مریم دهقان| سه جوان شاداب در کارگاه میبینیم. سه برادر که شدهاند دستِ راست پدر در کار. هرکدام پشت دستگاهی نشستهاند و در حال تراش فیروزهاند. یکی دارد سمباده سخت میزند تا آن را برای تراش ظریفتر سنگ آماده کند و دیگری در حال خُمزنی است.
یکی هم دارد فیروزههایی را که بر کَندل قرار گرفتهاند، تراش میدهد تا برای مراحل نهایی بهدست آمدن نگین فیروزه، آن را آماده کند. گوشهوکنار کارگاه نیز پُر از تکهسنگهایی است که تنها خطی سبز یا آبیرنگ روی آنها نمایان است؛ تکههایی که از دل سنگهای سخت معدن فیروزه نیشابور استخراج شدهاند.
یکی از این تکهسنگها را که در دستمان جای میگیرد، برمیداریم. خط باریکِ آبی مایل به نیلی روی آن میبینیم. این خط، همان سنگ قیمتی فیروزه است که پس از طی مراحل مختلف به نگینی زیبا و براق تبدیل میشود و در جواهرات، جا خوش میکند.
فیروزهتراشی یک هنر است و با دست و روحی هنرمندانه و لطیف به ثمر میرسد؛ دستان هنرمند حسن حیدری به همراه پسران جوانش و همکار و دوستش که سالهاست عمر خود را در این کار خرج کردهاند.
حیدری ۴۴ سال سابقه کار در معدن فیروزه نیشابور را در کارنامه کاری خود دارد و چندسالی است در حوالی منزلش، چمن ۲۵، کارگاه فیروزهتراشی به راه انداخته است. ساعتی با حسن حیدری و پسرانش، در بزرگترین کارگاه فیروزهتراشی مشهد به گفتگو نشستیم و از فیروزه گفتیم و شنیدیم.
حسن حیدری از دوازدهسالگی تا الان که پنجاهوهشتسالش است، بیشتر عمر کاری خود را در معدن فیروزه نیشابور گذرانده است؛ چراکه متولد همین شهر است.
علاوه بر این در معادن گچساران تهران، توچاهی سبزوار، سنگ آهک، چاه نصر نیشابور و زغالسنگ تربتجام کار کرده است. ۳۳ سال در صنایع معدن در بخش تاسیسات، استخدام بوده و بعد از بازنشستگی نیز بهعنوان عضو هیئتمدیره شرکتتعاونی که امتیاز تملک معدن فیروزه نیشابور را کسب کرد، به کار خود ادامه داد.
دقیقا زمانی که معدن داشت به مرز ورشکستگی میرسید، آن را از دولت تحویل گرفت و از تجربه کاری خود استفاده کرد و معدن را با کمک همکارانش از ورشکستگی نجات داد و ۱۲ سال جزو هیئتمدیره بود و آن را به سامان رساند. او با سنگ آبیرنگ بزرگ شده و به آن عادت کرده و گاهی ساعتها، زیر نور چراغ ۲۰۰ وات به تماشای آن مینشیند و از نگاه کردنش لذت میبرد و آرامش مییابد.
پیشینه اجداد پدری حیدری، به نیشابور و روستاهای معدن فیروزه اولیا و معدن فیروزه سُفلی برمیگردد. دو روستا که معدن فیروزه در سهکیلومتری آنها قرار دارد. حیدری میگوید: آنطور که از پدر و پدربزرگم شنیدهام، چهار نسل قبل من، در معدن فیروزه کار میکردند.
ما در روستای معدن فیروزه زندگی میکردیم که آبوهوایش خشک بود و امکان زراعت و دامداری نداشتیم
پدر، پدربزرگ و جدّ پدریام با فیروزه سروکار داشتند و من نیز بنا به شرایطی که داشتیم، همین کار را انتخاب کردم. ما در روستای معدن فیروزه زندگی میکردیم که آبوهوایش خشک بود و امکان زراعت و دامداری نداشتیم. کار در معدن، تنها شغل اهالی روستا بود.
چون درآمد خوبی هم نداشتیم، برایم امکانپذیر نبود که برای ادامهتحصیل، مسافت روستا تا شهر را هر روز طی کنم، بنابراین ششم ابتدایی که تمام شد، از دوازدهسالگی در سال ۱۳۴۸ به کار در معدن مشغول شدم. حال ۴۴ سال سابقه کار دارم و بازنشسته معدن هستم.
اسم فیروزه قبل از اینکه متوجه ارزشمندی آن شوند، رِزقی نام داشته است. زمانی که شخص از خانه بیرون میآمد و از او میپرسیدند کجا میروی، میگفت بهدنبال رزقم میروم. ۱۵۰ سال پیش، کمانه و وسایل و ابزار امروزی برای تراش سنگ نبود.
روی سنگ فیروزه آب میریختند و سپس روی سنگ معمولی دیگری، آن را میساییدند تا فیروزهاش خالص شود. آنها فقط با دست این کار را میکردند. چرخهای تراش امروزی، حدود ۷۰ سال پیش اختراع شد که شکل اولیه آن دستی و مانند چرخ نخریسی بود. با یک دستش نخ را میکشید و با دست دیگر سنگ فیروزه را روی سمباده قرار میداد تا بچرخد و فیروزه، تراش بخورد.
ما در معدن طبق شرایط کار، کار میکردیم. صبح زود تا ساعت ۲ بعدازظهر مشغول بودیم و روزهای تعطیل کار نمیکردیم. روزی دوتومان دستمزد داشتیم که درآمد کمی محسوب میشد. تا آن زمان پول زیادی دریافت نکرده بودم.
یادم میآید ماه اول که حقوقم را دادند، ۵۰ تومان بود. از وجود یک اسکناس پنجاهتومانی توی دستانم، بهقدری خوشحال بودم که تمام مسیر کار تا منزل را که حدود سهکیلومتر بود، دویدم. از ترس اینکه گم نشود، پنجاهتومانی را در مشتم مچاله کرده بودم. وقتی به منزل رسیدم، خیسِ خیس شده بود.
وقتی نام کارگاه به گوشتان میخورد، چه تصویری از آن به ذهنتان میآید؟ یک مکان بزرگ و پر از وسایل و ابزار کار و سروصداهای عجیبوغریب؟ کارگاه فیروزهتراشی نه به آن اندازه بزرگ است و نه شلوغ؛ همه بساط کار حیدری، در یک مغازه حدود نُهمتری خلاصه میشود و چند دستگاه کوچک و ابزارهایی که با توجه به ظرافت فیروزه، کوچکند.
پسرهای حیدری که شغل پدر را به ارث بردهاند، هرکدام پشت دستگاه تراشی نشستهاند و مشغول کار خود هستند. یکی در حال خُمزنی، یکی در حال حبّهتراشی است و یکی سمباده نرم میزند.
پسر بزرگ استاد حیدری میگوید: همه کار فیروزهتراشی در همین دستگاه خلاصه میشود و اینجا بزرگترین کارگاه فیروزهتراشی در مشهد است. یکی از پسرها که تجربه کار در جای دیگر را دارد، در تایید برادر بزرگترش میگوید: قبلا در بازار رضا کار میکردم که فضایش یک در دو متر بود و فقط میتوانستیم بنشینیم و بلند شویم.
درمجموع پنج دستگاه تراش فیروزه و یک دستگاه تیزبُر در کارگاه وجود دارد. بعد از اینکه سنگها در حراج خریداری شد، مرحله اول کار برای بهدست آوردن نگین فیروزه، با دستگاه تیزبُر انجام میشود. سنگهای معدنی به اندازه بندانگشت دست، برش میخورد.
سنگهایی که رنگهای آبی و سبز فیروزهای به صورت رگهای باریک میان آنها خودنمایی میکند. مرحله دوم، حَبهتراشی است؛ یعنی سنگ فیروزه از ناخالصیها جدا میشود که به اندازه یک حبه است و شکل اولیه کار بهدست میآید.
مرحله سوم، خوبتراشی است که در اصطلاح نیشابوریها و این حرفه، به خُمتراشی معروف است و در این حرفه، به این کار قوارهکُن میگویند. به مرحله چهارم، کَندلکاری میگویند. کَندل، اسم چسب مخصوصی است که بر روی تکهچوبی شبیه قلم قرار میگیرد و سنگ فیروزه را روی آن میچسبانند.
بعد از آن چندبار سمباده میخورد تا خالص شود؛ ابتدا سمباده تَر و سپس سمباده خشک. وقتی تراش سنگ در این مرحله به اتمام رسید، نوبت به مرحله جلابیب میرسد برای برّاق کردن سنگ.
جلابیب با چرم دباغیشده انجام میشود که حتما باید از پوست بُز باشد. درنهایت سنگ را از چوب جدا کرده و سنگها را بر اساس قیمتی که دارند، درجهبندی میکنیم؛ از یک تا چهار.
درضمن فیروزه آبی آسمانی بر تمام فیروزهها ارجحیت دارد. آنگاه آماده استفاده برای نگین جواهرات است و به بازار عرضه میکنیم.
در معدن فیروزه نیشابور یک تونل اصلی به طول ۱۸۰۰ متر وجود دارد که اندازه هر تونل ۲ در ۲ متر است. ۶ تونل فرعی نیز دارد که هرکدام بنا به علتی نامگذاری شده است؛ مثلا کسی آمده و تونلی را احداث کرده و نامش عبدالکریمی بوده و به اسم شخص نامگذاری شده است.
یا تونلی که فیروزهاش سبز است، به تونل سبز معروف است. معدن بزرگ است. شما فرض کنید مثل خیابانهای چمن ۲۵، ۲۷، ۲۹ و... که در هرکدام کوچههای فرعی وجود دارد. شکل تونلهای معدن نیز همینگونه است. زمانی که کارگر وارد میشود، به او میگویند برو تونل سبز، جبهه یا پیشکار ۵. پیشکار همان محیط کار است.
در معدن فیروزه رفتوآمد راحت است. تنها معدنی است که از هوای مصنوعی استفاده نمیشود و تهویه هوا وجود دارد. ابتدای یک تونل که ۸۰ متر پایین رفته، دقیقا نقطه مقابلش ۸۰ متر بالا رفته است.
ما در تونل احتیاج به ماسک و هیچیک از وسایل ایمنی تنفسی نداریم و تنها کلاه ایمنی و لباس کار استفاده میکنیم؛ فرض کنید وقتی در جایی انفجار صورت میگیرد، در کمتر از ۵ دقیقه هوای آن از نقطه مقابل و راههایی که در معدن وجود دارد، خارج میشود.
تونلهای معدن به صورت شرقی و غربی و دم و بازدم است. یک راهرو مخصوص رفتوآمد کارگران است و یک راهرو مخصوص حمل بار که به آن باطله میگویند.
وقتی وارد معدن شدیم، ۲۵۰ کارگر داشت که همه آنها بومی منطقه بودند، اما سال۱۳۸۱ معدن فیروزه نیشابور به دست وزارت صنایع و معادن بود با ۲۳ کارگر. مهندسان، چون با نحوه کار آشنا نبودند، فروش را بلد نبودند و دائم ضرر میکردند.
مهندسها به سواد خود تکیه کرده بودند و به تجربه ما که بومی آنجا بودیم، توجهی نداشتند. ما میگفتیم سنگها باید برای فروش طبقهبندی شود؛ عجمی جدا، شجری جدا ولی آنها همه را در کیسه میگذاشتند و جلوی معدن میفروختند و سود را حکاکهای مشهد میکردند. یک کیسه را ۴ هزار تومان میفروختند، درحالیکه ۴۰ میلیون قیمت داشت.
با تلاش و پیگیری فراوان، زمانی که معدن رو به ورشکستگی بود، آن را از اداره معادن به قیمت ۱۰۰ میلیون تومان خریدیم. با ۱۵۰ عضو در تاریخ ۱۰ آذر ۱۳۸۱ تعاونی تشکیل دادیم و شروع به کار کردیم. سهم هر نفر ۳۰۰ هزار تومان بود. چون درآمد مردم کم شده بود، ابتدا ۱۰۰ هزار تومان پرداخت کردند و مابقی، قسطبندی شد.
درمجموع حدود ۱۶ میلیون داشتیم و همه را به طرف قرارداد پرداخت کردیم و بقیه آن را نیز چک دادیم. سال اول، وضع مالی معدن به قدری ضعیف بود که برای خرید نخستین دینامیت خود پول نداشت.
یکمیلیونو۵۰۰ هزار تومان من و یکمیلیونو۵۰۰ هزار تومان، یکی دیگر از اعضای هیئتامنا روی هم گذاشتیم و دینامیت خریدیم. چکهایی که برای پرداخت سهم دولت داده بودیم، زمانش فرارسیده بود ولی پولی نداشتیم. به وزارتخانه رفتیم و خواهش کردیم چکها را به اجرا نگذارند.
آنها نیز قبول کردند و پرداخت به تعویق افتاد. سال ۸۱، ۱۶ میلیون سود کردیم. طوری کار کردیم که سال نخست هر عضو عادی، ۹۰ هزارتومان دریافت کرد، به علاوه یک سهم از معدن. سال دوم، ۶۰ کارگر جدید را از بومیها استخدام کردیم.
قبل از تشکیل تعاونی، کار به طرزی خوابیده بود که مردم از روستاهای اطراف مهاجرت کردند و رفتند. معدن که به دست بومیهای آنجا افتاد، دوباره شرایط زندگی رونق گرفت. سال ۸۱ حدود دوسه ساختمان بیشتر وجود نداشت ولی الان حدود ۳۰ ساختمان ساخته شده است.
درحالحاضر حدود ۲۰۰ کارگر مشغول کارند که همه بومی آنجا هستند؛ چراکه غیر از آنها، فرد دیگری نمیتواند آنجا کار کند؛ اینکه سنگ را بشناسد و بداند این سنگ فیروزه است.
شناخت این سنگ راحت نیست؛ چراکه ممکن است به اندازه یک نقطه، نشانهای از فیروزه روی سنگ نباشد. تابهحال مهندسی نداشتهایم که بگوید اینجا را بِکَنید ولی کسی بوده که نامش را نمیتواند بنویسد و فیروزه را تشخیص میدهد. بههمین خاطر، شرط ما برای استخدام کارگر، بومی بودنش بود.
عناصر سولفات مس، آلومینیوم و آهن، ترکیبات فیروزه است. اگر کنار این عناصر آب وجود داشته باشد، فیروزه شکل میگیرد. باید گفت فیروزه با آب، جان میگیرد و زندهتر میشود. حدود ۵۰ میلیون سال قبل آتشفشانی در داخل این کوه فوران میکند که این سه عنصر در گسلهای آن وجود داشته است.
بعد از سرد شدن، هریک از این عناصر که در شرایط ویژهای بودند، به شکلهای مختلف درمیآیند. در قسمتهایی که سولفات مس بیشتر بوده، فیروزه سبز تشکیل شده. سولفات آهن، فیروزه آبیرنگ و آلومینیوم نیز فیروزه آبی مایل به سفید را میسازد.
بخشهایی که آب از همه بیشتر وجود داشته و عنصر سولفات مس نیز فراوان بوده، فیروزه عَجم را تشکیل داده که به رنگ آبی آسمانی است؛ تا حدی که رنگ آبیاش، چشمت را میزند. معادن کرمان و دامغان هم فیروزه دارد که مرغوب نیست. بهترین فیروزه دنیا در نیشابور است. زادگاه ما نیشابور است و باید به آن افتخار کنیم.
به طور کلی دو نوع سنگ فیروزه وجود دارد؛ عَجمی و شَجری. عجمی یعنی همان فیروزه آبی آسمانی که هیچ رگهای ندارد و بسیار گرانقیمت است. شجری نیز فیروزههای آبی و سبز رگهدار را میگویند.
در زبان عرب، شجر یعنی درخت. اگر به درخت دقت کنید، میبینید به همان مقدار که از خاک بیرون است، به همان اندازه در خاک ریشه دارد.
این نوع فیروزه نیز به همین شکل است؛ به همین دلیل تونلهای معدن، طبقهمانند است و از بالا تا پایین، در یک مسیر قرار دارد، اما فیروزه عجمی به مرواریدی در صدف میماند.
به اندازه یک بند انگشت در میان سنگی سیاه و چرب رشد میکند و بهسختی تشخیص داده میشود. تشخیص آن نیز فقط توسط بومیها صورت میگیرد.
ما سنگهایمان را در حراج میخریم. حراج فقط جمعههاست و جلوی درِ معدن سنگ برگزار میشود. فیروزه آبی، سبز، شَجری و عَجمی، جداگانه در کیسههایی قرار دارد. این بستهها به صورت مزایده به فروش میرسد.
هرکدام نیز قیمت خاصی دارد که از این میان، عَجمی گرانترین سنگ است و حدود ۱۰ میلیون به فروش میرسد. در این حراجها، فروش عَجمی، میلیاردی است. این سنگ از طلا هم گرانتر است. من انگشتر عَجمی تا ۶۰ میلیون هم دیدهام.
از سال ۱۳۸۹ تابهحال هرساله در نمایشگاه بینالمللی طلاوجواهر تهران شرکت کردیم. ما در بخش سنگهای قیمتی، غرفه اجاره میکنیم. در این نمایشگاه کسی اجازه فروش ندارد و فقط میتواند تبلیغات کند، اما سنگ فیروزه بهقدری در دنیا مشهور و معروف است که نیازی به تبلیغات ندارد.
یکی از پسرانم به نام الیاس، مسئولیت این غرفه و هماهنگیهایش را برعهده دارد. در یکی از این سالها، انگشتر فیروزه عجمیام را که ۲۰ میلیون تومان قیمت داشت، به سرقت بردند. علاوه بر این، دو مرتبه دیگر نیز از غرفه ما دزدی شده است.
حیدری به یکی از پسرانش به نام الیاس اشاره میکند و با خنده میگوید: همهاش تقصیر او بوده و الیاس در مقام دفاع از خود پاسخ میدهد: من خیلی مراقبت کردم ولی دزدش، خیلی دزد بوده.
حیدری نیز حرف پسرش را تایید میکند و ادامه میدهد: من به او خیلی اعتماد دارم و همیشه او مسئول غرفه است. بابت سرقت آن انگشتر هم غصه نمیخورم. برای مالی که رفته، نباید افسوس خورد؛ بلکه علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.
فیروزه، سالهاست با نام نیشابور عجین شده است و هر جای دنیا بگویید فیروزه نیشابور، برایشان نامآشنا و مطمئن است، اما در دوره فرماندار پیشین شهرستان نیشابور، دو سال ما بر سر این مسئله دچار مشکل شدیم، تاجاییکه کار به مجلس شورای اسلامی رسید و نمایندگان بر سر این موضوع، بحثهای فراوانی کردند.
فرماندار میگفت: حال که معدن در نزدیکی شهرستان فیروزه است، نام آن باید بشود فیروزه شهرستان فیروزه و ما معتقد بودیم معروف شدن این فیروزه به نام نیشابور، جزئی از هویت آن است. جزئی از هویت ملی است.
پیگیریهای فراوانی در این زمینه انجام دادیم و اجازه ندادیم این نام، تغییر کند و نمایندگان مجلس نیز از ما حمایت کردند. این فرماندار رفت و خوشبختانه فرماندار جدید در اینباره حساس نیست.
در طول سالهای خدمتم در معدن تا قبل از سال۱۳۶۰، شاهد چهار مرگ بودم. پدرم سال ۶۰ با انفجار دینامیت در معدن کشته شد. او کوهبُر بود. روز قبل از حادثه در انتهای چال که یکمتر بود، کمی دینامیت مانده بود.
روز قبل از یک طرف برش خورده بود و آن روز از نقطه مقابل، کوه را بُرش دادند. دو نقطه بهصورت هفتی به هم رسیده بودند. زمانی که پدرم به این نقطه مشترک رسیده بود، دینامیت منفجر شد و سنگ بزرگی به شکمش برخورد کرد. سه روز در بیمارستان قائم (عج) بستری شد و بعد فوت کرد.
پدرم سال ۶۰ با انفجار دینامیت در معدن کشته شد. او کوهبُر بود. روز قبل از حادثه در انتهای چال دینامیت مانده بود
نفر دوم زیر سنگها رفت. دیگری خاکبَرداری میکرد. سنگی پنجکیلویی را بالای بار گذاشت. سنگ با فاصله چهلمتری روی سرش افتاد. با اینکه کلاه ایمنی داشت، جانش را گرفت.
نفر چهارم نیز در حال حفر چاهی بود که امکان دم و بازدم نداشت و بهعلت استنشاق گازهای سمیِ بعد از انفجار خفه شد ولی بعد از سال ۶۰ حادثه خاصی نداشتهایم و بیشتر اتفاقات شامل جراحتهای سطحی و عمیق دست و پا بوده؛ چراکه ایمنی کار افزایش یافته و نظارت و کنترل بیشتر شده است. همچنین مردم در زمینه حفظ و رعایت قوانین کار دقت بیشتری میکنند.
گرانترین سنگ دنیا الماس است و سختی آن ۱۰؛ به همین دلیل ارزشمندترین سنگ دنیاست، در غیراینصورت ارزش نداشت. مقدار فشردگی فیروزه بین ۶ تا ۸ است، اما فیروزه تنها سنگی است که فشردگی، روی ارزشمندی آن اثر نمیگذارد.
الماس بهدلیل سخت بودنش، ارزشمند است ولی فیروزه ارزشش به زنده بودنش است، نه به سختیاش. فیروزه را اگر به آب بزنید، براقتر و شادابتر میشود. اگر در آفتاب بماند، کدر میشود. در سایه بگذارید، کمی جلا مییابد. اگر به روغن آغشته شود، در اصطلاح ما میمیرد و آن وقت، آب هم برای زنده کردنش بیفایده است جز عَجمی.
فیروزه بر روی قلب اثرگذار است. تنها سنگی است که اگر آن را همراه خود داشته باشید، سرطان خون نمیگیرید. برای چشم زخم خوب است. آرامشبخش است. افراد زیادی به ما میگویند هروقت کارتان تمام شد، بگویید که من فقط بیایم و ساعتی اینجا بنشینم.
دیشب پزشکی آمده بود و یک ساعت با این فیروزهها بازی میکرد. او میگفت: فقط آمدهام خستگی ام را رفع کنم و آرام شوم. خودم نیز از نگاه کردن به فیروزه سیر نمیشوم.
* این گزارش سه شنبه، ۲۷ مرداد سال ۹۴ در شماره ۱۵۷ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.