‌وتوک دیوار‌های گلی باقی‌مانده شروع می‌کند و تا دل باره‌های تاریخی توس پیش می‌برد.

پدر و پدربزرگم کشاورز توس بودند و زمین‌های اطراف آرامگاه را حاصلخیز نگه داشته بودند. هر روز آفتاب‌نزده سر زمین می‌رفتند و من و بچه‌های کوچه هم داخل آرامگاه قایم‌باشک بازی می‌کردیم. عصر هم کنار باره‌ها الک‌دولک بازی می‌کردیم.

 

خاطرات مجید آراسته از روزهایی که محله فردوسی 30خانوار بیشتر نداشت

پشت آرامگاه فردوسی میدان فوتبال خاکی داشتیم. جوانی بود به‌نام احمد تهرانی که از تهران برای کار در شیشه‌بری شاهنامه گذرش به اینجا افتاده بود. هر روز ما را داخل این زمین جمع می‌کرد و فوتبال حرفه‌ای به ما یاد می‌داد. با تلاش‌های او ما تا مسابقات زمین فوتبال راه‌آهن مشهد رفتیم.

 

خاطرات مجید آراسته از روزهایی که محله فردوسی 30خانوار بیشتر نداشت

ملاعباس بیداری کدخدای توس سفلا بود. همین‌جا زندگی می‌کرد. حرفش خیلی برو داشت. زیرساخت‌های اینجا را این مرحوم گذاشت. برای اولین‌بار اوآب و برق را به محله‌ای آورد که فقط ۳۰ خانواده داشت هروقت از مقابل خانه‌اش رد می‌شوم، با خدابیامرزی، یادش می‌کنم.

 

خاطرات مجید آراسته از روزهایی که محله فردوسی 30خانوار بیشتر نداشت

توس سفلا و علیا فقط یک حمام عمومی داشت که دست مرحوم حاج‌آقای پورفدایی بود. هر پسری از روستا داماد می‌شد، مراسم حمام دامادی را اینجا با چوب‌بازی می‌گرفتند. دامادی خود من هم اینجا بود. سال گذشته برای ساخت اقامتگاه بوم‌گردی، خراب شد.

 

خاطرات مجید آراسته از روزهایی که محله فردوسی 30خانوار بیشتر نداشت

سال ۱۳۶۱ بسیج راه افتاد. همین اتاق نگهبانی امروز آرامگاه فردوسی دفتر اول بسیج محله بود. جوانان را همین‌جا آموزش می‌دادند. برادرم و دوستش شهید بیابانی از اینجا عازم جبهه شدند. خبر شهادت برادرم عبدالله خیلی زود آمد و شد اولین شهید توس سفلا.

 

خاطرات مجید آراسته از روزهایی که محله فردوسی 30خانوار بیشتر نداشت

مادرم، صدیقه ثابتی‌یزدی قدیم از آشپز‌های اصلی آش بلغورخدا بود. وقتی باران و برف کم می‌شد، زنان محل نیت پخت این آش را می‌کردند. ما بچه‌ها از در خانه‌ها مواد این آش را جمع می‌کردیم. مادرم گندم‌ها را داخل همین حیاط می‌شست و به مسجد می‌برد. موقع خوردنش در مسجد مردم دعا می‌کردند باران و برف ببارد.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۱۳ دی‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44