
امیر نیازی، آقای گل لیگ برتر استان، ساکن محله امام خمینی (ره) زندگی ورزشیاش را از زمین خاکی خیابان عدل خمینی شروع کرده و بعداز ۱۲ سال ورزش، اکنون بهعنوان آقای گل سوپر لیگ استان خراسان رضوی شناخته شده است. نیازی میگوید ۱۲ گل در ۱۲ بازی در کارنامهاش دارد. زندگیاش تنها به ورزش ختم نشده و درکنار ورزش به تحصیل هم ادامه داده و فارغ التحصیل در رشته تربیتبدنی از دانشگاه امام رضا (ع) و یکی از مربیان فوتبال شهرمان است. موفقیتهای پیاپی او در فوتبال سبب شد تا بهعنوان یکی از جوانان موفق محله بهسراغش برویم و گفتگویی با او داشته باشیم.
فوتبال را از زمین خاکی عدل خمینی و از جام شهرآرا شروع کردم. مربیان ورزشی در این جام، ورزشکاران تازهکار را استعدادیابی کرده و آنهایی که استعداد لازم را داشتند، به باشگاههای ورزشی معرفی میکردند. اولین بازی من در تیم یاران خراسان (شهیدان نجفی) بود. یک سال در این تیم بازی کردم و کمکم از این باشگاه با دیگر باشگاههای ورزشی آشنا شدم و در مدتی کوتاه پیشرفت خوبی داشتم.
چندسالی که گذشت در تیمهایی ازجمله «تیم آستان قدس» رده سنی نوجوانان بازی کردم؛ همچنین بهعنوان کمکی در «تیم پیام» رده سنی جوانان همکاری داشتم. مدتی در «تیم جوانان مراغه» بازی کردم. در این مدت زیرنظر محمود جهانبخش، فوتبال را تکمیل کردم. در تیم جوانان شهرداری قوچان لیگ ۳ کشور بهعنوان کمکی (ذخیره) بازی کردم، هرچند با این تیم مقامی کسب نکردم، تجربه خوبی برایم بود، سپس بعد از تیم شهرداری قوچان به تیم پیام وحدت در لیگ دسته ۲ کشور پیوستم، سپس در تیم آرامش در لیگ ۳ کشور بازی کردم.
پساز مدتی زیر نظر مرتضی برگیزر (کاپیتان اسبق ابومسلم و پیام) روند حرفهای فوتبال را آغاز کردم. او به من کمک کرد تا فوت و فن فوتبال را بهخوبی بیاموزم. برگیزر تشخیص داد من برای پُست مهاجمی مناسب هستم. در لیگ برتر استان توانستم آقای گل مسابقات شوم.
بهخاطر موفقیتهایی که کسب کردهام، خیلیها فکر میکنند فوتبال را زود شروع کرده یا سنم زیاد است؛ مسئله مهم این است که من با فوتبال بزرگ شدهام و عاشق این ورزش هستم. از کودکی بهدنبال توپ بودم؛ آنقدر علاقهام زیاد بود و یکسره فوتبال بازی میکردم که اغلب شیشه و چراغ میشکستم. گاهی هم که شکستن وسایل کار من نبود، مرا مقصر میدانستند و به گردن من میانداختند!
در فوتبال مدیون مرتضی برگیزر هستم. ورزش حرفهایم از زمانی شروع شد که با او آشنا شدم. مربیام همیشه به من میگفت «اگر میخواهی کامل باشی و در ورزش پیشرفت کنی، سالم زندگی کن؛ در کارهایت عجله نداشته باش و زود ازدواج کن.» من هم به توصیههایش گوش کردم و اکنون که به این مرحله رسیدهام، نتیجه حرفهایش را میبینم. بهویژه در امر ازدواج که احساس میکنم هر موفقیتی که کسب میکنم، روزی همسرم است که خدا به من میدهد.
از دوازدهسالگی بهدنبال فوتبال بودم. همیشه دست و پایم زخمی بود و یخ روی دست و پایم میگذاشتند تا ورم نکند. الان دیگر به سرمای یخ بیحس شدهام. بیشتر روزها با سر شکسته یا مچ دررفته پا به خانه میرفتم. مادرم به این وضعیت عادت کرده بود. آنقدر به فوتبال علاقه داشتم که مدیر، معاون و معلمان مدرسه برای تنبیه من از ورزش استفاده میکردند. هر بار که درس نمیخواندم، من را از ورزش محروم میکردند.
یادم است گاهی معلم ریاضی من را به حیاط مدرسه میبرد و میگفت درس ریاضیات را خوب بخوان تا اجازه ورزش به تو بدهیم. گاهی هم برای جریمه نمیگذاشتند به مسابقات ورزشی بروم.
پدرم زیاد موافق فعالیتهای ورزشیام نبود. او جانباز ۵۰ درصد است و ۹ سال در موصل اسیر بود. شاید مخالفتش بهخاطر این است که در این مدت سختیهای زیادی کشیده و میداند عمری که میگذرد، دیگر برنمیگردد و حالا نمیخواهد ما ریسک کنیم و عمرمان بیهوده بگذرد. برای جلب رضایت خانوادهام هر روز صبح ساعت ۵ که برای دویدن میرفتم هنگام برگشتن نان سنگک میگرفتم و به خانه میآمدم و صبحانه را برایشان آماده میکردم.
این جمله روی دیوار مدرسه را همیشه بهخاطر دارم؛ تحصیل، تهذیب نفس و ورزش سه عامل اصلی پیشرفت جوانان است
وقتی بیدار میشدند، تمام وسایل صبحانه آماده بود. با این کارم دیگر کسی بهخاطر ورزشکردن به من تذکر نمیداد. پدرم به ورزشکردن من بیتفاوت بود. یک بار بههمراه تیم بنیاد شهید برای مسابقات قهرمانی (فوتسال خراسان رضوی) کشور رفته بودم. پساز کسب موفقیت با ذوق و شوق به خانه آمدم و گفتم ما قهرمان شدهایم. آن زمان در خانه بنّایی داشتیم. وقتی حرفم تمام شد، پدرم نگاهی به من انداخت و گفت: «خب حالا برو لباسهایت را عوض کن و بیا کمک»! نهتنها کسی ابراز خوشحالی نکرد، بلکه خیلی بیتفاوت با من برخورد کردند. پساز کسب چند موفقیت در فوتبال یک بار اصرار کردم تا پدرم برای دیدن بازیمان بیاید.
او هم قبول کرد و آمد. از بد روزگار آن روز ورزشگاه دعوا شد و تماشاچیان وسط زمین آمدند. همهچیز به هم ریخت؛ وضعیت بدی بود. پدرم هم متعجب از این جنگ و دعوا در ورزش به خانه آمد. همین اتفاق باعث شد که نظرش درباره فوتبال بدتر شود و آن را ورزشی اخلاقی نداند. او همیشه به من میگوید: «اینقدر که وقت خودت را برای ورزش میگذاری اگر روی درس میگذاشتی، تاکنون حداقل یک چیزی اختراع کرده بودی.»
یکی از خاطرات تلخ من در فوتبال، اتفاقی است که در هجدهسالگی برایم رخ داد. در یکی از مسابقات رباط صلیبی پای چپم پاره شد و در عمل جراحی از جسدی به من پیوند زدند و حالا سهپیچ در پایم است. با تمام این مشکلات، خدا را شکر میکنم که توانستهام آقای گل بشوم. فکر میکنم تمام این موفقیتها را بهخاطر این کسب کردهام که فعل «خواستن» را صرف کردهام. در مدتی که ورزش کردهام، یکدرصد هم به مسائل مادی فکر نکردهام و تنها مسئله مهم در زندگی برایم درستزندگیکردن است.
گاهی جوانان و نوجوانان تصور میکنند موفقیت در ورزش آسان به دست میآید، اما خوب است که بدانید کسب موفقیت، هم سخت است و هم آسان. آسان از این لحاظ که شما باید استعداد و اراده داشته باشید و با اراده و تلاش میتوانید موفقیتهای زیادی کسب کنید، اما سخت است؛ زیرا برای رسیدن به خواستهتان باید در این زمینه فعالیتهایی را انجام دهید و برخی عادات را هم کنار بگذارید. برای موفقیت در ورزش برخی کارها مانند خواب زیاد، خوردن برخی غذاها و نوشیدنیها و برخی تفریحات را کنار بگذارید. البته این کارها برای برخی افراد آسان نیست. آدم وقتی میخواهد به جایی برسد باید مانند آهنی باشد که چکش میخورد.
در ورزش یاد گرفتهام که برای زندگی باید برنامه داشت و با برنامهریزی میتوان کارها را بهدرستی انجام داد و وقت کم نیاورد. پدرم، ارتشی است. از او یاد گرفتهام منظم باشم و سحرخیزی باعث موفقیتم میشود. خیلی وقتها میشنوم برخی افراد از کمبود وقت گلایهمند هستند، اما تصور میکنم با برنامهریزی درست کمبود وقت معنایی ندارد. در حال حاضر درس میخوانم، فوتبال بازی میکنم و کار پارهوقت هم دارم. درکنار اینها تلاش میکنم خودم را برای آزمون ارشد هم آماده کنم. برای شغلم هم در آزمون آتشنشانی قبول شدهام و فقط مصاحبهاش مانده است. البته این را تاکید میکنم کسب موفقیتهایم، روزی همسرم است و به جوانان هم توصیه میکنم با توکل بر خدا بهموقع ازدواج کنند.
از همان دوران کودکی با بچههای محل گل کوچک بازی میکردیم. هرچندکه سالها از آن روزها میگذرد و امروز همه ما بزرگ شدهایم، الان هم هفتهای یکبار با بچههای محله به سالن میرویم و بازی میکنیم. در این بازیهای دوستانه هر یک از بچههای محله را که احساس کنم، استعداد دارد به مربیان فوتبال معرفی میکنم. از نگاه من در ورزش فوتبال ۵۰ درصد راه، علاقه است و بقیه استعداد و آموزش. کسی که فوتبال را دوست دارد، بازیکنان را میشناسد و با سبک بازی آشناست، با کسی که اطلاعات چندانی ندارد و فقط میخواهد فوتبالیست شود فرق میکند.
بهعنوان مربی فوتبال توصیه میکنم اگر میخواهید فوتبالیست شوید، اول نظم را یاد بگیرید، کارهایتان را خودتان انجام دهید، لباسهایتان را بشویید و کاری کنید که دعای خیر پدر و مادر پشت سرتان باشد. هیچوقت دل کسی را نشکنید و سالم زندگی کنید. در جلسه اول آموزشهایم از بچهها میپرسم دوست دارند در آینده چه کاره شوند؟ وقتی بچه وارد زمین شد و احساس خستگی کرد، نظرش را درباره آیندهاش به او یادآور میشوم. به نظر من، رشد اراده از استعداد مهمتر است.
از بچگی دوست نداشتم مثل کسی باشم. همیشه میخواهم مثل خودم باشم. دوست دارم کسی باشم که دیگران مثل من باشند. برای همین تلاش میکنم از هر کسی بهترینها را یاد بگیرم. همیشه به خودم یادآور میشوم من به دنیا نیامدهام که فوتبالیست باشم یا چیز دیگر. من انسان خلق شدهام و باید انسانیت را حفظ کنم. کاری نکنم که انسانیتم زیر سوال برود و همیشه زندگی سالمی داشته باشم. در فوتبال تنها به فکر پیشرفت خودم نباشم و به دیگران هم کمک کنم تا آنها هم رشد کنند.
این جمله روی دیوار مدرسه را همیشه بهخاطر دارم؛ «تحصیل، تهذیب نفس و ورزش سه عامل اصلی پیشرفت جوانان است.» شاید در نظر برخی افراد این جمله معمولی به نظر برسد، اما به نظر من هر جوان و نوجوان ایرانی باید آن را سرلوحه زندگیاش قرار دهد تا به موفقیت برسد.
فهمیدهام که اگر بخواهم ورزشکار خوبی باشم، باید خوب درس بخوانم، ایمان داشته باشم و ورزش رتبه سوم را دارد. ورزشکاری که تحصیل و تهذیب نفس نداشته باشد، به درد نمیخورد. به ورزشدوستان هم توصیه میکنم اگر میخواهند ورزشکار شوند، ابتدا این جمله را برای خودشان تفسیر کنند و معنا و مفهوم آن را بهخوبی بفهمند.
*این گزارش در شماره ۱۸۴ شهرآرا محله منطقه ۸ مورخ ۱۱ اسفندماه سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.