در سال1344به مناسبت 70سالگی فرخ، بزرگداشتی با حضور خود شاعر برگزار میشود که بانی آن مرحوم دکتر مجتبی مینوی بوده است. او بعدها کتابی مینویسد با عنوان «هفتاد سالگی فرخ» ودر آن تعریف میکند که وقتی دعوتنامه شب بزرگداشت فرخ را به شاعرانِ سراسر ایران رسانده، هر یک از آنان شعری در مدح این چهره فرستادهاند که از قضا در انتهای همین کتاب چاپ و منتشر شده است. سطرهای بعدی گزیده بیتهایی از صدها شعر رسیده برای این شب است.
بهارِ ما مَلَک شاعران اگر بگذشت
تو جانشین مَلَک هستی و بهار تویی
از این خزان که به گلزار زد خراسان را
گلی که ماند به فر و به اعتبار تویی
به روزگارِ تو پیشینیان پس افتادند
تو پیش رو که پس افکندِ روزگار تویی
به شهر ما گذری کن، ببین ز وحدت روح
که «شهریار» نه من، بلکه شهریار تویی
فرخ پیمبر سخن، آنکو
گیتی یکش بدیل ندیده
هر قول اوست قولِ ستوده
هر بیتِ اوست، بیت گزیده
همچون نظر ز ماه گذشته
همچون سحر به چرخ رسیده
در سینهها چو یاد نشسته
در یادها چو عشق وزیده
ای پرفروغ اختر چرخ سخن که نیست
خورشید را هرآینه پیش تو روشنی
شمع فلک ز خجلت سردر کشد به جیب
آنجا که مشعل تو کند پرتو افکنی
چون روزگار تو را زاد، شعر پارسی
جانی دگر گرفت و ببالید و شد غنی
با خویش گفت عیدی، به« فرخ» رسید و باز
نوروز روزگارِ نشاط است و ایمنی
فرخا طبع بلندت گوهرافشان باد و هست
فر یزدانی ز دیدارت نمایان باد و هست
شعرهر هفت به هفت اقلیم و هفت اختر روان
چار طبعت در پناه هفت مردان باد و هست
روح پاک جوهری در باغ رضوان شاد باد
زین خلف، کز وی خراسان جمله شادان باد و هست
شاعران را گر به شعر نغز باشد افتخار
شعر را از نام «فرخ»، فخر و عنوان باد و هست
دیر بماناد شاد، زان سوی هفتاد
آن هنری شاعر سخنور استاد
خواجه آزادگان مرز خراسان
پیشرو کاروان مردمی و داد
آن هنری اوستاد شعر که داد
خویِ جوانمردیِ ردان و کفِ راد
فرخ آزاده آنکه صیت هنرهاش
رفته ز غزنین و بلخ تا بغداد